مرغه رو شُستم،
سشوارش کردم،
و طی این مراحل به اندازه ی یه مستند دو ساعته ازش عکس و فیلم گرفتم.
از نظر تئوریک نباید این احساسم درست می شد؟
و هی تویی که نشستی ته دلم، هی با قاشق داری می کَنی... چی بهت بگم؟ به تو هم هیچی ندارم بگم حتّی. برو سر کارت. خدا قوّت.
اطّلاعات عمومی: در سال دو بار پرهاش می ریزن و پر جدید در می آره. الف) در گذر از اسفند به فروردین. ب) در گذر از شهریور به مهر. نمی دونم چرا پر های من هیچ وقت مثل این مرغه نمی ریزه جاش پر جدید و نو در بیاد.
پ.ن: جدی اگه می خواستن بریزن، خودت می ذاشتی؟ آره راست می گی... نه عمرا نمی ذاشتم.
منم چندتا پر جدید لازم دارم
...
من که مجبورم چندتا پر جدید دربیارم..هر چند خیلی دردناکه...
پر در آوردن... درد ناکه؟
اتفاقا به نظر من هیجان انگیزه. هیچ وقت به دید دردناک نگاش نکرده بودم.
میگم تو مو های خودتم سشوار میکشی که رفتی مرغت رو سشوار کشیدی؟
مرغ خیلی فرق داره.
سرما می خوره، منو خون به جیگر می کنه از کل زندگی پیاده می شم.
ولی خودمم اکثرا آره. دم دستم باشه و حسّش رو داشته باشم می گیرم رو موهام. از بچّگی سرمایی بارمون آوردن متاسفانه. یه جور عادت روانی شده. وگرنه که این روزا رسما مویی ندارم واسه سشوار کردن.
خخخخخ....بچه بودم یه مرغ داشتم پر نداشت بنده خدا..!
فک کنم ماله تو بود واسش روغن برنزه میزدی میخوابوندیش رو تراس!
خیر، می بردمش دام پزشکی ببینم چشه که پر در نمی آره.
شاید هر روز می شستمش که اگه بیماری ای چیزی داره کمتر پیشرفت کنه.
وای انصافا پوست سفید زیر پرهاشون خیلی چشم نوازه حیفه برنزه شن. :)))
فقط کامنت شایان تو این پست :)))
خودش که نیست اکثرا هی می گیره ول می کنه.
باید بشینم کامنت تکراری هاشو بخونم بخندم.