Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

رومرو کجایی

وقتی می گم غایب های این جام جهانی تهش منو می کشه، 

یعنی همین.

چقد نوب آخه،

این گل بود که آرژانتین خورد؟

الآنه دیگه همین بشقاب رو خورد می کنم تو سررررم!

دروازه بان گرفت توپ رو انداخت زیر پای مهاجم حریف!


گزارش گر (احمدی) می فرماند که:

"هر چی ناخونم داشته خورده مارادونا اونجا از استرس."


با بهار در بهار

بچه ها امروز آخرین روزه بهاره،

خیلی وقته دوست داشتم همچین عنوانی رو پست کنم رو وبلاگم و تا سال دیگه بهار، معلوم نیست کی مرده س و کی زنده،

فلذا این یه پست رو از خط فوتبال می زنیم بیرون، و اوری ثینگ ضرب العجلی تقدیم می کند:


دو تا از باحال ترین مستزاد های محمد تقی بهار رو تقدیمتون می کنم. بهار زیاد مستزاد نداره، هفت تا هشت تا مثلا، ولی این قدر قشنگ نوشته این قدر قشنگ نوشته من تقریبا از زمانی که مستزاد هاش رو کشف کردم این قدر همین دو شعر رو با خودم خوندم که الآن اکثرش رو از برم. و دقیقا در همین حد کیف می ده. 

تعجب می کنم تا قبل اینکه خودم برم دنبالش هیچ جا این دو تا شعر رو نشنیده بودم. یعنی به عنوان یه سپهری دوست حتّی،  دیگه خسته کننده شده این قدر مهربانی هست سیب هست نشر داده می شه هر روز. از آن کوچه گذشتم نشر داده می شه. چنین خوب چرایی نشر داده می شه. و از وجود این دو تا مستزاد کمتر کسی خبر داره! هیچ کس خبر نداره اصلا! من با خیلی از دوستام که تو فاز شعر اند و دست دارن تو شعر هم صحبت کردم. هیچ. 

حتی تو مناسبت ها خیلی جا ها می شه ازشون استفاده کرد، ولی تهش اکتفا می شه به یه سری شعر خیلی تکراری از سعدی و حافظ. 

از کل شعر های اجتماعی بهار ما یکی داشتیم تو کتاب فارسی اونم درباره مرغ اندر قفس و این ها بود و به نظرم خیلی کمه در مقابل شعراش.

نمی دونم چرا اون قدری که انتظار دارم شعرهاش وارد فضای مجازی نمی شن در صورتی که عجیب هم آرایی دارن و قابل استفاده اند!

و آره دیگه، کمترین کاریه که در مقابل این دو تا شعر از دستم بر می آد. 

که تو همین جا نشرش بدم. 

بخونید و کیف کنید و ببینید چقد همه چی هنوزم هم چنان شبیه به همون دورانه.


با بهار،

در بهار.


"کار ایران با خداست..."


با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

کار ایران با خداست

مذهب شاهنشه ایران ز مذهب‌ها جداست

کار ایران با خداست

شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست

مملکت رفته ز دست

هردم از دستان مستان فتنه و غوغا بپاست

کار ایران با خداست

هردم از دریای استبداد آید بر فراز

موج‌های جانگداز

زبن تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست

کار ایران با خداست

مملکت کشتی‌، حوادث بحر و استبداد خس

ناخدا عدلست و بس

کار پاس کشتی وکشتی‌نشین با ناخداست

کار ایران با خداست

پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه

خون جمعی بی گناه

ای مسلمانان در اسلام این ستم‌ها کی رواست

کار ایران با خداست

شاه ایران گر عدالت را نخواهد باک نیست

زانکه طینت پاک نیست

دیدهٔ خفاش از خورشید در رنج و عناست

کار ایران با خداست

باش تا آگه کند شه را ازین نابخردی

انتقام ایزدی

انتقام ایزدی برق است و نابخرد گیاست

کار ایران با خداست

سنگر شه چون بدوشان تپه رفت از باغ شاه

تازه‌تر شد داغ شاه

روز دیگر سنگرش در سرحد ملک فناست

کار ایران با خداست

باش تا خود سوی ری تازد ز آذربایجان

حضرت ستارخان

آن که توپش قلعه کوب و خنجرش کشورگشاست

کار ایران با خداست

باش تا بیرون ز رشت آید سپهدار سترگ

فر دادار بزرگ

آنکه گیلان ز اهتمامش رشک اقلیم بقاست

کار ایران با خداست

باش تا از اصفهان صمصام حق گردد پدید

نام حق گردد پدید

تا ببینیم آنکه سر ز احکام حق پیچدکجاست

کار ایران با خداست

خاک ایران‌، بوم و برزن از تمدن خورد آب

جز خراسان خراب

هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماست

کار ایران با خداست


--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--


"از ماست که بر ماست..."


این دود سیه فام که از بام وطن خاست

ازماست که‌برماست

وین شعله سوزان که برآمد ز چپ وراست

ازماست که‌برماست

جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم

با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست

ازماست که‌برماست

یک‌تن چو موافق شد یک دشت سپاه‌است

با تاج وکلاهست

ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها

ازماست که‌برماست

ماکهنه چناریم که از باد ننالیم

بر خاک ببالیم

لیکن چه کنیم‌، آتش ما در شکم ماست

ازماست که‌برماست

اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است

زین قوم شریفست

نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست

ازماست که‌برماست

ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم

تا روز نخفتیم

وامروز بدیدیم که آن جمله معماست

ازماست که‌برماست

گوییم که بیدار شدیم‌! این چه خیالست‌؟

بیداری ما چیست‌؟

بیداری طفلی است که محتاج به‌لالاست

ازماست که‌برماست

از شیمی و جغرافی و تاربخ‌، نفوریم

از فلسفه دوریم

وز قال وان قلت‌، بهر مدرسه غوغاست

ازماست که‌برماست

گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست

یاکافر حربی است

ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست

ازماست که‌برماست


--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--_--

عروس کشون

فرمی که امباپه با سرعت حلزون اسهال از بازی فرانسه پرو رفت بیرون واسه تعویض تا وقت بکشه و بازیکن های پرویی کم مونده بود دیگه دو تا بزنن درش، 

من رو یاد عروس کشونی می ندازه که هر هفته تقریبا سه چهار  بار رو پل هوایی های تنگ تهران شاهدش هستم.

یه گله آدم که همیشه جلومن، و من باید پشت سرشون عروس کشون راه بندازم و نه میتونم از بینشون دیاپدز کنم و رد شم، نه جربزه ش رو دارم که هلشون بدم حتّی و به زور رد شم، نه حتی روم می شه بگم خب ببخشید لطفا بکشید کنار تا من خبر مرگم سریع تر رد شم برم. 

دقیقا حس پرویی هارو دارم، وقتی از پشت گله ی حجیم آدما رو نگاه می کنم. که دو تا بزنم درش و همه شون رو با هم از پل هوایی پرت کنم پایین این قدر که همه شل وضع و وقت کشانه راه می رن رو پل هوایی.

ببین منطقی نیست،

این حرکت فرانسه هم خیلی بی وژدانی بود. تازه طرفداره کیف هم کرده بود و می خندید به این ذکاوت تیمشون. کثیف بازی نکن!


.:. می گه امباپه رو که می بینم یاد سوسیس می افتم. بهش می گم بابا این که پوستش تیره هست. سوسیس چیه؟ می گه نه خب، روکش روی سوسیس!! خلاصه آره من یاد حلزون می افتم، اینم یاد روکش روی سوسیس می افته. 

دفاع مقدس

نه واقعا می خوام بدونم،

چه قدر طول کشید که بشینید فکر کنید و بازی دیشب رو ربط بدید به جان فشانی های دفاع مقدّس؟

دقیقا از صفر تا شصت، چند ثانیه؟


بازی دیشب؟

دفاع مقدس؟

یا خود الهیان یونان باستان!

این بازیکنان نصفشون که اصلا دفاع مقدس رو ندیدن، اون هایی هم که دیدن مربوط به دوران طفولیتشون بوده. بعد ربطش می دید به دفاع مقدس؟! 


.:. من الآن دوباره یاد پویول افتادم.

این خیلی مهمه،

دیدید عادل فردوسی پور با چه لحنی می گفت "من الآن به پویول چی بگم؟"

سرافکندگی، خجالت و شرم رو از توی تار های صوتی ش  گرفتید؟

چه قدر هی می گفت ببخشید ببخشید ببخشید...

اگه نگرفتید که بشینم واستون اون تیکه از حرفاشو بعد بازی  کات کنم آپلود کنم اینجا که قشنگ بگیرید چه فاجعه ای صدا سیما رقم زد دی روز. 

خونم قل می زنه بهش که فکر می کنم. 


شاید هم ربط نداشته باشه، ولی ذهنم اینو ربطش داد به سیاست و انتخابات سال پیش. اینکه اون زمان مردم چه قدر از رئیس جمهور منتخب انتظار داشتن و الآن دارن ریزش می کنن و می گن طرف عمل نمی کنه و رسما حرف مفت زد. حس می کنم اینم قضیه ش اینجوریه، تو یه لیوان آب رو می بینی. و می دونی که قطعا از دستت بر می آد لیوان آب رو ورداری بذاری اونور. پس اعلام می کنی من حتما این لیوان آب رو جا به جا خواهم کرد! بعد که می خوای به قولت عمل کنی، یکی قدرتمند تر از خودت پیدا می شه می گه آقا اگه اون لیوان آب رو جا به جا کنی، نه من نه تو سرتو با گیوتین می زنم. قضیه ش این شکلیه. تو کارت دخالت می کنن. و باید بشینی به گند خوردن تو برنامه ای که اسم تو به عنوان تهیه کننده ش ثبت شده ماست ماست نگاه کنی، در حالی که کارلوس پویول تو هتلش منتظره تا بیاد رو آنتن و بازی ایران اسپانیا رو تحلیل کنه.

تو تهیه کننده ی نودی، ولی هیچ اختیاری رو برنامه ای که خودت بابش کردی، خودت مردم رو انداختی تو جوش، نداری!


.:. بازی های امروز فقط شروع شه بشوره ببره. مردمم بکشن بیرون ازین جو فوتبالی ناشی از دیشبشون، دیگه یکم برام خسته کننده شده حرفای تکراری رو برای بار هزار و یکم شنیدن. یا مثلا حداقل حرفای جدید تر بزنن. تحلیل های باحال تر بکنن. تیکه هایی از بازی رو بگن که کمتر کسی توجه کرده. مثلا یه تیکه بود اوستا خیابانی گفت: " داور چقد با عصبیت داوری می کنه!" که خب ما اصلا واژه ی عصبیت رو در این معنا تا حالا هیچ جا نداشتیم و این نوع از اختراع واژه تحت استرس خیلی جالبه. منم الآن با عصبیت دارم پست می نویسم. :)))


.:. و اینکه شما واقعا دارید عروسی می کنید؟ چه خبره؟ :-" امروزم دو تا ماشین عروس دیدم. این حجم از عروسی بی سابقه س. دیشب هم دقیقا قبل بازی یه وبلاگ خوندم، خودشون اعتراف کرده بودن که تو جام جهانی ۲۰۱۴ سر بازی ایران نیجریه عروسی داشتن. می خواستم آدرس اون وبلاگ رو به عنوان مدارک و شواهد حرفم ضمیمه ی اینجا کنم، گفتم الآن طرف ناراحت می شه می گیره می زنتمون. ولی باور کنید! همه دارن عروسی می کنن به وقت بازی های جام جهانی. :)))

قشنگ ترین روز واسه من؟ روزیه که مهمون می آد

می دونید دیشب چه شکلی بود واسم،

دقیقا بازی و تحلیل که تموم شد پتو رو کشیدم رو سرم فقط خوابیدم تا خود الآن!

و اینکه امروز ظهر مغزم تصمیم گرفته با آهنگ "خبر دارم یار می آد" شهرام شب پره از خواب بیدارم کنه،

فقط یه معنی داره،

یعنی خیلی فاجعه بوده اوضاع روانی م و سلول های مغزی م کاملا دارن سعی می کنن گندی که دیشب خورده بهشون رو با تمام وجود پاک سازی کنن بریزن دور و وارد فاز بی خیال کننده ی شاد کننده ی خودشون شدن.

می دونی چی رو درک نکردم؟ این که همه خوشحال بودن. 

خب نه. ببخشید من واقعا حقیقتا خوشحال نبودم و اگه لازم باشه برای جار زدن این احساس جلوی هشتاد میلیون نفر که دیشب حس افتخار و این ها داشتن وایسم هم وایمیستم چون اتفاقا اعصابم ریدمان شد توش اساسی.


ای کاش همون هجده هیچ که گفتم می شد،

الآن با این نتیجه من نه می تونم واسه اسپانیا خوشحال باشم، نه واسه ایران.

باورت می شه می گم حس می کنم قبول اون نتیجه راحت تر بود برام؟

من واقعا برنمی تابم این همه تلاش رو ببینم ولی بعد تهش برچسب بازنده رو هم بخوام تحمّل کنم.

باخت، باخته.

من بلد نیستم با باخت ها خوشحال بشم. واقعا بلد نیستم. این جمله ها که تمام تلاششون رو کردن ولی نشد و امثالهم اصلا تو کتم نمی ره.

و دیدگاهم همه یا هیچیه.

متاسفانه.

شت بابا کم مونده بود گریه م بگیره! 

حداقل اونایی که اون تو هستن می تونن بدوعن تو اون لحظه، می تونن بزنن تو سر توپ، همین ها بهشون حس خوب می ده، استرسشون کم می شه با همین تلاش کردن.

ولی این خیلی کشنده س که مجبور باشی به عنوان تماشاچی بشینی فقط نگاه کنی چیزی که کنترلی روش نداری رو. خیلی کهیرییییی بود.


.:. ولی همه ی اینا باعث نمی شه که نگم ما کاملا ایرانیزه شده بازی می کنیم. :))) بزن زیر توپ فقط رد شه بره ریختشو نبینیم! :)))) دقیقا مثل من در مواجهه با مشکلات زندگی م بازی می کردن. فقط دفعش کن تا که ازت فاصله بگیره. اینکه دفعه ی بعد به چه روشی و با چه شدتی بر می گرده مهم نیس. مهم اینه که الآن ردش کردیم رفت.


قیافه ش رو ببینید

ذره ای نمی خنده!

ولی بازم به خاطر تیم ملی اومده نشسته اون پشت. 

این بشر اسطوره ی منه.

دلداری

مامانم می گه ناراحت نباش حالا،

استاد دانشگاه داشتیم از خارج با هزار تا ناز دعوتش کردن سمینار،

پاش به فرودگاه که رسیده اومدن گرفتن بردنش.

می گه برو خدا رو شکر کن سر قهرمانت ازین بلا ها نیاوردن!

هجده هیچ

بچه ها قبل اینکه دیگه کامل جمع کنم برم پای تلویزیون،

یک سوال خیلی فنّی داشتم،

من اگه بخوام نتیجه ی هجده هیچ رو به نفع اسپانیا مقابل ایران،

به مناسبت جام جهانی ۲۰۱۸ پیش بینی کنم،

دقیقا چه عددی رو باید بفرستم؟

180 بفرستم؟

اگه 180 بفرستم نکنه خنگ بازی در بیارن فکر کنن منظورم اینه که اسپانیا یک ایران هشتاد؟ 

من می خوام اون اپراتور باهوششون بفهمه که اسپانیا حتما هجده ایران صفر!!


پ.ن. باورم نمی شه چه جور تو روش نگاه می کنید!! طرف پاشده تا ایران اومده. چه جوری روتون می شه ای مسئولینی که دم از میهمان نوازی می زنید! دم از فرهنگ غنی تون می زنید! یعنی آوردینش تو این کشور و حالا نه بازی تیم خودش رو می تونه کنار هم وطناش ببینه و درست کیف کنه و نه تو برنامه راهش دادید! این چه رسمشه؟ چی به این می گید؟ نامردی محضه، بی شرفیه!


تازه فرض کن چی خوندم الآن... نمی دونم شوخیه یا جدی. یعنی اینقدر خنده داره که آدم باورش نمی شه جدی باشه... تو تلگرام می گن که به پویول گفتن باید موهاتو ببندی بیای رو آنتن، اینم قبول نکرده و حالا این شکلی شده اوضاع!


عزیزم  اصلا خوب کردی قبول نکردی! سیخ داغ شه بره به چشمشون! واقعا می خواستن به موهای فر دار خوشگلت گیر بدن این ندید بدید ها؟ ولشون کن با همه چی تحریک می شن اینا. مو های تو هم دیگه خیلی بیش از حد هات بوده دیگه. 

اصلا پویول آقا جان اینا رو ولشون کن. بیا خونههههه ی ما! پویول جدی می گم بیا خونه ی ما! کولرم کل شب روشن می ذاریم. برات تشک می ندازیم جلو تلویزیون کنار خودمون. غذای حاضری رو هم خودم درست می کنم. بلدم از تو اینترنت می زنم غذای حاضری اسپانیایی درست می کنم که حس غربت نداشته باشی. لباس اسپانیا هم ده تا داریم بهت قرض می دیم موقع بازی بپوشی.  این بی لیاقت های صدا سیما رو ولشون کن!


پ.ن. حال گیری در چه حد؟ استادیوم آزادی رو هم لغو کردین؟ بابا باریکلا! از بچه هم بچه ترید! 


.:. می ترسم ساعت یازده شه، پخش خود بازی از تلویزیون هم لغو کنید لاشخور ها. فقط می خواهید حال بگیرید. فقط! بعد پیرهن پاره می کنید واسه حرف رونالدو؟ یه حرف راست زده باشه همینه. همه ی مردم رو عصبی  و افسرده کردید. من یکی که نمی گذرم!


.:. و دم عادل فردوسی پور گرم. به هر حال. یه چیزی هست که فردوسی پورش کرده.

پویول نمی آد؟

به من قول می دین تا که سر صبح اونجوری ذوق کنم و بعد می گید آخ ببخشید نمی شه؟! بدون دلیل؟ فقط تو خبرا می نویسید لغو شد؟

سوراخ بشید!

همه تون امشب سوراخ بشید!

مدت ها بود ذوق نکرده بودم این شکلی. 

می دونی من از کی پای تلویزیون نشستم تا بیاد؟

ای کاش حداقل هیچ وقت خبرش رو اعلام نمی کردید!!

واسم مهم نیست،

واسم مهم نیست دیگه.

امشب فقط یه برنده ی حقیقی داره، اونم منم که میشینم به ریش همه ی شما بی برنامه های تلویزیون می خندم چون تیم محبوبم چشم بسته می بره جلو تیم زپرتی تون! ها ها!

می دونی چیه؟ اصلا برای این که حجت تموم شه لباس اسپانیام رو هم می پوشم می شینم جلوی بازی تا ببینم دیگه کدومتون بلدید سر منو با وعده های الکی تون گرم کنید و بعد تو ایسنا بنویسید لغو شد. لغو شد؟ به همین راحتی؟


.:. بابام یهو با یه هیجانی اومده جلومون، می گه بچه ها بچه ها! نمی شه برای بازی امشب دو تا دروازه بان بیاریم تو زمین به یکی بگیم سمت چپ دروازه رو داشته باشه، به یکی بگیم سمت راستو داشته باشه؟ در این حد...

دلم واستون می سوزه. کاش می شد لبخنداتون بمونه هم چنان و همین جور الکی شنگول باشید، که البته متاسفانه، عا عا، عا عا نمی شه چون تیم تون یکم زیاد از حد اوته.

وعده ی ما بعد بازی. وقتی که همه ی لب و لوچه ها آویزونه و من می آم خبر برد اسپانیا رو منتشر می کنم.

یافتم یافتم

ما نمی تونیم دعا کنیم ایران اسپانیا رو بزنه چون محال عقلیه تقریبا،

ولی می تونیم دعا کنیم مراکش پرتغال مساوی شه و اتفاقا خیلی هم عقل می تونه بپذیره اینو!

به این می گن سیاست!


آخه من فکر می کردم تیم خودمون خیلی پُفه که مراکش همش تو زمین ماست، الآن بازی شون مقابل پرتغال  رو می بینم، به این نتیجه رسیدم ک واقعا گناه داشتن مقابل ایران باختن.

بابا خوب بازی می کنن! خفنانه. 

غُسل

اون ضربه آزادی که واسه ایران تو بازی با مراکش پیش اومد، یه جورایی به وضوح با توجه به تایم شانس آخر بود دیگه.

من اون روز حالم خوب نبود نشد با جزئیات بنویسم،

الآن اگه بخوام دوره کنم واستون،

این شکلی بود که ما همه نشسته بودیم دور تلویزیون،


و ایزوفاگوس گفت:  "ای خدا ضربه ی آزاد گرفتن،

خدایاااااا گل بشه."

بعد دیگه تیم ها داشتن آماده می شدن که بزنن ضربه رو،

ایزوفاگوس گفت:

"خدایااااا!

 تو روووو خدااااااا گل بشه این توپ."

حاج صفی بود ضربه ی آزاد رو زد فکر کنم،

آقا داشت دور خیز می کرد که بشوته،

ایزوفاگوس با عجز و التماااااس گفت:

" خدایااااا!

من ده تا صلوات می فرستم اگه این توپ گل شه خدایاااااا..."

حاج صفی شوت زد به توپ،

ایزوفاگوس گفت:

" خدایااااا 

به مامانم کمک می کنم ازین به بعد تو کار های خونه، 

فقط تو رو خداااااا گل بشه این توپ!"

توپ اون وسط بین زمین و آسمون سرگردون بود،

که یهو ایزوفاگوس برگشت گفت:

" خدایااااااا

خدایااااااا

اصن،

اصن...

این توپ فقط گل بشه،

من اصلا می رم حموم غُسل می کنم!!!"


اینو که گفت، 

من یه لحظه چشمامو برگردوندم که نگاش کنم و بهش بگم واااات د هللللل بچه دقیقا چه کوفتی داری می گی؟

بعد یهو این وسط گل به خودی شد!


بعد از بازی من واکاوی که کردم، 

فهمیدم اینا امسال درباره ی غسل خوندن تو کتاب دینی شون و این مثلا الآن فکر کرده غسل کردن چه کار نیک و پر برکتی هست و دیگه ته درجه های کار نیکش بوده که به خداوند پیشنهاد داده. :)))


و حالا طرف مونده با غُسلش!

هی هرچی به بازی نزدیک تر می شیم می آد از من می پرسه،

وای کیلگ من هنوز غُسل نکردم،

نکنه ببازیم بازی بعدی رو! :)))

منم بهش گفتم خب استاد وقتی چرت و پرت معامله می کنی الآن بپر تو حموم واجبات دینی ت رو انجام بده تا امشب بیشتر از این به فاک نرفته تیم ملّی.


همه اینا رو نقل کردم برسم به اینجاش،


بچه ها نمی دونم شما چه جور با خدا معامله می کنید،

ولی حس می کنم ما امشب اگه بخواهیم با مقیاس های دنیای ایزوفاگوس بریم جلو،

بعد بازی تهش باید هر کدوممون نفری ده بار غسل میّت بکنیم!!!

روحش شاد، و یادش گرامی.

"انّا للّه و انّا الیه راجعون..."


.:. وای این خیلی جوکه! الآن صداش از تو حموم می آد داره می گه؛ اول سمت راست بدن، بعد سمت چپ بدن، تموم شد خدایان! ببین تموم شد!!! :))))


کَل

حالا من دارم رعایت سنّت رو می کنم، چرا با جوون مملکت کل می ندازی وقتی دوزار اطّلاعات فوتبالی نداری؟!

برگشته به من می گه نظرت درباره ی بازی امشب چیه،

گفتم هیچی امیدوارم کم تر گل بخوریم،


برگشت گفت نه گل که نمی خوریم...

ما از آرژانتین فقط یک گل خوردیم، 

تازه اون ها مسی رو هم داشتن،

ولی ما باز هم فقط یک گل خوردیم،

این تیم اسپانیا دیگه از آرژانتین که قوی تر نیست؛

احتمالش هست که گل بزنیم و صعود هم بکنیم!!!


نه جون من این تحلیل های پایه ای تون رو از کجا کش می رید؟ ساقی تون کیه الآن؟!

دیگه هیچی گفتم بعله انشاالله که همین طوره چون دلش می خواست همین رو بشنوه، قشنگ هم ازین آدم هایی که سن شون بالا رفته و هنوز ادعاشون می شه فوری می پرند با جوون تر ها کل بندازن. من که نمی تونم بزنم تو پر همچین آدمی با موهای سفید شده ش و بهش بگم: 

شما احتمالا تا حالا بازی اسپانیا رو ندیدی، که هر کدوم از بازی کنانش یدونه لیونل مسی اند!

اگه آرژانتین یه مسی داره، اسپانیا اجتماع لیونل مسی هاست. یازده تا لیونل مسی تو یازده تا پست.


ولی تحلیل سیاسی هم می کنه این فرد، 

الان متزلزل شده م می ترسم اون همه حرف هایی که می زد درباره ی سیاست و من می گفتم خب سنش زیاده من که نبودم اون زمان ها لابد راست می گه،

هم در حد همین تحلیل ورزشی ش بوده باشه! که چی؟ آرژانتین قوی ترین تیمه!



به وقت جام جهانی عروسی

می کنید؟

نه واقعا می خوام بدونم!!

بعد فردا پس فردا به بچّه هاتون چی می خواید بگید؟ می گید عزیزم مامان بابا دقیقا همون شبی عروسی کردن که تیم ملی ایران سوراخ شد؟ عزیزانم بذارید خاطره ی خوش بمونه از روز عروسی تون. لابد بعدش سر در وبلاگاتون هم می نویسید مهم ترین اتفاق زندگیم به وقت آبکش شدن ایران در جام جهانی!

اولین باری که ماشینم پشت ماشین عروس افتاد رو یادم نمی ره، خیلی برام جالب بود تاریخش رو یادداشت کردم. :)))

این دفعه دومین یا سومین بارم بود. 

داماد یا هر کی که پشتش نشسته بود هم هی هم بهم راه می داد که آقا بیا رد شو برو، من دلم نمی اومد ویوم از ماشین عروس رو از دست بدم.

تزئیناتش خیلی شیک و ساده بود.

و دیگه بعد پنج دقیقه که مجبور بودم دور برگردون رو دور بزنم تا مسیرم از عروس داماد خوشبخت جدا بشه،  به خودم گفتم عح چه حیف، دیگه نمی تونم پشت ماشین عروس باشم نگاشون کنم.

دور زدم، زارت افتادم پشت یه شاسی بلند که از قضا این یکی هم ماشین یه عروس دیگه بود!

این شد که نتیجه گرفتم احتمالا همه تون دارید امروز عروسی می کنید و گفتم تذکراتم رو داده باشم من باب امشب.


اصلا واقعا ناموسا فانوسا وژدانا پا می شید برید عروسی تو این اوضاع؟! چه جوری می تونیییید.

دست جییییییییغ هورا

امروزمون اگه گفتید چه جوری شروع شد،

وقتی فهمیدم این قد جیغ و فریاد زدم از خوشحالی و هیجان که الآن گلوم گرفته نفسم هم بالا نمی آد.


شما می دونستید و به من نگفته بودید نامردا؟!

من فکرم فکر خوش پروازیه، ولی دیگه وقتی عادل می گفت یه میهمان ویژه داریم حتّی منم در این حد فکرم رو پرواز ندادم!

اگه گفتید میهمان برنامه ۲۰۱۸ امروز کیه؟

نیم ساعته ایزوفاگوسو رو گذاشتم سر کار تا مخ صبحگاهی ش رو راه انداخت و بالاخره گفت. حالا نوبت شماست.

یعنی در این حد که من می خوام بسپرم خود بازی رو نبرن رو آنتن و فقط تا ابدالدهر با میهمان صحبت کنند.

جییییییییییییییییییییییییییییییغ های کشدار.


.:. هشدار. امروز تو فضای مجازی ای که من هستم، کسی بیاد باز حرف بزنه مثل قضیه فیگو، که آخخخخ مردم خودمون دارن تو بدبختی و نداری می میرند و چرا ما اینقدر خریم که همچین خرجای اضافه ای می کنیم واسه دعوت میهمان به یک برنامه ی تلویزیونی، و باز چه می دونم پای سگش رو بکشید وسط و حرف دربیارید، 

چُنان (دقت کنید!!) چُنان نر و ماده ای می زنمش که مخش بپاچه به  همین سپید دیوار رو به روم! ظرف اسید هم آماده گذاشتم کنار دستم که بعدش دیوار رو با اسید بشورم. ازین حرفا نشنوم وگرنه کاملا از اوربیتال اسب گرگ جوجه ای خودم می آم بیرون!

من همان حاشیه ام

باور کن، 

جدی من تمام مدّت محو اون پروژکتوری بودم که تو برنامه شون ترکید و بعدش دیگه ذهنم جمع نشد. خیلی خنده هاشون رو دوست داشتم. خنده به ترکیدن یه پروژکتور سر برنامه ی زنده. خنده ی زنده ی بدون برنامه ی قبلی. خنده ی ناخودآگاه!


محو یه چیز دیگه هم بودم، اینکه اون استاد صیام یا هرکس، که قرار بود مصاحبه ی روس ها بعد بازی رو ترجمه کنه، چقد شیرین می پیچوند و از هر ده تا جمله به ترجمه ی یکی ش می رسید و سر همین خیلی خندیدیم چون دیلی داشت وحشت ناک. 

کلا تو این شبای جام جهانی... دقیقا ساعت، دوازده رو که رد می کنه ما به همه چی خنده مون می گیره! خل می شیم. یعنی مثلا شاید این موضوع سر ساعت نه صبح یه موضوع کاملا جدّی باشه ولی شب این قدر در گوش هم تکرارش می کنیم و مسخره ش می کنیم که دل و روده هامون بپیچه به هم. 


ولی جدای تمسخر و این ها، مترجمی به خودی خود سخت هست، منتها اینکه هم زمان هم بشنوی هم ترجمه کنی دیگه خیلی داغونه، مثل اینه که بهت بگن شما در همین حال که داری این متن رو با چشمات می خونی ترجمه انگلیسی ش رو از دهنت بده بیرون. آدم ورودی خروجی های مغزش قاطی می شه خب واقعا! دم مترجما گرم. حس می کنم یه کاریه که هوش بالایی می خواد و یه سرعت عمل بی سابقه! تقریبا به این نتیجه رسیدم من هیچ وقت نمی تونم مترجم کلیپ فوتبالی شم.


+ یک بار دیگه هم من نحوه ی امتیاز بندی مسابقه رو اعلام کنم کسی جا نمونه اگه علاقه دارید چون خودم تازه فهمیدم یورو این شکلی نبود داستانش تا جایی که یادمه،

شما به ازای هر پیش بینی درست نتیجه ۱۰ امتیاز،

به ازای پیش بینی درست تفاضل گل ۷ امتیاز (احتمالا تفاضل گل تیم برنده دیگه!)،

به ازای پیش بینی درست برنده ۵ امتیاز،

و به ازای پیش بینی باخت، صرفا امتیاز شرکت در مسابقه که دو امتیاز هست رو دریافت می کنید. 


.:. دیدید کنفرانس خبری کیروشو؟ عجب چیزی بود! وسطش از یه معجون جادویی هم سخن به میان آورد. 

خیلی گنگ بود، یه چیزی گفت تو مایه های اینکه اگه یه معجون جادویی وجود داشت که با خوردنش می شد ما حریف اسپانیا بشیم، با وجودی که از نظر پولی در مضیقه ایم ولی حتما می خریدیمش و می خوردیمش و بازی می کردیم با اسپانیا! (واقعا ما این جمله رو هزار جور بالا پایین کردیم چیز زیادی دستگیرمون نشد که اصلا چی شد پای جادو اومد وسط و کلا خیلی واسم قابل درک نبود چی داره می گه...  اگه فهمیدید منظورش چی بوده، دو نفر رو هم این ور دنیا از جهالت برهانید لطفا!)


ولی لامصب کیروش! من که از اولش می دونستم تو پاتریستی، چقد دیر رو کردی بی انصاف!


محو آرامشی ام که داره فقط. چرا کارلوس کیروش این قدر آروم و دامبلدور طوری برخورد می کنه؟ انگار ته دلش کاملا خالیه. نمی گیری؟ طرف یکم دیگه بیش از حد آرومه. قورباغه آب پز نشده باشه یه وقت؟ یاد دریا می افتم چشاشو که می بینم. یه دریای خیلی آبی، درست چند دقیقه بعد از طلوع آفتاب. به همون آرامش. والا خوبه اگه بتونه همین آرامشو به بازیکنا هم بده.

من جدی اگه تیم بودم، امشب تا خود صبح از استرس به خودم لول می خوردم و تهش هم از کم خوابی حالت تهوع می گرفتم. اینا چه جوووور می تونن؟ یعنی همین که امشب تو خواب MI نمی کنند، خودش یه برده... من اصلا حتّی جرئتشو ندارم خودمو جای این بازیکنانمون فرض کنم. شب قبل اینکه با افتخار بری تو دهن یه اژدهای دندانه دار نروژی!

سیسّه

و این مو قشنگ:

سر مربی سِنِگال


نمی دونم توآلایتی هاش بیان بگن،

شبیه لورنت نیست؟

من اون رو هم خیلی دوسش داشتم. 


لورنت توآلایت


این شعر گلگون

.:.شعله ای از آتش عشق علی در جان من

عشق مولی تا ابد سر لوحه ی ایمان من.:.


اصلا سیاست  کوفت و مرگ و زهر و مارو اینا رو ولش،

وجدانا گریه م گرفت، لحظه ای که پسرش می گفت ملاقات آخر.