Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

لَجِز

مهمون داشت سر میز شام با آب و تاب  در مورد غذاها و نحوه ی طبخ شون اظهار نظر می کرد، 

یهو زبونش نچرخید به جای "لَزِج" گفت "لَجِز".

آقا چرا هیشکی مسخره ش نمی کنه؟ چرا هیشکی سوتی شو نمی گیره؟ یکی بیاد دیگه. بیایین بگیرین دیگه. :))))) اصلا بیارین از این چراغ مطالعه های بازجویی بندازین تو چشاش تا ابد الدّهر بهش بخندید و بعدش هم دوربین یه کلوز آپ بره رو صورت ضایع شده ش. خب یه واکنشی نشون بدید به اون واژه لااقل. چرا نمی شه مثل وقتی که تو وبلاگ غلط دیکته ای می گیرم از مردم الآن برم تو چشاش نگا کنم بهش بگم عاقا مجید جان لجز نه، لزججججج.

آقا من سیخم گرفته. الآن  فکر می کنم که فقط خودم فهمیدم. کیف نداد زیاد! دارم سعی می کنم با نوشتن اینا کیف نصفه م رو به درجه ی ماکسیمم برسونم.


نه واقعا؟ لجز؟ لَجِجججججز؟ هار هار هار.

جنیفر

خونه فقط خونه ی ما،

مامانم صبح خروس خون می زنه بیرون، آنتراک زنگ می زنه: کیلگ وقتی می آم غذا آماده باشه.

خلاصه که توفیق اجباری نصیبم شد امروز،

ولی وجدانا اگه بخوام به زبون این جوون امروزی ها بنویسم، 

یَک سالاد الویه ای پختم

 که پشماااااااام.

حالا اگه یه روزی روم شد براتون عکس جنیفر رو ضمیمه ی همین پست می کنم.

هنره که از انگشتای من چیکّه می کنه یعنی...!


پ.ن: 

توش زرشک ریختم.  *___*

بشون گفتم یا من غذا درست نمی کنم یا اگه درست کنم طبق طبع خودم می سازمش.  

همون طوری که شما یه روز در میون کتلت به خورد من می دین و بوی لعنتی کتلت تو دماغ منه هر شب و اصلا به کفشتون نیست.

همینو می ریزم تو حلقوم همه شون ببینم کی جرئت اعتراض داره. ببین کی گفتم.