خیلی باحاله.
مثل این می مونه که یه برق کار اومده،
خورشید رو مثل یه لامپ گرفته تو دستش،
می خواد امتحان کنه لامپا ریخته یا نریخته،
هی شلش می کنه هی سفتش می کنه.
هی روشن، هی خاموش.
هی شب می شه، روز می شه.
احتمالا اون ابری که خورشید رفته پشتش، مثل رنده سوراخه که من این پایین دارم همچین ترکیب بی نظیری رو تجربه می کنم.
و سرعتش عالیییه. تو شش ثانیه چهار بار تغییر وضعیت می ده نوردهی محیط اطرافم. جووون.
ژالبه بدونی که منم امروز دقت کردم به این تاریکی روشنی پیاپی هوا و البته وقتی که تاریک میشد هی تو دلم میگفتم وایسا وایسا همینجوری بمون دیگه!
وب قشنگی داری دوستم. به منم سر بزن!
کامنتت به کنار و بسی مفتخرم که یکی به دقّت خودم یافت گردید( ول آیم سوشاخ اند آی نو دت انی وی)،
ولی اون خط آخرشو دقیقا کجای دلم بذارم؟
اره منم این حالت آسمون و نور دوست دارم
یکی هم وقتی برق میر نور شمع دوست دارم مخصوصا اگه بارون بیاد :)
نور شمعو که نگوووو اصلا.
بچّه بودم حتّی برقم می اومد نمی ذاشتم کسی شمع رو خاموش کنه. این قدر با اشکاش ور می رفتم و رو دستم می ریختم پارافین شمع رو که نگووو. تازه عاشق اون چراغ روشنایی آشپزخونه ی قدیم مون بودم. هیچ وقت دوست نداشتم برق بیاد. چون تنها وقتی بود که اجبارا با پدر مادرم می گذرونم. اون زمان این داداش رو هم نداشتم. خیلی خوب بود... یادش به خیر...
یعنی میگی Am I shakh too?
خط آخر نمکی بود که باید پراکنده میکردم هرچه سریعتر. D:
ول آنستلی؟
مور دن دت،
یو عار
Super shax.
(دوستان من بعد به شیوه ی وی نمک بپراکنید. طبع همایونی مان حال نمودندی.)