Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هم اینک حجّت بر من تمام شد

صبحا سر صبحانه، بیسکوییت های مادر

چه قدر شیرین و ترده، بیسکوییت های مادر...

با تشکّر از تلویزیون توی مسافرت.


و همیشه خیلی اتفاقی دغدغه هایمان حل می شوند؛  درست در اتفاقی ترین نقطه ای که انتظارش را نداریم و مدّت هاست از آن ها دست کشیده ایم.


*دو تا بچّه کوچولو اند، سه چهارساله طور. باباشون نشسته وسط با هم بیسکوییت مادر می خورند.

دیگه واقعا امیدوارم که مهر اتمام آخری باشه که با حرص می کوبونم رو پرونده شون.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد