Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

و لحظه هایی که لحظه اند

بابا عح،

پنج شیش ساعت پیش، خیلی اتفاقی یه سایت خارجی دیدم هک شده بود.

حجم یرخی` بودن و ادبیات هکره و عکسش به دلم نشست و  به خودم گفتم اینو امشب شات می گیرم پستش می کنم واسه بچه ها تا که اونام جییییییگرشون حال بیاد.

الآن اومدم می بینم سایتو پسش گرفتن!!

خب رسما خاک تو سرم که شاتو همون موقع نگرفتم. دارم آتیش می گیرم.

و همینک جوجه  ققنوسی در میان خاکستر ها به خود می لولد، چرا که شات هایش را به موقع نگرفته است! و پر و بال خود را به سر می کوبد که چرا هیچ وقت قدر فرصت های خویشتن را ندانسته فلذا قصد خودکشی با خاکستر های زیر پایش را دارد.


می دونی هکره زیر شاهکارش چی نوشته بود:

" hope you firewall work your screwed"


با همین گرامر و لحن!

نه "you're screwed"

و نه حتّی " youre screwed" که بگیم حوصله ی آپستروف نداشته! (هر چند که به قول اژدهاهان، هیچ کس حق نداره به آپستروف اهمیت نده! چون آپستروف لیاقتشو داره، می فهمی؟ همیشه چیزای بیشتری واسه دیدن هست. و وای بر شما اگه اینایی که تو این پرانتز نوشتم رو نفهمیدید چون ثابت می کنه اون پست که رسما خودمو سرش جر دادم مطالعه نفرمودید خوانندگان!)


علی ای حال، با دیدن این جمله ش یاد موقعی افتادم که ایزوفاگوس بچه تر بود و عصبانی که می شد؛ می خواست فحش بده  و بگه که آرره منم اعصابم الآن خط خطیه،

یهو تو چشام زل می زد بهم می گفت "شاپانزل" و بعد می دوید تو اتاقش و در رو می کوبید به هم...

بر وزن "راپانزل"،

که البته منظورش "شامپانزه"بود.

هنوزم با این سنش یاد نگرفته... والا از اول دبستان مونده رو زبونش.


خلاصه اینقد خوشم می آد از جمله هایی که هکر ها رو سایت های هک شده شون می نویسن! لامصب از جمله ی روی سنگ قبرم حساس تره. 

سال هاست دارم جمله انتخاب می کنم.
سال هاست...
مثل فوتبالیستایی که طرح شادی بعد گل برا خودشون می سازن،
یا مثل برنده های این جایزه های اسکار و گرمی اواردز که از قبلش تمرین می کنن اون بالا که رفتن چی کنن،
ولی فکر کنم آخرم اگه یه روز موفق بشم، اینقد هیجان زده شم که اسم خودم هم یادم بره همونجا پشت سیستم از هم متلاشی بشم! جمله و لقب و اینا که بماند!



` یرخی یعنی دیمی! اینو از یکی از استادا یاد گرفتم. بعد به من می گن کلاس شرکت نمی کنی. به خدا اگه یکی تون بلد بودید...!  بلد بودید؟!

هک شدن 140 سایت ایرانی

روز گذشته بیش از ۱۴۰ وب‌سایت داخلی هک شدند که همگی برروی یک میزبان اشتراکی قرار داشته و دسترسی برقرار شده بصورت محدود و تنها شامل بارگزاری یک فایل متنی بوده است. به گزارش ایتنا از ایسنا، در پی هک بیش از ۱۴۰ وبسایت داخلی در روز جمعه مورخ ۱۳۹۶/۱۲/۰۴ مرکز ماهر وزارت ارتباطات اعلام کرد که موضوع را سریعا مورد بررسی قرار داده و اقدامات فنی لازم را از همان ابتدای لحظات حادثه مذکور با همکاری شرکت میزبان انجام داده است. بنا بر اعلام، سایت‌های مورد حمله همگی برروی یک میزبان اشتراکی قرار داشته و دسترسی برقرار شده بصورت محدود و تنها شامل بارگزاری یک فایل متنی بوده است. امروز اما محمدجواد آذری جهرمی با اشاره به گزارش مرکز ماهر درباره تخلف یکی از اپراتورها در مقوله نقض حریم خصوصی کاربران، اظهار کرده بود: گزارشی را که برای ما فرستادند نشان می‌دهد که برخی اپراتورها با دسترسی به IP مشترکان خود، اطلاعات وب سایت‌هایی را که مراجعه کرده‌اند را برای تبلیغات هوشمند در اختیار یکسری از کسب‌وکارها قرار داده‌اند که دستور جلوگیری و توقف این کار داده شد. وی با بیان این‌که دسترسی به IP مشترکان می‌تواند باعث انجام سوء‌استفاده‌هایی شود، گفت: مردم بدانند که اگر گزارشی را برای ما ارسال کنند، آن موضوع را پیگیری خواهیم کرد. البته اطلاع‌رسانی این موضوع در حال حاضر به عنوان یک اخطار به اپراتورهاست و البته عدله حقوقی را برای برخورد قضایی به دادستانی ابلاغ می‌کنیم.


می دونی من چرا اینو اینجا کپی پیست کردم کیلگ؟

چون واقعا نمی تونم خودم رو کنترل کنم وقتی خبری درباره هک می خونم.

با گشاد ترین درجه ی ممکن لبخند شیطانی می زنم اینور مانیتور.

ای خداااااااااا.

همیشه استادای رشته ی کامپیوتر می گن  اینایی که به خاطر هک می آن سمت کامپیوتر جزو احمق ترینان. 

ولی من با این سن و علم به همه ی این موارد هنوز تو خیالای خرگوشی خودم به گشت و گذار و هویج جویدن می پردازم... و خوشمزه س. بفرما یه گاز هویج!

فقط این برنامه ی یادداشت برداری می دونه من تا حالا چند تا اسم هکری واسه اون روز خودم اختراع کردم.

 از زمانی که باکتری و قارچ و ویروس پاس کردم، کلی از اسما رو با الهام از همینا اختراع کردم اصن.


اگه یه روز بالاخره از تو این خیال نو جوونیم کشیدم بیرون، می آم همه شونو رو همین وبلاگ می ذارم روانتون شاد شه.

اگه هم مثل الآن هم چنان توش بمونم، که بالاخره یه روز یکی از این ابداعی جاتم رو بالای سایت فلان و بهمان و بیسار می بینید.

حالا چیزه زدن این سایتای ایرانی فکر نکنم خیلی سخت باشه با توجه به گفته های اینا.


از جهت نظرسنجی

آقا این قالبی ک انداختم رو وبلاگم، علاوه بر اینکه دکمه ی لایک و دیسلاک نداره و عکس مورچه طوری رو فقط بلده پشتیبانی کنه و به عکس واید ک می رسه جیغش می ره هوا و  پس زمینه ی صفحات ثابتش سیاه رو به موته و ورژن موبایلش توضیحات زیرعنوانم رو نشون نمی ده که بگه باهاتون حرف می زنه، یه ویژگی گند دیگه ام داره ک کلا از نظر سنجی ها پشتیبانی نمی کنه. یعنی چی؟ ینی من نمی تونم فیلد نظر سنجی بذارم اون زیر با وجودی ک عاشق ایجاد کردن و به تماشا نشستن نتیجه ی فیلد های نظرسنجی ام. (حالا بماند اینکه بلاگ اسکای هم نظر سنجی هاش خیلی تف تفی ه و گزینه هاشو نمی تونی از یه حد طولانی تر بنویسی ولی بازم.)


خلاصه آره قالب خیلی تباهی ه و بسی دست و پامو می بنده ولی هنوز نتونستم با خودم کنار بیام ک عوضش کنم چوون ک خیلی دوسش دارم لعنتی رو و کلا هم اهل این نیستم یه چیزی رو ک انتخاب کردم، پسش بزنم.

اینو نوشتم ک بگم این الآن با یه نظر سنجی ساده هم حل بود، ولی پستش می کنم. چوون ک مجبورم می فهمی؟ مجبووورم!


خب چیزه. قبلا ها یکم واستون اعتراف کرده بودم ک من علاقه ی زیر پوستی وافری دارم به دزدی اطّلاعات و تماشا کردنشون. هک و فلان و چی. خب قضیه اینه ک رمز سیستم اعلام نمره ی  چند نفری از بچه ها رو دارم و از قضا یکی ش دوست صمیمی مه. 

نمره ی یه امتحانی اومده، و خب منم بر طبق عادت همیشگی م رفتم ببینم کی ماکس و مین کلاس شده و اینجور خُنُک بازی های سرگرم کننده...

آقا زد و دیدم این دوستم افتاده! خب قبلا تو سیستمِ خیلی از بچّه ها، این واژه ی مردود رو دیده بودم و با یه پوزخند و گفتن اینکه "وای تو چقد شوتی ، دیگه خودتو واس من نگیر." و فلان و اینا ول می کردم بره. 


ولی این فرق می کنه. شت. چوونکه اخلاق این دوستمو می دونم. طرف شیرازیه و رگ شیرازی ش به طرز وحشت ناکی قلمبه س. تو دانشگاه ک گهگاه درباره ی نمره و امتحان و اینا حرف می زنیم معمولا از خواب بیدار می شه و می گه من نمی دونم چند گرفتم هنوز بذا بعد از اینکه تموم شد همه ی امتحان ها، همه رو با هم چک می کنم و باز می گیره می خوابه.


از زمانی ک نمره ها اعلام شده، با اصرار بچّه ها قرار شد چون ما خیلی بدبختیم، از ترم پنجی های افتاده یه امتحان دوباره بگیرن تا ک پاس شن  بلکه شیش ترمه نشن و جا نمونن از اون امتحان علوم پایه. و الآن همه ی افتاده هامون دارن دوباره می خونن.


آقا  الآن ما اینجا دو تا بحث داریم:


شماره ی یک) این یارو خییلیی خرخونه. وقتی از امتحان اومدیم بیرون، خودش داوطلبانه اومد چند تا از بیخ دارا رو با هم چک کردیم. کامل. همه چی تموم اصن. یعنی یه علّت اینکه کلا بی خیال دنیاس، اینه ک خوب می خونه، مطمئنّه پاسه و نیازی نداره بره اون سیستم مسخره رو چک کنه به جاش می گیره مثل خرس می خوابه دانشگاهم ک نمی آد کلا!خلاصه نمره ش باید از منی ک هیجده گرفتم یکم بالاتر می شد، و حالا اون تو زده هشت و نیم خط فاصله وضعیت مساوی مردود. 


شماره ی دو) این سیستم ها یه قابلیتی دارن ک اگه بخوای بهت نشون می دن آی پی آخرین نفر بازدید کننده رو. من از سه چهار روز پیش ک نمره ها اومده دارم مال اینو هی رفرش می زنم بلکه اون عدد آی پی عوض شه و بفهمم خودش اومده چک کرده و می ره یه خاکی تو سرش کنه! که قربونش برم همه ی ده تا بازدید آخرش آی پی خودمه و طرف معلوم نیس کدامین گوریه الآن.


خب سوال اینه:

شت من الآن چی کار کنم ک نه سیخ بسوزه نه کباب؟

بگم بهش که تو رو جون همون عشقت، برو اون سیستمو یه نگا بنداز؟

آقا بحث یه دوستی هشت  ساله س تقریبا. یکم بو ببره من همچین کار وحشت ناکی باهاش کردم، تمومه فاتحه م خونده س.

اصلا لازمه کاری بکنم؟

بعد اگه کاری نکنم و مثل همیشه بشینم نگا کنم فقط، وقتی دوستم خیلی شیک و مجلسی شیش ترمه شد و از امتحانم جا موند، نکنه نتونم خودمو ببخشم؟

تقصیر منه؟

الآن من رابین هود داستانم؟ 

قضا و قدر الهی ه، چیه این؟

چی کنم؟


هلو

الآن در خفا عکس جوونی های مامانمو دیدم با این مانتو های اپل دار تا روی قوزک پا و عینک ته استکانی.هوووووف.
هلویی بوده واسه خودش با اون تیپ و قیافه...
خواستم بگم نه وجدانا آفرین بابام خیلی خوش سلیقه بودی. خوشم اومد، طرف اصل جنسه.



پ.ن:

 آقا اینو دی روز نوشتم تو نوت تبلتم چون بهم گفت کیلگ عکسای گالری م رو به راست بزن نگاه کن، من به راست زدم ولی تهش لحظه ای که حواسش نبود جیک ثانیه برگشتم ببینم اگه به چپ می رفتم چی انتظارمو می کشید. کلی بشّاش شدم با عکساش یه دو سال از الآن من بزرگ تر بوده.


من کلا همیشه با خودم قرار می ذارم اگه فضولی کردم و اطّلاعات مردم رو جوریدم، نباید اطّلاعاتی که به دست آوردم رو با کس دیگه ای شیر کنم و صرفا برای پند گرفتن خودمه. که صرفا دستم بیاد طرفم کیه و چقد با اونی که ازش تو ذهنم ساختم فرق می کنه. 

یعنی رسما نقطه ی پایان اطّلاعاتی می شم. یه اصطلاح داریم تو بیماری های منتقل شونده به نام Dead End Host. میزبان بن بست. 

میزبانیه که بیماری رو می گیره و مریض می شه ولی نمی تونه منتقلش کنه به کس دیگه ای. منم رسما همینم تو فضولی کردنام. یه دد اند اینفو پوینتم. نقطه ی بن بست اطّلاعاتی. 

اطّلاعاتو می گیرم، تصوّراتم دست خوش تغییر می شه، گاهی داغونم می کنه اصن به تصوّراتم گند می زنه، گاهی هیجان زده م می کنه، گاهی غمگینم می کنه، گاهی غیر قابل باور می شه برام... خلاصه باش تب می کنم لرز می کنم به مرگ می کشونتم ولی حتّی بمیرم هم منتقلش نمی کنم. این تنها قانون اختراعیمه تو فضولی کردن. 

فکر کنم فقط یک بار تو زندگیم رعایتش نکردم که حالا قصّه ش مفصله اصلا عواقب خوبی نداشت و پند گرفتم که آدم شم چون همه ک مثل خودم نیستن ک. اصلا حتّی خود طرفم هم نمی فهمه چی شد که با اطّلاعاتش مریض شدم چون رفتار من باهاش عوض نمی شه اصلا. 

می خوام بگم هکر که نیستم ولی هکرم می شدم هکر بی آزاری می شدم کلا. هی اطّلاعات می کشیدم بیرون یه نیگا می نداختم و فوقش مریض می شدم و تموم.


الآن دیگه بعد یه روز مادرم خودش علنی صدام زد گفت یه دیقه بیا عکسامو ببین، ببینم می تونی بفهمی من کدوم دختره ام؟ منم با کلّی هیجان که مثلا بار اوّلمه عکسا رو دوباره دیدم و درباره ی لباس های عجیبشون و صورت ساده ی آرایش نداشته ی بچّه هاشون نظر دادم و تهش بش گفتم خودش خیلی خوشگل بوده توشون.  کیف کرد. تعریف الکی هم نکردم ناموسا به نظرم خیلی هم عوض نشده. جوونه هنوز جدّی. 

خلاصه الآن دیگه مشکلی نداره پستش کنم این افکارمو. من راضی، طرف راضی، کی ناراضی؟

اینتر.

شب قدر مثلا

نه خیر. من اصلا حس شب قدر ندارم. 

اون حس معنویتش رو هم ندارم به هیچ وجه...

اصلا حس نمی کنم که اون یارو سرنوشته قراره امشب رقم بخوره... اصلا نمی دونم خدا کجا هست الآن...

حال جوشن کبیر رو ندارم حتی...

حال اینکه شده لا اقل امسال این سه روز رو روزه بگیرم رو هم ندارم... باورم نمی شه وقتی کنکوری بودم با چه سماجتی همه ی ماه رو روزه گرفتم در حالی که همه منعم می کردن و الآن اینقدر راحت چشمام رو می بندم و می گم ولش کن بابا مگه مهمه...

من فقط حس بد بختی دارم. 

تلویزیون رو روشن می کنم جوشن کبیر گوش بدم... دستام توی یه دنیای دیگه ن. دارن با ماشین حساب سبز رنگم ور می رن...

 من حس جدایی ناپذیری از یه ماشین حساب رو تجربه می کنم امشب.

من اون قدری غرق شدم تو یه سری عدد کوفتی که حتی برای رمز ورود به اکانت بلاگ اسکایم هم شماره دانشجویی م رو می زنم.

هی معدل می گیرم. با عدد ها بازی می کنم. زیگما واحد ضرب در نمره تقسیم بر زیگما واحد...

هی با خودم دودوتا چار تا می کنم:

اگه برم به دست و پای فلان استاد بیفتم که فلان قدر بهم نمره بده فلان رقم معدلم رو می کشه بالا...

اگه برم به اون استادی که حالم ازش به هم می خوره التماس کنم و براش پروژه ببرم معدلم رو فلان قدر دیگه می کشه بالا...

اگه اون استاده باهام لج نکنه در بهترین حالت...

هی می رم اپ های مختلف میانگین وزن دار رو دان می کنم شاید یکی شون اون عددی که من می خوام رو نشون بدن...

ولی نمی دن. نمی شه. هیچ جوره نمی شه...

در بهترین حالت من با معدل شونزده و نود و اندی صدم از رقابت باز خواهم موند و الف نمی شم  و در نتیجه بد بخت خواهم شد... 

هی لیست بلند بالا می نویسم رو کاغذ... از بالا تا به پایین فول آو عدد های حال به هم زن و مسخره... اینو یه ریاضی فیزیکی داره می گه که یه زمانی تمام عشقش ور رفتن با عددا بود...

باورم نمی شه به خاطر چند صدم کوفتی راهم ندن تو دانشگاه های تهران و بخوام یه سال دیگه این حجم از بدبختی رو تحمل کنم.

ببین من گفتم دانشگامون خوش می گذره خب؟ گفتم دوسش دارم و دل کندن ازش سخته برام...

خب... دروغ گفتم!!! من اینو زمانی تو این وبلاگ نوشتم که فکر می کردم انتقالی گرفتنم حتمی ه. 

ولی من الآن فقط کابوس سال بعدی رو می بینم که بازم مجبور شم بیست سالگیم رو بین همچین آدمایی و توی همچین شهری تلف کنم. 

من واقعا نمی کشم یه سال دیگه... واقعا نمی تونم.

اون قدری پیش رفتم که حتی به فکر هک کردن سیستم سما افتادم تا یه جوری درست کنم معدلم رو...

وای باورم نمی شه به جای شب قدر دارم به خاطر نمره گریه می کنم و می زنم تو سرم عین دو ساله ها... کاری که حدودا از دوم راهنمایی تا حالا دیگه انجامش ندادم تا جایی که یادمه... (کنکور نمره حساب نمی شه البته...)

واقعا خاک بر سرم، من چه هیولای کریهی شدم...!

خدایا خیلی مسخره س... ولی تا حالا تو شب قدر کسی ازت نمره خواسته براش بفرستی؟ من همونم.


+پ.ن اول: چه قدر از حرف الف بدم اومده جدیدا... از هیفده متنفرم نکنید جدا...

+پ.ن دوم: ببین بحث این نیست که من کم کاری کردم. بحث اینه که امتحانای ما به قدری مسخره بودن که ما شاید دو تا الف بیشتر نداشته باشیم... این وسط یه سری استادا هم رم کردن نمره ی درسای سه واحدی مو دارن می خورن. خدایا می شه امشب بری تو خواب اینا بشون بگی حق الناس بر گردنشونه حداقل از ترس رقم خوردن سرنوشتشون تو شب قدر نمره ی منو بهم بدن؟

+پ.ن سوم و آخر: با خودم می گم ببین کیلگ... هر کوفتی که باشه دیگه از کنکور قبول نشدنت که افتضاح تر نمی تونه باشه... بگیر بخواب. شب شما ام به خیر. راستی اگه استادید و دارید اینو می خونید انصافا نمره ای که حق دانشجو هاتونه بهشون بدید. حق خوری نکنید. شاید اونا هم دارن بی خوابی می کشن مثل من به خاطر دیوونه بازی استادش که شما باشی...


شایان هکر

آخه باید شب یه امتحان سه واحدی  (که حدودا سی صد و اندی صفحه س)ماه عسل یکی از خفن ترین سوژه های خودش رو رو کنه؟

_منم که بی خیال... چشمام رو به روی تمام واحدا می بندم و از برنامه شون لذّت می برم!_

طرف یه سال از من بزرگ تره، دیپلم نگرفته، حداقل پنجاه تا حساب بانکی هک کرده...

من خاک بر سر المپیاد کامپیوتری بودم، الآن دارم مدیکال ترمینولوژی می زنم تو سرم در حالی که نهایت موفقیتم در زمینه ی هک بیرون کشیدن کارنامه کنکور دوستای نزدیکم بوده...

تازه اون ور پدر و مادر دارن هوشش رو ستایش می کنن. هی می گن این چه نابغه ای بوده ها... هیچ اشاره ای هم نمی کنن که منم تو دوم راهنمایی سرور داغون مدرسه مون رو هک کردم. :|

خب شما بودین حسودی نمی کردین؟ :|

این حجم از تناقض اون قدری آزارم می ده که با  وجودی که ماه عسل حدودا چهار ساعته که تموم  شده بازم عین آدم نمی تونم بشینم سر 170 و اندی صفحه ی باقی مونده ی مدیکال ترمینولوژی م که استاد اصلا زحمت درس دادن یه کلمه ش رو هم به خودش نداده...

زندگیه داریم؟

حتّی وقت نوشتن رو هم ندارم که راحت کنم خودمو... :|

هک نمودن بس است ای بی همه چیز... سر کار خود کن.

این هفته، هفته ی آخریه که می تونستم کارنامه ی کنکور بچه ها رو هک کنم.

چون امروز مجبورم برگردم به دیار دانشگاه عزیز، پس همین چند ساعتی که مونده می شه فرصت من برای هک کردن کلی آدم.

چون در واقع بعدش می ریم تو بهمن و ثبت نام کنکور جدید و خلاصه اطلاعات کنکور سال ما می پره از رو سیستمشون.

خیلی از بچه ها بودن که می خواستم هکشون کنم. ولی وقت نداشتم. خیلی از اونایی که رژه می رن رو اعصابم. خیلی از اونایی که فخر می فروشن الآن.

خیلی از اونایی که سهمیه ی تپل مپل خوردن و صداشون در نمی آد و می گن ما خودمون زیر پونصد شدیم!!! ما خودمون دانشگا تهرانی شدیم. هاه.

یه یک ساعتی هم هست که سعی کردم چند نفر دیگه رو هم در آخرین لحظات هک کنم. ولی هر کدوم به یه دلیلی نشد. یکی از قبل دستم رو خونده بود. یکی دیگه رو ایمیل اشتباه براش وارد کردم و اکانتش رو به فنا دادم. یکی دیگه اسم ش رو با شماره ملی اشتباه یکی دیگه از بچه ها وارد کردم و اونم به درک واصل شد اکانتش. دیگه عرض شود که هر کس یه طوری.

بعدش برای یه لحظه چشمام رو بستم. از خودم پرسیدم برای چی دارم از وقت بیوشیم خوندنم می زنم برای آدمایی که به احتمال یک در هزار هم دیگه گذرمون به هم نمی افته؟

الآن که چهار ماهی از اعلام نتایج کنکور گذشته، دیگه فهمیدن رتبه و ترتیب انتخاب رشته ی بچه ها برام مهم نیست. دیگه اون ذوق و شوق روز اول رو ندارم برای پیدا کردن دروغ های ملت. دیگه هیجان زده نمی شم وقتی کارنامه کنکور فلانی می آد زیر دستم. چون به غیر از خودم نمی تونم به کسی ثابت کنم چه قدر همه دروغ می بافن به هم! چه قدر همه مسخره قبولی گرفتن پارسال. چقدر همه چی قاراشمیش و ویمسیکاله! چون دیگه قرار نیست بچه های سمپاد رو ببینم و ازشون آتو داشته باشم. اینا دیگه به هیچ دردیم نمی خوره.

برای همین. کشیدم بیرون. :))

ازین به بعد هک بی هک. کارنامه هاتون هم مال خودتون ای کسانی که رتبه تون زیر 1000 قلم چی نیست و الآن دارید پزشکی تهران می خونید!

چی کارتون دارم؟ گذشت دیگه. ما شهرستانی شدیم، شما تهرانی.

نی نی غول آسا وار!!!

من سمپاد آبیمو می خواااااااااام !

لعنت.

:- (((((((((((((((((((((((((((((((((((


#من پسمو دوست دارم یاهو... چرا زورم می کنی عوضش کنم؟! اصن به نظرت اگه عوضش کنم دیگه می تونم واردش بشم؟ بعد 10 سال؟ واقعا مغزم گنجایشش رو نداره!

منم هی اسکیپ می زنم حالت جا بیاد.

بعدش هم حال خودم جا بیاد: یکی هکم کنه؛ تو ام زود زورش کنی... اونم با کمال میل پس رو عوض کنه!


# آه که چرا من نه بلدم بنویسم و نه حوصله اش را دارم که بگردم!


سوال- کدامش درست است؟ گزینه درست را مشخص کنید... ( کنکور تابستانه- به سبک کیلگارا)


1)اجق وجق

2)اجغ وجغ

3)اجق وجغ

4)اجغ وجق