البتّه من داشتم مطلب دیگه ای رو گوگل می کردم، ولی خب... :
در نظریه بازیها، شکار گوزن (به انگلیسی: Stag hunt) بازی است که تضاد میان امنیت و همکاری اجتماعی را شرح میدهد. این نظریه باعنوانهای بازی اطمینان (به انگلیسی : assurance game)، بازی هماهنگی (به انگلیسی : coordination game) و دوراهی اعتماد (به انگلیسی : trust dilemma) نیز شناخته میشود. ژان-ژاک روسو این نظریه را اینگونه مطرح میکند:
- دو شکارچی برای شکار گوزنی به جنگل میروند. هر یک از آنان میتواند به تنهایی در پی شکار گوزنی باشد. اما احتمال این امر بسیار پایین است. همچنین آنان میتوانند به تنهایی در پی شکار خرگوشی باشند. اما احتمال آن نیز کم است چرا که شکار یک خرگوش توسط یک شکارچی باعث خواهد شد شانس شکارچی دوم برای شکار خرگوش به شدت کاهش یابد. از طرف دیگر، منافع حاصل از شکار گوزن بسیار بیشتر از شکار یک خرگوش (آن هم با احتمال بسیار کم) است. بهترین گزینه ممکن، همکاری دو شکارچی برای شکار یک گوزن است که هر دو میتوانند در این شکار سهیم شده و از منافع آن بهرهمند گردند.
- اما این شکار، مستلزم صبر و تحمل زیاد، همکاری دو شکارچی و اعتماد آنان به یکدیگر است. ممکن است ساعتها یا روزها طول بکشد که گوزنی به محل شکار برسد؛ بنابراین باید دو شکارچی از تحمل بالایی برخوردار بوده و اغوا نشوند که با شکار یک خرگوش، باعث فرار گوزن از محل شکار شوند؛ بنابراین رسیدن به این تفاهم و همکاری مستلزم اعتماد و دورنگری دو شکارچی است. همچنین شکار گوزن مستلزم حسن نیت و خیرخواهی، اما شکار خرگوش حاکی از خودخواهی شکارچیان است.
# منبع
# انگلیسی ش رو هم خوندم. یکم فرق داشت. انتخاباشون بین خرگوش و گوزن بود هم چنان ولی این قانون به تنهایی پی شکار گوزن رو نداشت توش. شکار خرگوشش یک نفره بود، شکار گوزنش دو نفره.
و راستش تو چشم من قشنگ تره اون ورژن، شاید بد ترجمه شده نمی دونم. تو یا خودخواهی و خرگوشت رو تنها تنها شکار می کنی یا منتظر گوزن می شینی که اگه شانس بیاری و رفیقت هم خودخواه نباشه و تو انتخابش خرگوش نگیره، شانس اومدن گوزن بیشتر می شه. ولی بحث اینه که آیا این ریسک و می کنید که مدّت ها خرگوش نزنید به امید گوزنی که شاید بیاد؟ بحث اینه که اگه گوزنه نیاد بعد یه مدّت اعتمادتون لحظه لحظه به طرف مقابل کم و کم و کم تر می شه.
بحث اینه که تهش... کدوم یکی تون اوّلین نفریه که تصمیم می گیره خرگوش بزنه و بی خیال بقیه ش شه...
پ.ن: خودمو پاره کردم بتونم فونت ها رو تنظیم کنم. نمی شه ولی. الآن خیلی تو چشه از وسطش اینجوری می پره خط بعدی؟ یعنی واسه یه کپی پیستم من باید بکشم؟ تف به ادیتور های احمق و آدم های کار نا بلد. چرا از روی ورد یه ادیتور نمی زنید ما و خودتونو راحت کنید؟ تازه ادیتور اسکای خیلی اسمارته ها. بلاگفا که در حد کاهوی دریایه رسما.
یعنی یه موضوع گذاشتی مغزم سوت کشید چون دقیقا توی یه مشکلی گره خوردم که همین مورده.من یکی از شکارچی هام و یه خرگوش شکار کردم بدون اینکه شکارچی دیگه بفهمه و منتظر شکار گوزن هستم ولی اعتماد چی میشه خب فعلا که با خودم درگیرم بی خیال
چی شد که به این بحث رسیدی؟و کدوم قسمتش جالب بود؟
خب واقعا باید بری دعا کنی همچنان نفهمه.
بفهمه دیگه هیچ وقت باهات نمی آد شکار شن های ساحل. جدّی می گم.
من داشتم دنبال یه نظریه ی بازی دیگه می گشتم که هنوزم پیداش نکردم. یه فایل فلش بود که توش از طریق نظریه بازی رفتار انسان ها و نوع اعتماد کردنشون رو توجیه می کرد. فارسی ش پیدا نشد. پیدا شه اونم می ذارم خیلی خفن بود.
کدوم قسمتش که کلا همه ش برام جالب بود. که با یه بازی ساده تا این حد می شه انسان ها رو قابل پیش بینی تصوّر کرد و رفتار هاشون رو درک کرد.
جالبیّت خیره کننده ای داشت این بازی شکار گوزن و تعریفش.اینکه فکر کنی به اینکه تو یه قرارداد میبندی.که هدف مشخص و پر سودی هم پشتشه.بعد نقطه ضعف این بازی ، همین نقطه ضعف داشتنشه ! اینکه میزان اتکا به نفس و خودخواهی ت چقدره.و اینکه طرف مقابل چقدر.جالب تر اینکه اهداف نهایی ت سلاح هات نیستن.وسیله هات نیستن.پشتتو گرم نمیکنن.همه ی داستان به عنصر های وجودی خودت و طرفت بستگی داره و همین.بعد نگاه کردم به خودم.که ببینم توی این بازی چیکاره م.فهمیدم جلوی سگ هم تیکه تیکه م کنن شاید نتونم اونقدر اعتماد کنم به کسی.که شریک خودم کنم ؟ که زندگی و همه چیزم بند شه به هوای نفس کسی؟نه ! سخته.ریسک خیلی خیلی زیادیه و حقیقت مثه یه بوم رنگ پرت شد تو صورتم.اینکه ترسوام.اینکه از ترس شکست حتی حاضر نیستم بازی کنم.شاید اگه همه چیز وابسته به خودم بود قضیه فرق میکرد.چون به خودم اطمینان دارم.ولی تو فکر کن.چند درصد حاضری این قرار داد رو بپذیری و به طرفت اعتماد کنی؟
و البته.چقدر معرکه س اینکه دو طرف مناسبی بوده باشین.اینکه تحمل کنی ، اعتماد کنی ، سختی و انتظار (گشنگی) بکشی ، به کم قانع نباشی و قلبت نلرزه وسط راه.
چیزی که جالبه اینه که بعضی از قسمت های زندگی همینن.شراکت.ازدواج.و هر چیزی.آدم پست فطرت و آدم شریف هر دوشون شکارچیان.مهم اینه که کدومشون شریفه فقط ! و صد البته بازنده! :))
به من بگی می گم کل زندگی همینه نه یه بخشائیش.
بدبختی اینه که من حس می کنم تو زندگی م همیشه همونی بودم که خرگوش گرفتن رفیقش رو نگاه کرده و تمام. کم کم آب دیده شدم که نه، ببین همه واسه خرگوش می آن کلا. خرگوش نزنی باختی اینگار!
در همین راستا رفتم از ژان ژاک روسو یه چیزایی بفهمم.نظریه هاش افکارش.و دردهاش.ببین خیلی معرکه ست که تو بتونی این رو تفسیر کنی و باید ببینی ژان ژاک روسو چی دیده چی فهمیده که اومده اینطور تعریف کرده.نوشته بود همه ی عمرش رو دنبال برابری بوده.و آزادی. و اعتقاد داشت که اگه برابری نباشه آزادی هم وجود نخواهد داشت.نوشته بود که میگه " دولت باید بیشترین خیر عمومی و آزادی را تأمین کند. اما آزادی بدون برابری وجود نخواهد داشت؛ بنابراین دولت باید برابری خواه باشد.برابری به معنای برابری کامل قدرت و ثروت نیست، بلکه به این معنی است که هیچکس نباید آنقدر ثروتمند باشد که دیگری را بخرد یا کسی آن قدر تهیدست که خود را بفروشد. هیچکس نباید قدرتی بیش از آن قدرتی که قانون به او دادهاست، داشته باشد و آنچه به قانون به او دادهاست باید با نیروی طبیعی و روح آنها سازگار باشد. بدون برابری آزادی نیست و اگر هم هست، پوچ است. آزادی انسان در آن است که از معیارهای عالی اخلاقی پیروی کند، حقوق خود و دیگران را رعایت کند و از قانون پیروی کند " . و خب ببین چند نفر فقط حاضرن به این فکرکنن که حقوق خود و دیگران ! را رعایت کنند ینی چی !
یا مثلا یه قسمتی از متن کتابش (تفکرات تنهایی) رو پیدا کردم که نوشته : باز هم در این جهان تنها ماندم، نه برادری دارم نه قومی و نه دوستی که مرا بشناسد و یا از من یاد کند با این ترتیب در این اجتماع غیر از خودم کسی را ندارم. مردی که محبوب همه کس بود و افراد اجتماع را مانند خودش دوست داشت از طرف همان اجتماع رانده شد. آنها در عالم کینه و حسد نقشه کشیدند که چه نوع شکنجه در روح حساس من بیشتر اثر دارد و به اتفاق آراء تمام روابطی که مرا با دنیای خارج مربوط می ساخت قطع نمودند " اصلا همین چن تا جمله ش منو دیوونه کرد :))) یاد خودم افتادم.
قشنگه خب.این تفکرات و حرف ها قشنگن اما تحقق شون دیگه تبدیل به آرزو شده.
عح چه جمله های خوبی داره. سر فرصت می شینم دوباره می خونم پند بگیرم.
الان دقیقا وضعیته منه ها...
فک کن!
فک کردم ولی ترواش نشد. وقتی می گی هست لابد هست دیگه.
ولی کلا خرگوش نزن. کار بدیه.
:)))))نه بازم باهام شکار می اد خودش تا حالا چند بار خرگوش گرفته وگرنه من کسی نیستم که با کسی که باهام درست رفتار کرد درست رفتار نکنم
خب پس تو باهاش شکار نرو دیگه. نمی شه که هی به هم اعتماد کنید بعد هی ازون ور هرکی برا خودش خرگوش بگیره. :))) کیف بازی به چیه، هی سر هم گول بمالید....