Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کس روز عمل نکرد پرواز

الآن داشت سر میز شام از منشی جدیدش تعریف می کرد برامون. می گفت طرف خیلی مودبه چون یک بار نشده بخواد بیاد تو اتاقم و قبلش در نزنه.


وای ببین کیلگ تمام مدّت داشتم به خودم می گفتم تو قرار نیست تو بحث شرکت کنی، غذاتو بخور و برو فقط بچّه جون. همین کارم کردم.

ولی ناموسا رو دلم می مونه اگه اینجا ننویسم... 


دیدگاه اصلی ت اگه اینه، به چه علّت همیشه در نکوبیده انگار که می خوای متهم رو سر صحنه ی ارتکاب جرم دستگیر کنی، می پری تو اتاقم آدم با فرهنگ مودبه؟ 


بعد از اون ور منم خیلی چیزم. چیزم؟ نمی دونم چی بش می گن واژه شو ندارم الآن. همیشه ی خدا هول می کنم وقتی یکی می آد تو، کتاب باشه دستم می بندم جلو چشش می ذارم کنار، کاغذ و قلم باشه دستم پرت می کنم یه گوشه، کامپیوتر باشه شات دان می کنم، نمی دونم لپ تاپ باشه درشو می بندم، موبایل باشه اسکرینشو می گیرم، خلاصه یه واکنشی نشون می دم در بهترین حالت اگه با هیچی در حال ور رفتن نباشم شروع می کنم به اعتراض که قشنگ بعدش فحش بخورم. خلاصه قیافه م زار می زنه طرف پیش خودش فکر می کنه واقعا چه خبر بوده این تو.


اصلا روانی می شم اون تایم تنها بودنمو ازم بگیره کسی. نکنین این کارو باهام. ادب رو هم از منشی تون بیاموزید. مرسی عح. تا مرسی عح بعدی بدرود....!


1396/09/01 @ 00:34

نظرات 1 + ارسال نظر
شن های ساحل چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت 00:22

ادب را از که اموختی از منشی:))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد