Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بوی چسب یک دو سه

بوی کارگاه مکانیک مدرسه مون می آد.

تک تک مولکول های این اتاق با بویی مشابه چسب یک دو سه آغشته شده.

می بره

به دور دور ها...

اینجا شاهد شکافت خطوط زمانی هستیم.

تا کجا؟

تا چند؟

ایده ای ندارم.


آه کو بازوی پولادین و کو سرپنجه ی ایمان...

هزار قناری خاموش در گلوی من...

نه تو پیدا نه من پیدا نه آن دم...

نظرات 8 + ارسال نظر
شن های ساحل دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 10:57

لیف شهر دل ...اون پتک من کو؟

Shayan سه‌شنبه 30 مرداد 1397 ساعت 00:46 http://florentino.blogsky.com

داااش یک دو سه یکم زیاد جدیده واسه نوستالژی بازیا..وبلاگ خودته اختیارش داری ولی مبگفتی چسب چوب بهتر میشد عنوانت.‌.البته بنده صداقت نویسنده رو در نظر نگرفتم

شن های ساحل پنج‌شنبه 1 شهریور 1397 ساعت 08:19

الان من روز پزشک تبریک بگم یا نگم؟

ای وای،
مرررررررسی شن های ساحل!
هشت صبح پنج شنبه یک شهریور به فکر ما بودی، دمت گرم بابااا.
والا چون الآن فیزیوپاتیم دیگه می شه یه نموره حساب هایی کرد روش، یه چار پنش تا مرض بلدم نام ببرم با دارو هاش. :^
با آغوش باز پذیراییم و چسبید. :))))

نامبرده پنج‌شنبه 1 شهریور 1397 ساعت 17:19

روووزت مبارک آقای دکتر دم فرفری :دی
اون بالا بالاها ببینیمت ...


کپچای رو: ۴۴۴۴۴

جون باو مرسی فدا مدا.
من نمی دونم این کپچاها چرا مناسبتی رفتار می کنن. :. چشمک.:
به عنوان یکی که به زودی قراره نمره هاش بیاد و بلوکاش رو بیفته، گرفتن این حجم از پیام محبت آمیز خیلی امیدوار کننده س. :))))
حالا اصلش اینه ک چه قدر بالا مالا می کشه این آرزوت؟ بریم فضا با هم؟

Shayan پنج‌شنبه 1 شهریور 1397 ساعت 18:55 http://florentino.blogsky.com

کیلگ این شیرینی که به مناسبت روز پزشک قراره بدی رو کی میدی دیگه؟

اممم قرار بود؟
آقا اصن مگه روالش این نبود که من باید بشینم بقیه گل و شیرینی بیارن بکنن تو حلقومم و به ستایشم بپردازن؟

شن های ساحل پنج‌شنبه 1 شهریور 1397 ساعت 22:28

سال پیش میگفتی تبریک نگو برای همین شک داشتم بگم خوشحال شدم که خوشحال شدی انشالله موفق باشی پزشک کوچولو

آره خب مشکل دقیقا خود منم! به گیرنده ها دست نزنید.
به جان خودم، اصلا دست خودم نیست روحیه م زیاد به تبریک شنیدن نمی خوره و خیلی باید حواسم باشه گند نزنم به کسی وقتی بهم تبریک می گن. یعنی در بهترین حالت ممکن، بوده اینقدر بد زدم تو پر طرف و بعدش ریلود شدم تازه فهمیدم چقد گند برخورد می کنم.
من اصلا لیاقت مهر و محبت و تبریک و اینا رو ندارم.
تبریک ها هم به طرز عجیبی زیاد شده تو این عصر و خود همین گزاره حالمو به هم می زنه حقیقتش.
کلا اینجوری می گم که زیاد نخوام فکر واکنش بعد تبریک شنیدنم باشم. مردم انتظار ابراز احساسات دارن وقتی تبریک می گن، ولی من خودم اونقدر مخم به هم پاچیده س که هیچ کاری نمی کنم. خب ناراحت می شن و منم نمی خوام کسی ناراحت بشه.
ولی حالا این موضوع خاص تره، قضیه ش رو می دونی خودت دیگه. زیاد دوست ندارم رشته م رو و خب نمی تونم اون قدری که بقیه با شغلم حال می کنن خودمم حال کنم. و حالا کار خاصی هم انجام ندادم و وقتی می بینم تبریک می گن تناقض زده می شم که به چه علت اصلا!

حسش یه چیزیه تو مایه های اینکه تو روز کوروش بیای به مردم بدبخت ایران آریایی بودنشون رو یادآوری کنی و بهشون بگی ببالید مردم دلاور! خب حس مملکت کنونی عوض نمی شه که.
کلا از زمانی که فاز عوض شد و باب شد زیاد به هم تبریک بگن ملت سر هر موضوعی، و بعد این وظیفه ای شد که گله ای بریزن سر یه آدم تبریک بارونش کنن و احساس رو از فرایند تبریک گفتن گرفتن و همه چی شد استیکر و یه گونی قللللب، منم این شکلی شدم ناخودآگاه. شایدم از مرکز توجه بودن بدم می آد و حس فرار دارم حتی.

حالا ازون ور گویا وقتی می گم "تبریک نگید"هم حتی به مردم بر می خوره. پس تصمیم گرفتم در راستای بچه بازی در نیاوردن خودمو درست کنم و مثل یه عاقل بالغ مثبت بیست سال بشینم و از تبریک های مختلفی که تو زندگیم بهم گفته می شه لذت ببرم و حرف مفتم نزنم دیگه.
حالا گفتم اینا رو که درک کنی چرا اینجور نوشتم سال پیش.

ولی بازم با همه ی اینایی که نوشتم، خوشحال شدم انصافا با خوندن تبریک هاتون. خوبه دیگه، اینکه آدما به یادت باشن خیلی خوبه.

آیدا پنج‌شنبه 1 شهریور 1397 ساعت 23:03

روزت مبارک پزشک کوچولو؛)

به، مرسییی...

شن های ساحل جمعه 2 شهریور 1397 ساعت 04:09

قصد مردم ازاری ندارم که اگه بدونم واقعا اذیتت می کن بهت تبریک نمیگم. می دونم چی میگی قبلا بهم توضیح دادی منتهی هدف منم فقط به یادت بودن بود و خود رشته منظورم نبود.اگه چند تا آپشن بزاری که بدونم چطوری خوشحال میشی خب اونارو اجرا میکنم

وای آقا بیخیال واقعا،
بیا بگو چه جوری ثابت کنم خوشحال شدم تا خیالت راحت باشه مردم آزاری نکردی. :)))
یکی از شنیدن صدای مادربزرگم خوشحال شدم که صبح زود زنگ زد به گوشیم و با چه شوقی بهم تبریک می گفت،
یکی از تنها اسم ام اسی که از پسر عموم گرفتم خوشحال شدم،
یکی هم از پیامای وبلاگم خوشحال شدم و خصوصا پیام شما که اولین بود و شروع کننده ش بودی.

گفتم که شما به گیرنده هاتون دست نزنید، من درد خودمو می دونم دیگه، این باید حل شه حتما تا بزرگ تر نشدم. زیادی خجالتی ام و بدم می آد مرکز توجه باشم و عصبی م می کنه کمی مرکز توجه بودن. من باید درست شم. نه اینکه ساعت چهار صبح همچین کامنتی بگیرم.
صرفا خواستم صادق باشم، ولی از احساس گناهم چیزی کم نمی کنه الآن.
اصلا وقتی می بینم اینقدر همه خوشحالن از رشته م، به خودم می گم گور پدر علاقه، همین لبخندای فامیل و خانواده و دوست و آشناست که مهمه. همین که بهم افتخار می کنن و ذوق زده می شن. من همین الآنشم مطالعه ای که دلم می خواد رو دارم در فیلد مورد علاقه م، محدودیتی نمی بینم دیگه.

من دیشب صرفا اومدم توضیح بدم چرا سال های پیش اون حرف رو زدم. ولی خوب آدما ثابت نمی مونن. و منم تصمیم دارم در راستای ثابت نبودن، اخلاقای گندم رو بریزم دور. دارم خودمو درست می کنم بابا! یکی که داره اخلاق گندشو درست می کنه نباید اینجوری هواییش کرد. :)))
تازه واقعا بین پیامای وبلاگ و بقیه ی شبکه های اجتماعی فرق هست و همینه که ارزشمنده واسم. دنیای وبلاگ حسابش جداست یه جورایی. همین که اون استیکر های بی معنی رو نداره خودش یعنی خیلی.

ولی خنده داره دیروز تماما یه مدل عکس با یه مدل متن بین همه رد و بدل می شد تو تلگرام و اینستاگرام و فلان.
اینش حتی جالب بود که چه هندونه ای می ذارن زیر بغل هم پزشکا. تماما همه شون در حال قربون صدقه رفتن هم بودن. :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد