Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

و وقتی می گم طرف هنوز بچّه س دقیقا از چی حرف می زنم




همین جور یه سر زدم، فکم افتاد. گااااد. 

ببین کیلگ من دیگه دوران اعتیادم به کلشو پشت سر گذاشتم، از مزیت های سال اوّل دانشگا بود. هیچ سالی به اندازه ی اون سال از بی کلشی داغون نشده بودم. مثل این شیره ای ها شده بودم. می رفتم خوابگاشون که اینترنت بگیرم بازی کنم. صندلی م سر کلاس می شد جایی که خوب وصل شه به وای وای آشغال دانشگا. ولی خب جوابگو نبود. سرعت مزخرفی داشتن همه شون و همه ی اتک هام ریدمان می شد. اصلا یکی از دلایلم برای منتقل شدن همین کلش بود، بلیو می. خلاصه بعد مدّتی اینترنت نداشتن، خود به خود هیجانم خوابید و دیگه جدّی دنبال نکردم. 


ولی آخه می دونی کلّه مکعّبی؟ من از خرداد ۹۳ منتظر این بودم. نمی تونم الآن حال نکنم باهاش. دارم می میییرم از خوشحالی.

قشنگ حس اینو دارم ک واسه یه چیزی پایه ای تلاش کردم، بهش رسیدم الآن.

وای وای وای.

اکانت کلش لول بالای صد.

کی می آد ازم بخره حالا؟ 

وای 

وای

وای.

حتّی اون زمانا با خودم فکر می کردم کاری نداره ک هر سه ماه یه اکانتو صد می کنم پول در می آرم ازش. ولی مثل همه ی ایده های پول در آرم شکست خورد چون وقت می گرفت.

گاهی می رفتم با لول سی اینا، اکانت اینایی که لولاشون بالای صده رو شخم می زدم با حسرت نگاه می کردم و به خودم می گفتم یعنی می شه یه روز منم...؟

من دیگه الآن شاخ کلشم. لول بالای صد، کلن لول هفت، کو لیدر، ویزارد شیش، درگ چار. همه چی تموم اصلا.  تموم شد رفت پی کارش. هدف بعدی لطفا.

هم سفرگی

هم یاری رابطه ای از نوع هم زیستی ست که در یک جامعه ی زیستی میان دو موجود مشاهده می شود و در آن هر دو موجود از این رابطه سود می برند.

هم سفرگی نوع دیگری از رابطه ی زیستی ست که در آن فقط یکی از دو طرف سود می برد. طرف دیگر نه سود می برد و نه زیان می برد.


انسان ها.

می شه گفت پایه ی همه ی روابطشون هم یاری هست و نه چیز دیگه ای!

انسان ها تحمل ندارن که توی یه رابطه خودشون سود نبرن. این یه اصله. خیلی کم پیدا می شن کسایی که واقعا از سود بردن دیگران و در عین حال سود نبردن خودشون راضی باشن.


حتی خود من.

وقتی یکی از بچه ها ازم پرسید که بودجه بندی امتحان ریاضی کجاست زورم اومد بهش بگم. چرا؟ چون  من تمام این مدت رو مدرسه رفتم در حالی که اکثرن نیومدن بعد عید! به هر حال باید سودی ببرم که طرف مقابلم نبرده باشه. باید وقتی که صرف کردم یه جوری جبران بشه. وقتی که توش کنکور نخوندم و به جاش رفتم مدرسه. اگه من بهش می گفتم که معلم گفته فقط کنکورای داخل کشور رو برای امتحان بخونین، نه سود می بردم نه ضرر. و این می شد یه همسفرگی خیلی ساده. ولی من طاقتش رو نداشتم که اون سود ببره. در نتیجه بهش گفتم که نمی دونم و اونم مجبور شد کل کتاب رو بخونه و نرسه تموم کنه و الان بالای سه نمره ننوشته باشه تو برگه ش!


حتی یکی از دوستای صمیمی سابقم.

که دیگه من رو دوست خودش نمی دونه. چون از زمانی که اومدم تجربی از به اصطلاح "شاخ" ریاضی ها تبدیل شدم به "گولاخ" تجربی ها! و اون دیگه واسش توجیهی نداره تا با من دوست باقی بمونه. دیگه از این رابطه سودی نمی بره. سودی که قبلا تحت عنوان زرنگ بودن من براش تعریف می شد... خیلی شیک امروز داشتم می رفتم پیشش بشینم برگشت گفت:" اینجا جای کسیه..." و بعدش کاشف به عمل اومد که طرف یکی از شاخ های تجربی هاست. کلا امسال ما حتی سایه ی این به اصطلاح دوستمون رو هم ندیدیم. اولین و آخرین جنبه ی مثبت تموم شدن دبیرستان همینه که دیگه تا آخر عمرم مجبور نیستم چنین آدمای نچسب و رو اعصابی رو ببینم. و حتی دیگه لازم نیست ذهنم رو درگیر کنم. و این واقعا آرامش بخشه.


حتی یکی از بچه های مدرسه که زبانش خیلی خفنه.

که من امروز ازش تقلب گرفتم خیرات سرم. و بهم تقلب اشتباه رسوند. نمی دونم عمد یا غیر عمد. ولی واقعا سوختم وقتی فهمیدم جواب خودم درست بوده و صرفا به خاطر کمبود اعتماد به نفس، آخرین امتحان زبان دوره ی دبیرستانم دیگه بیست نمی شه. احتمال عمدی بودنش زیاده. اونم اگه به من تقلب درست می رسوند رابطه یه همسفرگی شیک و تمیز بود. ولی چرا من باید مثل اون بیست شم؟ اونم وجود این هم سفرگی واسش سودی نداشته پس نبودنش رو ترجیح داده یحتمل.



انسان ها موجودات مسخره ای هستن. با وجودی که می دونن که تو رابطه ی هم سفرگی ضرر نمی کنن، چشم دیدن سود کردن بقیه رو ندارن. و این باعث می شه که حس کنن خودشون دارن ضرر می کنن. در حالی که حقیقتش این نیست.



+تا حالا ده بار سر این قضیه به گه خوردن افتادم و توبه کردم و توبه شکستم! آقا من دیگه تقلب نمی کنم. تقلب واس ماس... نه ببخشید واس ما نیست!