کیلگارا هستم...
نویسنده ی ناخواسته ی این وبلاگ ناخواسته...
_گاهی اوقات حس می کنم زندگی هم منو تو مسیر های ناخواسته ی زیادی گذاشته... طوری که نمی دونم به کدوم راه برم!_
راستی، وبلاگ منه، حرف های منه، و دیدگاه های من. از شیر مرغ می نویسم تا جون آدمیزاد. به هر حال یه وب ناخواسته موضوع خاصّی نخواهد داشت.
Kilgharrah. I would not have summoned you
If there was any other choice...
mnemailnadaram@protonmail.com
ادامه...
نظرسنجی
جهت تست برنامه نظر سنجی؛ فعلا یه سوال دم دستی ولی عمیق: چیزی که شما در عمق وجودتون هستید، برای جامعه تو ذوق زننده س. چی می کنید؟
بیمارستان جای جالبی نیست.
خاله م سری قبل از دانشگاه برگشت. گفت پسره ۲۷ سالش بود. رونش شکسته بود. اول داشت می خندید، یهو گفت آی آی آی و مرد. چند ثانیه رفت تو فکر و گفت آمبولی کرد و مرد.
امیدوارم واژه رو درست گفته باشم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بیمارستان جای جالبی نیست.
خاله م سری قبل از دانشگاه برگشت. گفت پسره ۲۷ سالش بود. رونش شکسته بود. اول داشت می خندید، یهو گفت آی آی آی و مرد. چند ثانیه رفت تو فکر و گفت آمبولی کرد و مرد.
امیدوارم واژه رو درست گفته باشم.