Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چرخاک

چرخاک یعنی چاقو تیز کن.


و بچّه ها یه وبلاگ هس، رو همین اسکای خودمون. به صورت کاملا تخصّصی از سیاوش کسرایی شعر می ذاره. از پاییز همین امسالم شروع کرده. موندم به فال نیک بگیرم این حجم از شانسو یا باور کنم که به نافم بریدند افسردگی رو. آخه فرض کن کیلگ، وبلاگ های روی سرور اسکای خود به خود خیلی کم اند، چه برسه که بخوان با موضوع شعر باشند، و چه برسه به اینکه بخوان فقط در رابطه با یک شاعر به خصوص پست بذارند که به صورت کاملا اتّفاقی از اوّل پاییز دل منو تنگ کرده...


در عصر های دلگشای ماه اسفند

وقتی که کم کم از نفس می رفت سرما

می آمد از دور،

لبخند بر لب،

چرخاک سمباده بر دوش


ما بچّه ها می خواستیمش...

با او نوید عید می آمد به خانه...


در ها به آوازش یکایک باز می شد،

نان می گرفت و کارد ها را تیز می کرد

برق از میان دست او فواره می زد

او ابتدای جنبشی در خانه ها بود:


روبیدن گرد از گلیم و فرش و قالی،

جمع آوریِ مسّ و تس هایی

 که باید پاک می شد،

گندم که در هر گوشه کم کم سبز می گشت


گویا پرستو هم پس از او

می آمد و بر طاق هشتی لانه می زد.


ما در غروبِ کوچه های خاک خورده،

سرگرمِ نوبر بستنی بودیم غافل،

کو بی خبر چون "آفتاب" از دست می رفت...


در خانه هامان

اینک مهیّاست

هم کارد های کند و هم نان ها به انبان،

ای عصر های دلگشای ماه اسفند...



پ.ن: از همین تریبون تبریک می گم به سمیرای عزیزم که با همون یدونه کامنت، اومد ریدمان کرد به احساس منو رفت. ناموسا نمی تونستی تحمّل کنی من با شعر خوندن حس خوب بگیرم؟ حالا هر وقت می خوام شعر نو بخونم کامنت مزخرفت می آد جلو چشمام. 

"این شعر نو  گفتنا اقتضای سنّته. ولی با همه ی اینا خیلی لوس و مسخره ای..." 

یه شعر خوندنم از من گرفتی! اصلا مگه من چی داشتم تو زندگیم دیگه بی وجدان؟ حالا هی باید زور بزنم، هی باید تلاش کنم از این به بعد تو زندگی م نسبت به اسم سمیرا جهت گیری نداشته باشم و باور کنم که همه ی سمیراهای جهان آشغال نیستن. به سمیرا نام ها اگه نمی تونم لبخند بزنم، حداقل اخم هم نکنم و مور مورم نشه. حقیقتا ک شاهکاره. می بینید به همین سادگی یه آدم رو تنفّر زده می کنید از خودتون، از اسمتون، از بند بند وجودتون... و دقیقا به همین خاطره که من  با این سرعت کنده شدم از همه چی. چون همه تون یه جوری به یه نحوی  یه روزی روانم رو انگولک کردید. بد جور.

دنیا بی شرفه. خیلی بی شرفا، خیلی خیلی خیلی.


1396/08/28 @ 12:25

نظرات 4 + ارسال نظر
آ دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت 16:23

وااااااااااااااااااااااااای با پی نوشتت حسابی خندیدم.بیچاره سمیراهایی ک بعد این وارد زندگیت میشن...
خلاصه اینکه مرسی ک باعث خنده ام شدی:))

حالا ما اعصابمون خط خطی بود ولی شما بخند سمیرا خانوم اینا.

آیدا دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت 16:54

گاااد..همین مونده اسم زشتی مث سمیرا اسمم باشه:/)امیدوارم سمیرا دیگه پیگیر بلاگت نباشه:/)

حالا دیگه قاطی هم نکن. اسما زشت و خوشگل ندارن ک.
فقط یه درصد فرض کن یه سمیرا ی دومی هم گذرش به اینجا بیفته، انرژی شو می خوری با این کامنت. البته اینم یه نظره دیگه چه می شه کرد.

اصلا اسم فقط غضنفر. :)))

سرچ دادم، ریشه سانسکریته، به معنای الهه ی عشق.

علی ای حال کاریش ندارم بازم بیاد برام کامنت بذاره اصن. چاکرشم هستم. :)))))))))))))

آیدا دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت 17:15

چرا اتفاقا زشت و خوشگل دارن...
کاری ب کار اینکه بیاد بلاگ تو رو بخونه بهت گیر بده ندارم.در حقیقت نگران این بودم بیاد کامنت خودم ُ بخونه..
:
یه سری پستات واقعا نیاز داره که یه توضیح کوچولو براشون می نوشتی.

واقعا حسّش نبود دیگه. من از یه سری ها شون سه سال و اندی بود که ترشی انداخته بودم به همین هوا که بتونم واسشون توضیح بنویسم. نشد دیگه. اگه قرار بود بشه همون بار اوّل می شد. راحت شدم الآن دیگه. آخعیش.

شن های ساحل چهارشنبه 8 آذر 1396 ساعت 00:27

وا چه ربطی به سن داره کافی یکم ذوق هنری داشته باشی برای شعر نو...اصلا به این قشنگی ایشش:))))

از نظر اون خواننده هه داشت و اصلا هر چه قدرم بگم برام مهم نبود، مهم بود واقعا. حرفش روانم رو خراشید. بدجور. اصلا الآن دیگه اون آدم قبل از خوندن کامنتش نیستم. دیدگاهم رو خراب کرد. ازین بابت نمی بخشمش. مدیونه به من.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد