Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کِل بکشید

همین الآن به طرز غریب و هرکی هرکی ای ماشین بهم ارث رسید. :))))

من کیلگارا در بیست سالگی ماشین دار شدم!!! :{

آخه تو کی اینقدر بزرگ شدی که بخوای ماشین خودتو داشته باشی کیلگ؟

واو. خیلی واو.

یوهو. 

امروز که اربعینه، از فردا شب بیایید همه تونو ببرم دور دور تو فرحزاد. جوووون. :-"


بعد از یک سال و نیم گواهی نامه داشتن و استفاده ی مصرانه از وسایل نقلیه ی عمومی و ممانعت از ناز مادر و پدر را کشیدن، بالاخره...!


# پرایده،

# سفیده،

# مدل ۹۱.

هشتگ بزنم خاتمه ی حداقل یک چهارم جر و بحث های روزانه با خانواده؟ خخخ.

راحت شدم. به جدّم الآن همین جا رو مبل سجده ی شکر به جا می آرم.


وای یعنی فرض کن ازین به بعد می تونم میم مالکیت بزنم ته این واژه: ماشین

گاااااااااااااااد.

:))))

چقد خوبه عید شده ولی هنوز توی سی امیم.

چقد خووووبه عیده ولی هنوز سی امه.

چقد خوووووووووووبه عید شده ولی امروز یکم نیست! :))))

می خواستم به عنوان عیدی کامنت هاتون رو تایید کنم! به قول استامینوفن یه سری هاشون الآن عمر دو ساله دارن دیگه و هنوز تایید نشدن. ولی فعلا نشد دیگه چون من هیچ وقت خدا عرضه ش رو نداشتم و نرسیدم همه ی کار هایی که دوست دارم رو قبل سال تحویل انجام بدم.به هر حال در اسرع وقت عملی ش می کنم.

مبارک مبارک مبارک. یوهوووو.

حس عید بیاد لطفا بیاد لطفا بیاد لطفا! :)))

اینجا الآن همه خوابیدن حتّی با وجودی که سال خروسه و سحر خیزی و قدر شناسی از وقت و اینا. سال تحویل هم هیچ چیز خاصی نبود. فرض کن کیلگ با پیژامه ی بابام تحویل شد، بدون هیچ اختصاصیتی! ولی راضی ام که حداقل کنار هم بودیم پخش و پلا نبودیم و زنده موندیم همه مون. :)))) جای جقل دون خالی. اعتراض دارم به اینکه چقد پفمون می خوابه بعد  چند سال زندگی. چقد همههههه چی عادی می شه و چقد زود عادت می کنیم. من هنوز عادت نکردم، یا شایدم دارم ادا در می آرم که برام عادی نشده... 

الکی هم پشت سر نود و پنج بد نگید. نمی دونم این آخر سالی مد شده بود هی میگفتن تو سال ۹۵ هی همه می میرن و هی فحش می دادن که تموم شه و این حرفا. به نظرم به مقادیر زیادی بچّه بازیه این حرفا. یعنی حتّی تو بدبختی مطلق هم که باشی نباید آرزو کنی عمرت بره جلو و تند تند بگذره... این که چیزی نبود یه چند تا بازیگر و هنرمند و سیاست مدار مردن که اونم از صدقه سر شبکه های اجتماعی با خبر می شدیم همه مون وگرنه سال های پیش هم مرگ و میر در همین حد بوده، صرفا ماها خبر نداشتیم. یا مثلا نکنه برای شما خیلی فرق می کنه رفسنجانی بمیره یا فلان ماهیگیر پیر لب رود کنگو؟یا نکنه خیلی واستون فرق می کنه فلان بازیگر از سرطان بمیره یا یه بچّه ی شش ساله ی آفریقایی از گشنگی؟ نکنه فکر می کنین افشین یداللهی خیلی شاعر تر از چوپون پیریه که هر روز شتر هاشو می بره بیابون ولی الآن دیگه نیستش؟ یا نکنه خیال کردین آتش نشان های پلاسکو خیلی فداکار تر از اون کسی اند که هر شب تا صبح تو خیابونا آشغال جمع می کنه تا خانواده ش یکم بیشتر شبیه خانواده شن؟ زندگی کردن خیلی ارزش مند تر از چیزیه که بدون تجربه فقط به امید گذشتنش بشینیم. هیچم شعار نمی دم، با وجودی که خودم هم مقادیر زیادی بی هدف و پوچ زندگی کردم این چند سال آخر، ولی بازم موافق نیستم که آرزو کنیم عمرمون بگذره یا ۹۵ تموم شه یا هرچی... این سلول هایی که زنده ان واقعا یه حالت معجزه طور دارن فرای از هرچی که فکرش رو بکنیم. هیچ وقت نباید ساده بگیریمشون. معجزه خود اینان، الکی گند نزنیم بهشون به قول استادم. 

بازم خوشحالم. چقدر نوشتن حالم رو خوب می کنه. فکر کنم حس عیده داره کم کم میآدش!