در راستای پست قبلی.
من نمیرم این همه درس بخونم که بشم روپوش سفیدی که تهش تنها کاری که از دستم بر میاد قطع امید باشه. حداقل دکتری می شم که نیازی به امید و قطع امید نداشته باشه رشته ش! مثلا دکتر پوستی چیزی. که اونم اصلا برام جذاب نیست. در نتیجه احتمالا کلا دکتر نمی شم...
قطع امید در طبع مثبت گرای من نمی گنجه. بفهمین...
یه ذره خلاقیت ندارین!!!
خب پیوند قلبی...
قلب مصنوعی ای...
آئورت ترمیم شده ای...
یه دستگاهی که مریض رو بهش وصل کنین...
یا آئورتش رو به جای سه شاخه بکنین دو شاخه...
حداقل فلج بشه بهتر از اینه که بمیره!
واقعا که بی عرضگی ه!
یه کامپیوتر وقتی خراب می شه و کلا مرده به حساب میاد بک آپ رو می دیم بهش... می شه مثل روز اول!
ار همون اولش می دونستم باید مهندسی نرم افزار بخونم.
اون وقت شما بی عرضه ها...
بلدین قطع امید کنین!
جدا که کار خیلی خوف ی هست. شاخ و خفن در عین حال!
به جراحی مغز و اعصاب فکر کردی؟
خب مغزم یه computer هس دیگه!
کارشون خیلی هیجان انگیز و ظریفه
اما خب خیلیم سخته!
ولی خطر قطع امید بازم وجود داره!
توی این رشته متاسفانه هر قسمتش که بری از این اتفاقا زیاده!
چه بسا خودت با اشتباهت باعث مرگ کسی بشی و بعدا حتی ککت هم نگزه!
اما این مشکل به این حادی و این شدت توی ایران هس توی بقیه کشورا پزشک معالج در برابر مرگ بیمارش مسئوله و باید جواب پس بده!
اما تو ایران راحت ازش میگذرن
واسه خود منم اشتباه فاحش یه پزشک باعث شدش که من واسه یه شکستگی ساده انگشتم دو تا عمل برم!
و حالا یه جای بخیه بزرگ روی انگشتم هس!
پزشک شدن روحیه مسئولیت پذیر میخواد
توی ایران فقط دنبال پولو پرستیژش هستن
ما به کجا میریم؟
خدا داند!!!
اتفاقا زمانی که روز روزکی اومدم تجربی به دو تا رشته فکر کردم و گفتم خب این دو تا رو دوست دارم... شاید بشه که دکتر بشم!
یکیش همین مغز بود. یکی دیگه هم دام پزشکی. شاید خیلی مسخره باشه. ولی من واقعا حیوانات رو دوست دارم. هر چند هم که مسخره م کنن سرش!
در کل هم دوست داشتم پیوند مغز رو اختراع کنم.
که اتفاقا چند روز پیش توی روزنامه خوندم یه مرده داوطلب شده که مغزش رو پیوند بدن!
هر چند از نظر امید و اینا مغز و اعصاب رشته ای ه که مرگ و میرش خیییییییلی بالاست. یعنی در واقع هیچ کس از جراح انتظار نداره مریضش زنده بیاد بیرون! مامانم می گفت مرگ مریضا خیلی واسشون عادیه تو این رشته. و من واقعا پتانسیلش رو ندارم هر روز یه نفر زیر دستم بمیره و دقیقا طبق جمله ت ککم هم نگزه!
داستان شما هم حکایت اون کسایی که می رن دندون پزشکی، دندون سالمشون رو هم می کشن! خرابه هم می مونه سر جاش!
اوهوم!تازه به خاطر این عملای مسخره یه عمل زیبایی هم باید برم!
ولی به قول تو اتاق عمل واقعا جای خفنیه!
دامپزشکی هم باحاله ولی مطمئنم این اون چیزی نیس که والدینت ازت انتظار دارن!
دندون پزشکی تنها جاییه که قطع امید توش به اون شدت وجود نداره و در صوذت وجودش هم میشه مشکل رو به راحتی پول شمردن حل کرد!
رتبه ی بالایی هم میخواد ولی تو پتانسیلشو داری!
واسه جراح مغز شدن باید آدم بزرگ بود و از خیلی اتفاقات مهم مثه مرگ یه آدم سرسری رد شد!
و از نوشته هات معلوم بود که تو هم مثه من از این بزرگ شدنا خوشی نداری
خیلی دل بزرگی داری کیلگ قدرخودتو بدون!
دقیقا مشکلش اینه که تو ایران لعنتی کسی نمی تونه بره دنبال علاقه ش. بره هم بدبخته. مگه این که خیلی علایقش واقع نگرانه باشه یا خیلی خوش شانس باشه. منم دقیقا از ریاضی فیزیک پست شدم به تجربی که بشم پزشکی که همه انتظار دارن. دندون هم چون از همون اول از پزشکی جدا میشه تا زورم نکنه کسی سمتش نمی رم. چون من اصلا هدفی ندارم که چی کار می خوام بکنم! فقط تو فاز بسته نگه داشتن دهن این و اون. واسه همین با انتخاب دندون یهو خیلی مسیر آینده ت مشخص می شه و من برای به این وضوح مشخص شدن راه آینده م آماده نیستم. باز تو پزشکی هنوز فرصت دارم واسه بالا آوردن!
+شما دل گنده تر!!!
با زنان زایمان چطوری؟
شاید اگه مامانم رشته ش این نبود یه امیدی بود!!!
ولی اصلاااااا!
حالا که وضع رشته ش رو می بینم... عمراااا!
:))