Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هم سفرگی

هم یاری رابطه ای از نوع هم زیستی ست که در یک جامعه ی زیستی میان دو موجود مشاهده می شود و در آن هر دو موجود از این رابطه سود می برند.

هم سفرگی نوع دیگری از رابطه ی زیستی ست که در آن فقط یکی از دو طرف سود می برد. طرف دیگر نه سود می برد و نه زیان می برد.


انسان ها.

می شه گفت پایه ی همه ی روابطشون هم یاری هست و نه چیز دیگه ای!

انسان ها تحمل ندارن که توی یه رابطه خودشون سود نبرن. این یه اصله. خیلی کم پیدا می شن کسایی که واقعا از سود بردن دیگران و در عین حال سود نبردن خودشون راضی باشن.


حتی خود من.

وقتی یکی از بچه ها ازم پرسید که بودجه بندی امتحان ریاضی کجاست زورم اومد بهش بگم. چرا؟ چون  من تمام این مدت رو مدرسه رفتم در حالی که اکثرن نیومدن بعد عید! به هر حال باید سودی ببرم که طرف مقابلم نبرده باشه. باید وقتی که صرف کردم یه جوری جبران بشه. وقتی که توش کنکور نخوندم و به جاش رفتم مدرسه. اگه من بهش می گفتم که معلم گفته فقط کنکورای داخل کشور رو برای امتحان بخونین، نه سود می بردم نه ضرر. و این می شد یه همسفرگی خیلی ساده. ولی من طاقتش رو نداشتم که اون سود ببره. در نتیجه بهش گفتم که نمی دونم و اونم مجبور شد کل کتاب رو بخونه و نرسه تموم کنه و الان بالای سه نمره ننوشته باشه تو برگه ش!


حتی یکی از دوستای صمیمی سابقم.

که دیگه من رو دوست خودش نمی دونه. چون از زمانی که اومدم تجربی از به اصطلاح "شاخ" ریاضی ها تبدیل شدم به "گولاخ" تجربی ها! و اون دیگه واسش توجیهی نداره تا با من دوست باقی بمونه. دیگه از این رابطه سودی نمی بره. سودی که قبلا تحت عنوان زرنگ بودن من براش تعریف می شد... خیلی شیک امروز داشتم می رفتم پیشش بشینم برگشت گفت:" اینجا جای کسیه..." و بعدش کاشف به عمل اومد که طرف یکی از شاخ های تجربی هاست. کلا امسال ما حتی سایه ی این به اصطلاح دوستمون رو هم ندیدیم. اولین و آخرین جنبه ی مثبت تموم شدن دبیرستان همینه که دیگه تا آخر عمرم مجبور نیستم چنین آدمای نچسب و رو اعصابی رو ببینم. و حتی دیگه لازم نیست ذهنم رو درگیر کنم. و این واقعا آرامش بخشه.


حتی یکی از بچه های مدرسه که زبانش خیلی خفنه.

که من امروز ازش تقلب گرفتم خیرات سرم. و بهم تقلب اشتباه رسوند. نمی دونم عمد یا غیر عمد. ولی واقعا سوختم وقتی فهمیدم جواب خودم درست بوده و صرفا به خاطر کمبود اعتماد به نفس، آخرین امتحان زبان دوره ی دبیرستانم دیگه بیست نمی شه. احتمال عمدی بودنش زیاده. اونم اگه به من تقلب درست می رسوند رابطه یه همسفرگی شیک و تمیز بود. ولی چرا من باید مثل اون بیست شم؟ اونم وجود این هم سفرگی واسش سودی نداشته پس نبودنش رو ترجیح داده یحتمل.



انسان ها موجودات مسخره ای هستن. با وجودی که می دونن که تو رابطه ی هم سفرگی ضرر نمی کنن، چشم دیدن سود کردن بقیه رو ندارن. و این باعث می شه که حس کنن خودشون دارن ضرر می کنن. در حالی که حقیقتش این نیست.



+تا حالا ده بار سر این قضیه به گه خوردن افتادم و توبه کردم و توبه شکستم! آقا من دیگه تقلب نمی کنم. تقلب واس ماس... نه ببخشید واس ما نیست!

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 ساعت 09:34

به قول هیدن:
آدما اکثرا خوبن!همیشه نه!
نون بخور به نرخ روزن!همین که هس کیلگ گرام!
نمیشه کاریش کرد
آدم شجاع کسیه که با این چیزای تغییر ناپذیر کنار بیاد وقتی قادر به تغییرشون نیس!
واسه سوختگیت هم یه Silver sulfadiazine بزنی حله! واسه سوختگی درجه دو و سه هم خوبه!!!
دست کشیدن از تقلب هم تقریبا غیر ممکنه چون یه آپشن فوق العادس وقتایی که کم کاری کردی!

واقعا پماد سوختگی هم جواب نمییییده! نمییییییییده! نمییییییییییده!
نمی دونم تقلب باحالا به ما نمی رسه. من فقط بلدم سوالای درستم رو غلط کنم.
در فازی که هیچی نخونده باشی البته که تقلب همیشه ی همیشه حلال و مباح است!
یه مشکل دیگه ای هم هست... این روزا چیزا ی تغییر ناپذیر زیاد شدن. خیلی! دیگه شجاعت تا چه حد؟

مهسا پنج‌شنبه 31 اردیبهشت 1394 ساعت 22:07

بی نهایت!
فکر کردن به این چیزا فقط اعصاب خودتو خوردو خاکشیر میکنه!
زیاد فکر نکن کچل میشی!
:|||
(خودمم زیاد با حرفی که گفتم موافق نیستم)

از خدامه که حداقل الان اینا نیاد تو ذهنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد