Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

آزمون

خشک شدم.

اومدم ازش بنویسم،

اینجا هم قطع بود، خشک تر شدم. :)))

به خداحافظی قوچی گفتم احساسی،

ولی این حرکت آزمون اکیه برام. کاملا اکیه.

وقتی قدرتو ندونن دقیقا باید بزنی زیرش.


خیلی وقتا بوده سر فعالیت های مختلف که احساس های ناجور داشتم در مقابل گروه آدمیزاد ها، حس کردم له شدم با رفتارشون حرفاشون و همه چی، هی به خودم گفتم وایسا به وقتش که کارتون گیر افتاد، می ذارم تو کاسه تون،

دقیقا مثل گرگ گرسنه نشستم سال ها انتظار کشیدم که کار کسی که ازش دلگیرم بیفته بهم،

و آی کنفش کنم، آی کنفش کنم...

ولی متاسفانه هیچ وقت قدر سردار آزمون خفن لجندری نشدم که واقعا محتاجم بشن و این شانسیه که داشتنش تا اینجا :)))،

حتی خیلی وقتا که یکی بهم بدی کرده، منو رنجونده، بهم سردرد و طپش قلب اضافه تحمیل کرده،

مثل فیلمای هندی،

قشنگ روزی رو آوردم جلو چشمام که تحصیلاتم تموم شده (به هر حال این رشته ی چرت باید به درد یه کوفتی بخوره) و اون روزی می آد که طرف داره جلوم بال بال می زنه و التماسم می کنه (مثلا پزشک خفنی شدم)، و من بهش می گم متاسفم من نمی تونم کمکت کنم برو پیش یه دکتر دیگه کمکت کنه. شاید هزار تا دکتر ریخته باشه، ولی من همیشه اون یه نفری ام که کمک نمی کنه و می ذاره تو کاسه ش. چون باید یادشون بیاد قبلا چه طور رفتار می کردن.

یه گرینچ تمام عیار دارم تو خودم. قبلا ها از وجودش خبر نداشتم، چون آستانه تحملم بالا بود. هی خودم رو گول می زدم. که منظوری نداشت. شوخی کرد. فلان بود. من بد برداشت کردم.... ولی وقتی دیگه هیچ کدومش جواب نده، وقتی می فهمم توی فرضی از قصد می خوای منو برنجونی و روانم رو دستکاری کنی در صورتی که کوچک ترین کاری باهات نداشتم، خب متاسفم برات چونکه رسما گرینچو بیدارش کردی... و فقط برو پیش خداوندگارت دعا کن کارت به گرینچ نیفته چوونکه بهم ثابت شده کوچیکی ه این دنیای هردمبیل!


این طرز تفکر خیلی لجنیه و بچه گانه س و خیلی چیزا، ولی منم قول ندادم انسان دوستانه رفتار کنم وقتی باهام انسان دوستانه رفتار نشده. وقتی بویی از انسانیت نشنفتم. می خوام بشینم ناله هاشونو ببینم، و یاد وقتایی بیفتم که مثل یه سگ زخمی افتاده بودم زمین و لگدم می زدن و هرچی با زبون بی زبونی عو عو می زدم یکی محکم تر می زدن تو دلم. اصلا مونده تو گلوم. مثل عنکبوت منتظر روزی نشستم که بیان  و توی تار های تنفری که از خودم ترشح کردم بیفتن.


خلاصه، آره مردم با آزمون بد تا کردن، خیلی داغون،

و این جوابیه شه. بکشن حالا!


باید خفن باشی،

بعدم بزنی زیرش.

و حالا یابو بدو علف بدو.

حس انتقام خیلی شیرینه.

حالا سماق بمکند با تیم بدون سردار.

تیم مون دیگه سردار نداره، می فهمی این یعنی چی؟ فاجعه س. بیست و سه سالشه و اینجوری ش کردیم. فقط بیست و سه! واسه یه فوتبالیست این عدد دقیقا همون لحظه ی شکوفایی شه. بعد مثلا وقتی بازتاب جهانی پیدا کنه این شکلیه:


"سردار آزمون از فوتبال ملی کناره گیری کرد،

چوونکه ملتش فحش کشش کردن."


.:. هر چند حدس می زنم برگرده. خود زیدان و مسی هم از تیم ملی خداحافظی کردن و برگشتن، غریب نیست... باید نظاره کنیم.


.:. و عنوانم چقد ایهام داره با حال و هوای این روزا. بچه ها، همه تون یه موفق باشید گنده، البته ازون واقعی هاش نه ازون ته برگه امتحانی ها.


نظرات 1 + ارسال نظر
شایان پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 18:12

مرگ بر آزمون..

(خوار مادر ایهام را مورد عنایت قرار میدهد)

واقعا خداوندگار ایهام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد