Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

در روزی که گذشت...

فکر کنم یه مهره م تو مارپلّه برای همیشه نیش خورد و در عوض خیلی عامدانه یکی صد برابر بهترشو کشیدم داخل بازی.

الآن حس لحظه ای م اینه که واقعا فکر می کنم مردن راحت تر شده برام. 

یعنی مقصود اینکه تو یک سری بند داری واسه خودت، که هر وقت به مرگ فکر می کنی می آن جلو چشمات و هول می زنی برای انجام شدن سریع ترشون قبل اینکه بگن بازی تموم. من دارم دونه دونه بند ها رو می بُرم. با یه چاقوی کند ولی بالاخره دارن بریده می شن. 

خلاصه ک یک باری از رو دوش هام برداشته شد با این تغییرات امروز.

حس مثبتی دارم فراتر از حد توصیف. آخیش.

چون که مهره ای که نیش خورد رو شانسکی آورده بودم داخل بازیم، ولی این جدیده رو کاملا با برنامه و نقشه کشیدم داخل.

و این حس خوبی ست بچّه ها.


خیلی اتّفاقی بود این تلاقی از دست دادن و به دست آوردنم. هیچ ربطی نداشتن صرفا انگار پیام آور باشن ک  باید حتما بکَنی از یه چیزی، تا یه چیز جدید تر و باحال تر به دست بیاری...


پدرم سر میز شام خیلی نصیحتم کرد که تو بیش از حد با آدم های دور و برت دست بالا برخورد می کنی و تحویلشون می گیری طوری که لیاقتش رو ندارن. می گفت این سرت رو به باد می ده. آخه داشتم بهش می گفتم نیش خوردن مهره ها اذیتم می کنه راستش و نمی تونم تحمّل کنم. 

می گفت کلا آدم حساب نکن هیشکی رو مگر خودتو. چ می دونم. می گفت رمز اینه ک صرفا تا موقعی که فقط به یه آدم احتیاج داری، و نه بیشتر... خب. این. یکم. فقط. یکم. خیلی. دردناک. و. کثیفه. می گفت برادر به برادر رحم نمی کنه الآن. می گفت مگر چند بار بهت روح و روان داده می شه که بخوای صرف بقیه کنی؟ نیش خورد؟ به درک که نیش خورد! جهنّم که نیش خورد! گور باباش که نیش خورد! کلا داشت بهم می گفت اصل رو بذار خودت باشی، از بقیه بنا به شرایط استفاده کن و وقتی هم به کارت نمی اومدن تمام. چون روان خودت مهمه فقط. 

و من داشتم بنا به این نصیحت ها، با نیش خوردنش کنار می اومدم که یهو... بله. شما یک تاس شیش آورده اید. مهره بکارید...!


الآن واقعا دیگه به کفشم ک نیش خورد. بی شرف فلان فلان خودخواه بی معرفت. مهره های جدید. واسه اونا ذوق دارم بیشتر.

یادته؟

یا یادت بیارم؟

امم. بریم عقب یکم؟ به اندازه ی دو سال و اندی.

دو نفری می شستین مغز منو می گائیدین. تو سلف. تو کلاس. تو کتابخونه. تو سایت. تو ورزش گا.تو خواب گا.  تو خیابون. تو چمنای جلو دانشکده. تو ایستگاه. تو ترمینال.

تو خوابم حتّی. تو تابستون حتّی.


د لعنتی اینا رو یادته یا یادت رفته؟

تو منو روانی کردی. در سیم پیچی های مغزمو باز کردی. من گذاشتمت. چون همیشه خر بودم. چون همیشه دنبال مایک وزافسکی بودم. چون همیشه دنبال یکی بودم که باهاش گوزن شکار کنم. در عوض چی کردی؟ همه ی مدار هارو با سیم چین گوریدی به هم. اصلا برای همین اسمتو گذاشتم سای. سای علامت اختصاری روانه. تو منو روانی کردی.


و الآن باز سیم چین به دست کمینم کردی بی وجدان بی شرف. جون خودم اگه بذارم این بار. 


دادم دست مامانم، گفتم بیا هر چی عشقت می کشه تایپ کن براش.

بچّه ها، این شمایید که باید حدتون رو بدونید تا  که طرفتون رو به دروغ گفتن نندازید. دروغ گفتن فقط دفعه اوّلش سخته راستش. و من امروز اینقدر دروغ نوشتم که داره الآن از چشام می زنه بیرون دیگه.


+ یه درصد فکر می کنی من اینو واسه کی نوشتم کیلگ؟ مخاطب داره، خاص تر از خاص. این واسه نزدیک ترین رفیق دانشگامه وقتی سال یک بودم. الآن طرف دیگه به اینجام رسونده. به اینجاااام. که البتّه شما اینجامو نمی بینید که بفهمید کجاست. اونجامم نمی بینید. هیچ جامو نمی بینید اصن. خب تخیّل کنید یکم. خوبه واسه رفع ریسک آلزایمر در پیری. 

هی بشون می گم امنیت مجازی رو رعایت کنین گوش نمی دن دیگه...

باور کن کیلگ، باور کن من دنبال این کار نمی رم. بعد از بالاترین موفقیتم در این زمینه که کارنامه کنکوراشون رو در آوردم و هی دیدم و هی دیدم و خندیدم و حسودی کردم و از دروغگو بودنشون دست گیرم و شد و از زیر آبی رفتناشون و این حرفا... واقعا دیگه دنبالش نرفتم. هیجانش خیلی اومده پایین واسم. خب خوبیش اینه که می فهمی یه حجم عظیمی از دور و بری هات یه دروغگوی کثیف دغل باز به تمام معنان! همین. دنیا که عوض نمی شه. درک تو عوض می شه فقط. از روز بعدشم مجبوری باز به همون کثیفای دور و برت با یه لبخن گشاد تصنعی بگی سلام رفیق!

نمی دونم چرا هر چی می شه خیلی اتفاقی این عددا می آن زیر دستم. زیر دست هیچ کس دیگه ای هم نه. زیر دست من!!! مسخره.

مثلا من ازشون خواستم وقتی می رن تو سایت دانشگاه لاگین می کنن شماره شناسنامه هاشون رو بذارن بمونه تو کش مرورگر یه سیستم کاملا عمومی؟

یا من بهشون گفتم که رمز ورود به سیستم سما شون رو بذارن همون شماره شناسنامه شون که اینقدر راحت هک بشه؟

یا مثلا من خودم رفتم  تو سایت دنبال این شماره ها؟ نه خیر. سای ازم خواست برم براش ثبت نام ترم تابستونی کنم. خب بعد اومدم شماره شناسنامه ش رو بزنم دیدم که بعله. خود کامپیوتر شماره شناسنامه ی کلی از بچه هامون رو بهمون ساجست می ده. به علاوه ی چی؟ شماره موبایلاشون، تلفن خونه هاشون، آدرس خونه هاشون، اسم مامان باباهاشون، شماره حساب مامان باباهاشون، ایمیلاشون... کلا تو بگیر جیک و پوک شون!

خب اشتباه من نیست. خودشون دقت نمی کنن. همین میشه وضعت وقتی از کل مجازی بازیا فقط لوس بازیای تلگرام رو بلد باشی. باور کنین کامپیوتر خنگ نیست! :))

یه لیست عظیمی از افتاده های دانشگا رو هک کردم. از موقعی که اومدم خونه کارنامه هاشون رو کشیدم بیرون. نشون مادر می دم. می گم ببین، من خنگ نیستم.  یا حداقل اینکه از من خنگ ترم هست... ببین طرف همه ی واحداش بین یازده و دوازده ه! سه تا درس رو هم افتاده. تازه مثل من شهریه پردازه.

از اون موقع یکم نرم تر باهام برخورد می کنن حداقل! :))

نقطه ی عطف ماجرا التماس هایی ه که به استادا می کنن. می ری پیاماشون به استاد رو می خونی از خنده مغزت می پاچه رو کیبورد حتی!

بعد مثلا همین شازده یا شاهزاده خانوم رو به مشروطی همچین خودش رو واسه ما میگیره تو دانشگاه انگار نواده ی ملکه ویکتوریاست. خجالت بکشن خب یکم. مرسی، اه.


+ می گه: تو خودت دوست داری یکی باهات این کارو بکنه؟ بره التماست رو بخونه؟ نمره هات رو ببینه بخنده؟ ببینه  که اینقدر خودت رو واسه یه معدل الف داری می کشی؟

می گم: من عمرا نمی ذارم همچین بلایی سرم بیاد. مگه من احمقم؟ تازه من خودم اینقدر همه چیم رو جار می زنم به این و اون نیازی به این کار نیست. همه می دونن نمره هام رو تقریبا. این روش مال اون گولاخ هایی ه که بعضا ادعای شاخ بودنشون می شه.