Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

لَجِز

مهمون داشت سر میز شام با آب و تاب  در مورد غذاها و نحوه ی طبخ شون اظهار نظر می کرد، 

یهو زبونش نچرخید به جای "لَزِج" گفت "لَجِز".

آقا چرا هیشکی مسخره ش نمی کنه؟ چرا هیشکی سوتی شو نمی گیره؟ یکی بیاد دیگه. بیایین بگیرین دیگه. :))))) اصلا بیارین از این چراغ مطالعه های بازجویی بندازین تو چشاش تا ابد الدّهر بهش بخندید و بعدش هم دوربین یه کلوز آپ بره رو صورت ضایع شده ش. خب یه واکنشی نشون بدید به اون واژه لااقل. چرا نمی شه مثل وقتی که تو وبلاگ غلط دیکته ای می گیرم از مردم الآن برم تو چشاش نگا کنم بهش بگم عاقا مجید جان لجز نه، لزججججج.

آقا من سیخم گرفته. الآن  فکر می کنم که فقط خودم فهمیدم. کیف نداد زیاد! دارم سعی می کنم با نوشتن اینا کیف نصفه م رو به درجه ی ماکسیمم برسونم.


نه واقعا؟ لجز؟ لَجِجججججز؟ هار هار هار.

یه خاطره در کنم بخندیم دور همی!

از جمله مکالمات رد و بدل شده بین اسکُل ( داداش معرف حضور :-" ) و شِنقِل (پسر دایی جان!!)...


اسکُل تیکه ای به شِنقِل می اندازد... و چیزی در مایه های فحش رد و بدل می شود بینشان...

شِنقِل حرصش می گیرد و می گوید : 


-خودتی!

-عمّممممممممممممممه ته!!!!

-خره!!! عمّه ی من که مامان خودته... :)))))


(اسکُل هول می کند)


-خب اون یکی عمه ته...

-ببین می گم باهوشی!!! اون یکی عمّه م هم خاله ی تو می شه!!!


(اسکُل جوش می آورد...)


-خب خاله ته!!!


و نقطه عطف داستان اینجاست که نه عمّه ای که مامان من باشن در صحنه حضور داشتن... نه اون یکی عمّه ای که خاله ی ما باشن!!! ولی خاله  بخت برگشته ی فحش خورده ی پسردایی دقیقا رو به روی ما سه نفر نشسته بود.

 و من فقط #ریسه می رفتم از خنده!!!


+نتیجه می گیریم از این به بعد تو فحش دادن به عمّه دقت کنیم! شاید عمّه ی طرف ...!