لعنتی
نمی تونم...
بنویسم...
حالم از خودم به هم می خوره.
هیچ وقت دلم نخواسته جای فرد دیگری باشم تو زندگی م. هر چی بوده به خودم می گم همیشه که این نوع از زندگیه که این فکر ها رو تو ذهن تو انداخته. و راستش من خاطر خواه فکرامم. یک لحظه هم نمی تونم تصوّر کنم که مسیر ذهنی ای که ذرّه ذرّه کلنگ گرفتم دستم و ساختمش رو از دست بدم. حالا چه غلط و چه درست، من فکر هامو خعلی دوس دارم. حتّی اگه آزارم بدن.
پس جواب می شه منتفی. آیا تا به حال دوست داشته اید که جای فرد دیگری زاده می شدید؟ خیر. هر چیز جالبی ببینیم رو ورژن خودمان کپی می کنیم و تمام. سه سوت.
ولی آیا دوست داشتید که فرد دیگری جای شما و در شرایط شما زاده می شد؟ بله.
امروز فهمیدم ک بله. جربزه ای که یه سریا دارن رو می بینم شدیدا قالب تهی می کنم. می گم نیگا طرف با امکانات داغون خودش این شد، اگه امکانات منو داشت چی می شد؟
من احساس گناه می کنم در قبال امکاناتی که بر حسب شانس در اختیارم قرار داده شده و فقط بلدم پسشون بزنم و جفت پا برینم توش. کاش تو به جای من بودی ارشاد. دنیا خیلی خفن تر می شد.
1396/08/27 @ 23:49
سنم که کمتر بود جواب منم به جای دیگران بودن نه بود ولی الان نمی دونم جوابمه
بدی این سری پستام همینه.
این اصلا سر همین چرک نویس شد که یه لحظه به قطع نوشتم نمی خوام جای کسی باشم و همه چی رو روی خودم کپی می کنم. بعد یه آن دیدم یه سری چیزا رو نمی شه کپی کرد. شانس بوده و دیگه قابل تغییرم نیست. بعدش دیگه داغون شدم و چرک نویس کردم و خوابیدم.
حالم از زندگی به هم خورد چون.