Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

روباه قطبی

حسرت زده ام،

چون تو چهل سالگی هیچ وقت نمی شه یه روباه قطبی بود.  حتّی دیگه نمی شه اداشو در آورد.

(:(

یه چهل خطّی تایپ کردم، دیدم همه ش خلاصه می شه تو تک جمله ی بالا. 

یکمم تمرین خلاصه نویسی...

نکنه واقعا خودش بود؟

می دونی کیلگ... خیلی دلم می خواست امروز مَرده رو وسط خیابون بگیرم بغلم و گرم فشارش بدم و بهش بگم آخه آقا شما خیلی شبیه عموی من هستید.

فکر که می کنم... وقتی زنده بود، هیچ وقت درست حسابی بغلش نکرده بودم.