Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

وقتی جام جهانی دیگه جام جهانی نیست...

   وقتی اسپانیا هم از جام حذف می شه! اونم تو دور مقدماتی و فقط با دو بازی از سه بازی انجام شده...

وقتی دیگه حتی جام جهانی هم نمی تونه سرت رو گرم کنه تا سردردت تسکین پیدا کنه...

وقتی تنها دلیل خوشحال بودن این روز هات ازت گرفته میشه تا بیشتر و هر چه بیشتر به نتایج کوفتی المپیاد فکر کنی...

وقتی دیگه دلیلی برای دیدن جام جهانی برات نمونده... هر چند تیم ملی کشورت هنوز حذف نشده باشه.

وقتی دلت می خواد با کاسیاس تو هم بزنی تو سرت و گریه کنی...

وقتی برای اسپانیا بیش تر از تیم ملی کشور خودت استرس داری. طوری که وقتی به دروازه ی کاسیاس نزدیک می شن قلبت بوم بوم می زنه ولی سر بازی ایران نیجریه خوابت می بره بس که برات بی اهمیته.

وقتی تورس و کاسیاس رو خیلی خیلی خیلی دوست داری... هر چقدر هم که گند بزنن به تیم!

وقتی قراره شنبه کارنامه بدن و تو هیچ ایده ای درمورد نمره های کوفتی ت نداری...

وقتی همه ی سمپادیا کارنامه شون رو گرفتن و مینیمم نمره ای که به چشمت می خوره از 19 پایین تر نیست.

وقتی به نمره ی فیزیک امتحان نهایی ت فکر می کنی و واقعا حالت تهوع می گیری...

وقتی از درد حذف اسپانیا و نتایج المپیاد راهی واست باقی نمی مونه جز برگشتن به تراوین... جز اعتیاد!

وقتی این اعتیاد تا حدی شدید می شه که بی چون و چرا می شی لیدر اتحادتون!

وقتی برای اولین بار می شی رتبه ی زیر 100 تو تراوین...

وقتی حتی تراوین اونم تو سرور اسپید هم  نمی تونه حواست رو پرت کنه تا به چیزی که نمی خوای فکر نکنی!

وقتی خط تلفنتون خرابه و هر کسی می خواد تلفن بزنه میاد خط نت رو قطع می کنه و تو به این حالت که فا×××!

وقتی زنگ می زنی باشگاه می گن که نتایج اعتراضی ها رو اعلام کردن و تو باز هم قبول نشدی...

وقتی سردردت هر لحظه بیشتر می شه...

وقتی تابستونت کابوس وار شروع میشه... و کابوس وار تر ادامه پیدا می کنه.

وقتی می خوای با یک دوست خیلی خیلی خیلی قدیمی بری بیرون و مامانت میگه: دیگه امسال بی خیال این کار ها شو! بذارش برای سال بعد کنکور...

وقتی واقعا واقعا واقعا دلت میخواد بکوبونی تو دهن مامانت و هرکس دیگه ای که بدبختیات رو عینا مجسم می کنه جلو چشمت... هر چند شاید کار درستی نباشه.

وقتی متنفری از این که مامانت بیشتر از خودت استرس کنکور رو داره.

وقتی از ترس این که مامان جون لعنتی ت نت رو قطع نکنه شروع می کنی به دانلود فیلم تا اگر نت قطع شد یه کاری داشته باشی بکنی پای کامپ...

وقتی مجموعه ی مرلین رو آرشیو می کنی، به عنوان آذوقه ای برای دوران فاکیده ی کنکور.

وقتی دوست داری خانواده ت رو به فوش بکشی... هر چند همه چی تقصیر خود لعنتیت ه!

وقتی دوستای تراوینت هم دردی ازت دوا نمی کنن و رو میاری به آشپزی برای نخستین بار در کل عمرت!

وقتی بابات غذا رو که شامل سوسیس سوخته می شه می بینه و یهو میزنه تو فاز این که دیگه وقتشه واسش زن بگیریم.

وقتی روانت با جمله ی بالا خط خطی میشه.

وقتی دلت تنگه... ولی درست نمی دونی برای چی یا کی؟

وقتی از همه بیشتر هم سرویسی کلاس اولیت بهت ایمان داره. وقتی دوست واقعی رو نمی تونی در زمان سختی بشناسی مگر به غیر از اوشون یا یکی از بچه های مدرسه که با خودت پیمان بسته بودی همیشه ازش متنفر باشی و اس میده و حالت رو می پرسه!

وقتی میری پای اینستا و لوس بازی های دخترا رو می خونی و مجبوری لایک کنی تا ناراحت نشن.

وقتی حرف های عشقولانه ی صد من یه غازی که هیچ کدومشون واقعی نیست رو تو اینستا کامنت می کنن و تو بازهم در هدفت قوی تر می شی که مثل اون ها نباشی، هیچ وقت.

وقتی حالت از تک تک کلمه هایی که مونث ها تایپ می کنن به هم می خوره و با خوندن حرف ها ی احمقانه شون اعصابت می ریزه به هم.

وقتی امید کرات رو تو توییتر پیدا می کنی و می بینی هیچ چیش با اونی که تو دمنتور بود یکی نیست؛ اپسیلون! درست و درست مثل خودت...

وقتی به زور می ریزن تو اتاقت تا از یک صبح تا ظهر مرتبش کنند و تو سر ظهر از حرصت با یک حرکت تمام عیار همشو دوباره به هم می ریزی!

وقتی یه حس تنفر بیش از حد نسبت به تمام رفیق رفقا و خانوادت داری و صرفا می خوای تنها باشی با یه تلویزیون، PC و گوشیت به همراه WIFI...

وقتی این هفته میشه یکی از بدترین هفته های زندگی ت : امتحان تاریخ سفید، رد شدن تو المپیاد ، حذف اسپانیا، بدبختی تمام عیار!

وقتی باید گریه کنی ولی گریه ت که نمی آد هیچ... می شی بی خیال ترین آدم دنیا . به هر موضوع بی اهمیتی می خندی.

وقتی می خوای پایین این پست کلی هش تگ بزنی و فقط ده تا هش تگ جا هست...