Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

نرگس

خودم یه تنه برات بمیرم، خب؟ فقط همین.

 

چرا ازش حرف نمی زنید؟ چرا هیچ غلطی نمی کنیم؟ چرا ما اینقدر ترسو های بدبختی هستیم که هی چپ و راست اینجور بشه و نگاه کنیم؟

خونم داره قُل می زنه! دیگه نمی کشم.


تو ویکی پدیا اینجور نوشته:


"دیکتاتور در واژه به معنی «کسی که دیکته می‌کند» و در اصطلاح، در ابتدا با رویکردی نامنفی در اشاره به مجری یک ساز و کار خاصّ حکومتی در روم باستان که دیکتاتوری نام داشت و در معنای جدید و در اشاره‌ای منفی به دیکتاتوری های نوین به معنی «خود رای» و «مطلق‌العنان» است."


زینب بوده  بعد عاشورا گفته من به جز زیبایی ندیدم؟ عاقا بیارید اون میکروفون هاتونو تا توش فریاد بزنم تو زندگیم در این کشور، جز دیکتاتوری هیچ چیزی ندیدم. مجال زندگی به هیچ قشری نمی دن. 


حالم از اسم ایران به هم می خوره. والا هر چی دوست خارجی هم داشتم تا الآن هیچ وقت بهشون نگفتم ایرانی ام. مایه ی ننگیه که دارم زور می زنم پاکش کنم. به اندازه ی سر سوزن حس تعلّق نمی کنم بهش. سر سوزن.


نوشته حداقل ده سال! ده سال!!!


لامصبا می فهمید ده سال واسه یه جوون بیست و اندی ساله  یعنی چی؟ آتیش گرفتم.

زمان واسه من وا می ایسته هر وقت از تقاطع وصال رد می شم. هر وقت اون ماسماسک برق سر چارراه وصال رو می بینم... گذر زمان برام یه شکل دیگه ای می شه اصن. مثل اینه که یه دایره س، توش زمان متوقفه. به قول جین چتوین هم توش مُرده ایم هم زنده ایم. هم هستیم هم نیستیم!چنین جنس احساسی دارم بهش! 


کاش پول داشتم  می رفتم با دستای خودم قاچاقی ازین مملکت فراری ش می دادم قبل اینکه بلایی سرش بیارن. کاش می تونستم به یه نحوی ازش محافظت کنم. 


می دونی مزایای وبلاگ گم نام داشتن چیه؟

اینکه تو روز بیست و دوم بهمن عزیزتون مستقیم اینو بهتون می گم... خیلی کس کشید. خیلی لاشخورید. خیلی. 


از نظر روان شناسی می گن کسی که فحش می ده شخصیت ضعیفی داره! خیلی خیلی ضعیف. و بله. من ضعیفم. من ضعیف ترینم. نمی تونم این اخبار رو ببینم و خفه خون بگیرم. به غیر از ضعیف بودن ازم بر نمی آد! قوی ها رو این شکلی شون می کنن که دیگه هیشکی ادا قوی بودن در نیاره. ضعیفا هم فحش می دن لابد.  ده سال.  آخه چی می گی به من؟ بروووو! ده سال؟ فحش ندم چی کار کنم؟ چی کار "می تونم" بکنم؟ یکی شون جنم ندارن. مثل کبک سر کردیم زیر برف فقط اسکرول می کنیم.


شت تو اون شلوغی ها به دوستم می گفتم بیا بریم، می گفت خر نشو دلیلی واسه اعتراض وجود نداره تازه امتحان پاتو رو چی کنم که فرداس؟ در همین حده. تا استخون خودتون زیر ساطور نباشه این قدر خودخواهید که واس بقیه کاری نکنید... تمام بچه های پزشکی مثل دسته ی گل سر کلاس هاشون حاضر شدن تو اون دوران!  باریکلّا به این زندگی. جدی که حظ کردم از جنمتون رتبه های تک رقمی نخبه ی مملکت. براوو...


و آره. شیرین ترین خبر بود برام اون حمله ی هکری دیشب. شیرین ترین خبر فیک چند سال اخیر بود. طرف اون قدر زنده س ک باورمون شده اسفندیار روئین تنه! به من بگو! چرا نمی میری؟ چرا نمی میری عشقم؟!


ببین خیلی ه ها! خیلی ه که یه جمع عظیمی انتظار مرگتو بکشن. من نمی دونم چه جور می خوای با عذاب وجدانش کنار بیای. نمی خوره ت؟ متلاشی ت نمی کنه؟ شبا می تونی سرتو بذاری رو بالشت؟ خوابت می بره اصلا آقایی؟


سریع تر امروز تموم شه ما راحت شیم. سریع تر.

نظرات 5 + ارسال نظر
نارنجی یکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت 18:55

چی شده مگه؟
من چند روزه از هیچی خبر ندارم :/

دومین دختر خیابان انقلاب بود بعد ویدا موحّد، نرگسِ فامیلی ش یادم نیست...
خبرش یه روز پیش اینا پخش شده من خودم امروز فرصت کردم دنبال کنم، که اون وکیل خفنه که پرونده ش رو عهده دار شده (که اسم اینم خاطرم نیست حافظه ی اسمی م خوب نیس دیگه) اعلام کرده اینقد تو پرونده ش زرت و پرت نوشتن مثل تشویق به فساد و تظاهر به عمل حرام و فلان که ده سال زندان کم کم رو شاخشه.
و به دنبالش اون اخبار اجبار برای سر کردن چادر برای حضور تو دادستانی ش رو خوندم... امروزم یه خبر خوندم می گفت بعد کلّی رای زنی وثیقه ای که برای آزادی موقّتش گذاشتن از پونصد میلیون شده شصت میلیون.

که گه بزنن توش، یه آینه بگیرن دستشون دو مین، تا من برم فساد واقعی رو بیارم واسشون.

+ دیشبم ک زدن چند تا ازین سایت های روزنامه ها رو هک کردن، زبونم لال زبونم لال بره لای چرخ گوشت بیفته جلوی سگ، خبر مرگ آقا رو آپلود کردن روش. ؛)

ی یکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت 22:19

چی میشه گفت نه همون چیزی که خودت گفتی ....

کیلگ سوال چه طور میشه پیج وبلاگی که می ری رفرش نشه ولی پنجره کامنتا رفرش کرد من همیشه با موبایل می رم (قد سواد من توضیح بده لطفا:))؟

عاخه باید بشه یه غلطی کرد! اعصاب، اعصاب نمونده برام.

ببین سخت پرسیدی. سخت فهمیدم چی می خوای و مطمئن باش درصدی ش مشکل از گیرنده های منه.
دو حالته:

الف) تو منظورت کامنت های یه پست به اصطلاح خاصّه؟ مثلا کامنتای پست دویستم کیلگارا. خب می ری رو پنجره ی کامنت ها و باز نگهش می داری تا ابد. اون صفحه رو رفرش می کنی ازین به بعد دائم.

ولی اممم. یه مشکلی هست. اینکه یه سری وبلاگا مثلا وبلاگ شایان ک می شناسی، بر اساس فرم کد نویسی قالبشون کامنتاشون تو صفحه ی اصلی خود پست، بارگذاری می شه.
پس در مورد این وبلاگا با این قالب ها، اگه بخوای کامنتاشو بفهمی ولی به تعداد بازدید ها اضافه نشه،
باید اینو وارد کنی اون بالا مثلا:

http://florentino.blogsky.com/comments/post-167

اسم وبلاگ در ابتدا به علاوه ی شماره ی پست در اون انتها.
بعد این صفحه که کشف شد، دیگه نگهش دار هی رفرشش کن نمی ره رو بازدید هاش!

ولی در مورد وبلاگایی مثل من که خود به خود صفحه ی جداگانه ی کامنت ها باز می شه برات با کلیک، به راحتی اگه همون صفحه ی کامنت هامو باز نگه داری و روی دکمه ی ریفرش کلیک کنی، دیگه خود وبلاگم ریفرش نمی شه برات فقط صفحه ی کامنت برات ریفرش می شه و جزو بازدید ها هم محسوب نمی شه.

ب) تو منظورت کلا همه ی کامنت های جدید هر وبلاگی هست؟ یعنی از پست یکم تا صدم من هر چی کامنت جدید اومد رو دوست داری خبر دار بشی. خب متاسفانه اینم راهی نداره! حداقل فعلا. یا من بلد نیستم بچّه ها بیان راهنمایی کنن.
ببین یه مدل سرویس دهنده ی وبلاگی هست مال خارجی هاست تو ایران عموما فیلتره: ورد پرس. بعد خوبی ورد پرس اینه که جهانیه و مثلا یه سری سایت ها هستن (فید ریدر) که می تونی باهاش کامنت های وبلاگ های تحت ورد پرس رو بفهمی.
یعنی هر کی کامنت جدید گذاشت روی وبلاگ مورد علاقه ت، واست بیاد خود به خود. می دونی چقد دنیا شیرین می شه؟
ولی این وبلاگای ایرانی مون تو برنامه نویسی شون فکر کنم اون تیکه ی فید کامنت رو ندارن، پس اگه می خوای باید بشینی دونه دونه پست های یکم تا صدم کیلگارا رو باز کنی ببینی نظر جدید داره یا نه.
:))))
دیگه همین. راهی به ذهنم نمی رسه. یه زمان خودمم دنبالش بودم.

ی یکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت 23:52

به جان خودم اگه فهمیدم چی گفتی حالا خیر سرم من سمپادی بودم اما ازون داعوناش ... چن بار باور کن تست هوش گرفتم هی تقلب می کردم که از خودم نا امید نشم ولی یه بار خداییش بدون تقلب .. جوابش این بود.. فرد معلول ذهنی به جان خودم.... به خواهر کوچیکه گفتم باید با لودر اون مدرسه فرزانگان رو با خاک یکسان کرد که من جزوشون بودم خیر سرشون....
یه سوال دیگه کیلگ ببین هی زرت زرت می رم یه وبلاگ آیا ادمین وبلاگ می دونه مثلا من چند بار اون روز رفتم ؟
سوال بارونت کردم رفت ...

بابا منم افتضاحه توضیح دادنم. دوست می دارم ک خوب باشه ولی نیس. هی حس می کنم الآن طرفم نمی فهمه یه چیزو ده بار به ده جمله بندی مختلف می نویسم هم طویل می شه هم گیجش می کنم.
دو باره امتحان می کنیم:

یه وبلاگ داریم کیلگارا، می خوای کامنتای پست 759 ش رو بفهمی بدون اینکه ریفرش بشه صفحه ی اصلی ش، اینو توی نوار آدرست تایپ می کنی و از اون روز به بعد فقط همینو ریفرش می زنی:

http://kilgharrah.blogsky.com/comments/post-759

دیگه اون سوالی هم که پرسیدی، فک کنم نه عموما ادمین زرنگ و بی کاری نباشه نمی فهمه. لو بده طرفت کیه تا بگم می فهمه یا نه. :))))))

و اینکه سمپادی؟ وووو. ایول تو یه زمین توپ می زنیم پس! ؛) بابا سمپادی قدیما که واقعااااااا خفن بودن من اصلا هر سمپادی قدیمی ای که می بینم پتانسیلش رو دارم سجده ش کنم اینقدر که تو ذهنم خفنن. مثل معلمای خودم. حالا دوست داشتم بپرسم ورودی چندی ولی بیخ خودمو کنترل می کنم. کلا نگو اینجور. ورودی هر زمانی هم که باشی، زمان شما ها اینجوری فرت فرت ورودی نمی گرفتن و سمپاد فقط خیلی خیلی خفنا رو می گرفت.

ی دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت 00:37

مرسی از توصیحاتت.. اونی که فکر می کنی نیست خودمم می دونم نمی تونه؛d
من ورودی هفتاد و پنج بودم (فسیلیم برا خودم).... باور کن من هوشم در حد همون معلول ذهنی است ... اون سمپادی های تهران بودن که خدا بودن ... باور کن ازمون اون زمان کتابای درسی بود با چند تا شکل ساده ... تازش ما یه مشاور داشتیم که انتقالی گرفته بود از فرزانگان تهران به شهر ما ایشون تست هوش گرفت و بعدش گفت که بالاترین نمره ما با پایین ترین نمره فرزانگان تهران یکی بوده دیگه حالا من چی بودم خدا می دونه ....

خش. :))) راهنمایی بودیم می خواستیم به هم بگیم خواهش می کنم می گفتیم خش.

ولی طبق چیزی که دستم اومده، اعتماد به نفست یکم سوراخه یا اداشو در میاری. که حداقل کاش دومی باشه... بلیو یورسلف بابا. باور کن خودتو. اینقدرم تریپ فروتنی بر ندار مغرور باش یکم. الآن تو این مدّت همچین هی بهمون القا کرده بودی فسیلم فسیلم که مثلا من حس می کردم دارم با یه شخصیت هم سن بابام صحبت می کنم. :)))
الآن از خیلی از معلّم های من جوون تر در اومدی حتّی‌. :)))

اینم بین همه ی بچّه های شهرستانی هست، که حس می کنن نسبت به تهران کم دارن. متاسفانه جو غلطیه که حالا توسط آموزش پرورش یا هرچی القا شده بهشون. اینقدر تو گوششون تهران تهران می کنن.
که نه خب واقعا این نیست. تو تهرانم حلوا پخش نمی کنن. و تازه همین حس کمبودی که دارن اینقدر موثره که باعث می شه همیشه از تهرانی ها دو قدم جلو تر باشن تو همه چی. دارم می بینم اینو تو دوستام. من خودمم زمانی شهرستانی بودم. سال اولی که اومدم تهران این ور شدم شاگرد اولشون. هاها. تازه به چشم می دیدم که باهوش ترین ها کوشا ترین ها رو ما تو المپیاد از شهرستان ها داشتیم گاها بعد تازه با اون سطح امکانات که خیلی از استادای شاخ رو ندارن.
خب فرزانگان تهران هم اون موقع یه قطبی بوده واس خودش. مگه سمپاد از کی اومده رو کار؟ طبیعیه که اون موقع خیلی فرزانگان تهران برو بیا داشته و مثلا تهرانی ها به نسبت امکانات آموزشی ای که داشتن خفن بودن و چنین حسی بهت دست داده، که خب کاذبه. کاملا.

Shayan دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت 12:52 http://Www.florentino.blogsky.com

یادم بنداز این پسته رو بخونم. فک کنم خوب باشه

خودت یادت بمونه،
پاک یادت نره بزن رو دستات...
من خیلی هنر کنم اینایی که تو ذهنم می آن رو سیو کنم که بعدا بنویسمشون رو وبلاگم تا حروم نشدن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد