Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

نوحه ی ترکی

جانم براتون بگه،

این شبکه ی تماشا الآن داره یکی از نوحه های خیلی معروف رو پخش می کنه. (فکر کنم بهش می گن نوحه دیگه؟)

و خیلی زیاد شنیده بودمش،

ولی امشب دقیق شدم روش و 

یهو به خودم اومدم و به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود.

این خود هنره. من حتی نمی فهمم چی می گه ها. زیر نویس داره و درباره ی امام زمان هست گویا. 

هنر حتّی مذهب هم نمی شناسه. اعتقاد حالیش نمی شه. هنر، سینه ش رو سپر می کنه و یه تنه می گه برید کنار، من هنرم! فرای از هر طرز تفکری. فرای هر چهارچوبی، هنر می تونه مردم رو به هم وصل کنه. یک فارس رو به یک ترک. یک بی دین رو به یک مذهبی.

این واقعا هنره که منی که ترکی بلد نیستم هم حس می کنم چقد حرفی که داره می زنه با حرف دلم یکیه. خیلی هنره! انگار که احساس،هیچ زبان مشترکی نداشته باشه و همه مون یه ریسیوری داشته باشیم که یه موج جادویی رو دریافت می کنه ولی از ماهیت این موج هیچ کس خبر نداره!


کاش تاسوعا عاشورا، جای چند تا استان ترک زبان مثل آذربایجان ها با تهران و حومه عوض می شد امسال، من برم تو این هیئت ها نوحه ی ترکی بشنوم تو تاریکی شب و سوسوی غریبانه ی چراغ ها. تجربه شو نداشتم، ولی حس می کنم خیلی جیگر حال آورنده باشه شنیدن این شعرا و صداهای ترکی. همون قدر که حس می کنم  حیدربابایا ی شهریار هست و حسرت زده ام همیشه که چرا نمی تونم درک کنم.

جنیفر

خونه فقط خونه ی ما،

مامانم صبح خروس خون می زنه بیرون، آنتراک زنگ می زنه: کیلگ وقتی می آم غذا آماده باشه.

خلاصه که توفیق اجباری نصیبم شد امروز،

ولی وجدانا اگه بخوام به زبون این جوون امروزی ها بنویسم، 

یَک سالاد الویه ای پختم

 که پشماااااااام.

حالا اگه یه روزی روم شد براتون عکس جنیفر رو ضمیمه ی همین پست می کنم.

هنره که از انگشتای من چیکّه می کنه یعنی...!


پ.ن: 

توش زرشک ریختم.  *___*

بشون گفتم یا من غذا درست نمی کنم یا اگه درست کنم طبق طبع خودم می سازمش.  

همون طوری که شما یه روز در میون کتلت به خورد من می دین و بوی لعنتی کتلت تو دماغ منه هر شب و اصلا به کفشتون نیست.

همینو می ریزم تو حلقوم همه شون ببینم کی جرئت اعتراض داره. ببین کی گفتم.