Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هی بشون می گم امنیت مجازی رو رعایت کنین گوش نمی دن دیگه...

باور کن کیلگ، باور کن من دنبال این کار نمی رم. بعد از بالاترین موفقیتم در این زمینه که کارنامه کنکوراشون رو در آوردم و هی دیدم و هی دیدم و خندیدم و حسودی کردم و از دروغگو بودنشون دست گیرم و شد و از زیر آبی رفتناشون و این حرفا... واقعا دیگه دنبالش نرفتم. هیجانش خیلی اومده پایین واسم. خب خوبیش اینه که می فهمی یه حجم عظیمی از دور و بری هات یه دروغگوی کثیف دغل باز به تمام معنان! همین. دنیا که عوض نمی شه. درک تو عوض می شه فقط. از روز بعدشم مجبوری باز به همون کثیفای دور و برت با یه لبخن گشاد تصنعی بگی سلام رفیق!

نمی دونم چرا هر چی می شه خیلی اتفاقی این عددا می آن زیر دستم. زیر دست هیچ کس دیگه ای هم نه. زیر دست من!!! مسخره.

مثلا من ازشون خواستم وقتی می رن تو سایت دانشگاه لاگین می کنن شماره شناسنامه هاشون رو بذارن بمونه تو کش مرورگر یه سیستم کاملا عمومی؟

یا من بهشون گفتم که رمز ورود به سیستم سما شون رو بذارن همون شماره شناسنامه شون که اینقدر راحت هک بشه؟

یا مثلا من خودم رفتم  تو سایت دنبال این شماره ها؟ نه خیر. سای ازم خواست برم براش ثبت نام ترم تابستونی کنم. خب بعد اومدم شماره شناسنامه ش رو بزنم دیدم که بعله. خود کامپیوتر شماره شناسنامه ی کلی از بچه هامون رو بهمون ساجست می ده. به علاوه ی چی؟ شماره موبایلاشون، تلفن خونه هاشون، آدرس خونه هاشون، اسم مامان باباهاشون، شماره حساب مامان باباهاشون، ایمیلاشون... کلا تو بگیر جیک و پوک شون!

خب اشتباه من نیست. خودشون دقت نمی کنن. همین میشه وضعت وقتی از کل مجازی بازیا فقط لوس بازیای تلگرام رو بلد باشی. باور کنین کامپیوتر خنگ نیست! :))

یه لیست عظیمی از افتاده های دانشگا رو هک کردم. از موقعی که اومدم خونه کارنامه هاشون رو کشیدم بیرون. نشون مادر می دم. می گم ببین، من خنگ نیستم.  یا حداقل اینکه از من خنگ ترم هست... ببین طرف همه ی واحداش بین یازده و دوازده ه! سه تا درس رو هم افتاده. تازه مثل من شهریه پردازه.

از اون موقع یکم نرم تر باهام برخورد می کنن حداقل! :))

نقطه ی عطف ماجرا التماس هایی ه که به استادا می کنن. می ری پیاماشون به استاد رو می خونی از خنده مغزت می پاچه رو کیبورد حتی!

بعد مثلا همین شازده یا شاهزاده خانوم رو به مشروطی همچین خودش رو واسه ما میگیره تو دانشگاه انگار نواده ی ملکه ویکتوریاست. خجالت بکشن خب یکم. مرسی، اه.


+ می گه: تو خودت دوست داری یکی باهات این کارو بکنه؟ بره التماست رو بخونه؟ نمره هات رو ببینه بخنده؟ ببینه  که اینقدر خودت رو واسه یه معدل الف داری می کشی؟

می گم: من عمرا نمی ذارم همچین بلایی سرم بیاد. مگه من احمقم؟ تازه من خودم اینقدر همه چیم رو جار می زنم به این و اون نیازی به این کار نیست. همه می دونن نمره هام رو تقریبا. این روش مال اون گولاخ هایی ه که بعضا ادعای شاخ بودنشون می شه.

نظرات 8 + ارسال نظر
Bluish دوشنبه 7 تیر 1395 ساعت 15:56 http://bluish.blogsky.com

:))))))

:))))) تر.

acetaminophen دوشنبه 7 تیر 1395 ساعت 17:36 http://Codein.blogsky.com

میخاستم کامنت بذارم که خودت دوست داری کسی بره نمراتت رو بخونه ک دیدم کسی این رو بهت گفته

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود وشیش.

الف.واو چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 11:12 http://www.havabanoo.blogsky.com

خدایى به خاطر چند دهم الف نشدن ها خیلى زور داشت،که این ترم نصیب ما هم شد!هعى

اگه من بگم چند صدم چی؟ جامه بدرم خوبه یا گل بر سر بگیرم؟
البته هنوز یه سری نمره هام ثبت موقته...
شاید استادام حالشون خوب شد اعتراضام رو جواب دادن! :{

acetaminophen چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 23:12 http://Codein.blogsky.com

دارم ب این نتیجه میرسم اخر هر کامنتم یه فحش بنویسم که تایید کنی

احتمالا باید یه کامنت این طوری پرت کنی تو صورتم تا به خودم بیام ببینم هفتاد تا کامنت تایید نشده دارم.
خیلی خوب بود. کلیییییی نیشم رو تا جایی که استخوان های گونه م بهم اجازه می داد باز کردم.
:)))))))
ما بدون فحشم تایید می کنیم. فقط بدونین می خوایم رو کامنتا یه تفکری انجام بدیم و جواب درخور بدیم به هر کدوم که اینجوری می شه.
آه. کیلگ شرمنده واقعا.
+ اون کامنت فحشه رو نتونستم مقاومت کنم واقعا. :)) جواب نمی دادم به قول احسان علی خانی خفه می شدم حقیقتا. :))

BoBo جمعه 11 تیر 1395 ساعت 19:25

منم بارها گفتم که امنیت رو تو دنیای مجازی رعایت کنن، ولی کو گوش شنوا!
بابا اینقد مطالب وبلاگ رو می‌خونی یه نظر بده حداقل :دی
حماقتای‌من!

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود وشیش.
آره. تو از مورد علاقه هامی تو این زمینه.

شن های ساحل جمعه 11 تیر 1395 ساعت 21:09

سلام گیلک چطوری؟حال و احوالت خوبه؟اومدم فقط یه سر بهت بزنم بعد ۳تاپست پایین تر دیدم خواستم یه سخنرانی براش اماده کنم ولی بی خیال شدم :)))))....فقط اینو بگم یکم با خودت مهربون تر باش

سه تا پایین تر یا دو تا پایین تر؟ :))
آره دیگه می بینی خودت فهمیدی حالت گذراست خودم خوب می شم. دیگه بی خیال نصیحت شدی. :)))
مهربونی سعی میشه، ولی عملی نه.
به پست های سخن رانی طورت عادت کردم واقعا.

نارنجی شنبه 30 مرداد 1395 ساعت 20:33

ناراحت نشیا حقیقته ولی خودتم راجع ب دانشگاه و بین الملل بودنت دروغ گفتی

من هنوز وقت نکردم کامنتای تایید نشده م رو تایید کنم. این هشتاد و هشتمیش ه...
ولی این یکی خیلی رو دلم سنگینی می کرد. خیلی...
ناراحت که نشدم. خب. رگه هایی از حقیقت توش هست...
ولی خب. دوست دارم اگه یکی از کسایی که دروغ بهشون گفتم بیان عین همین سوال را رو در رو ازم بپرسن و بعدشم من جوابی که می خوام تا چند دقیقه ی بعد اینجا تایپ کنم رو براشون بنویسم.
من به هیچ کدومشون دروغ نگفتم. خب؟ اصلا فکر کنم تو یکی دیگه از پست هام هم اینو نوشته بودم کامل.
اینجا:

http://kilgharrah.blogsky.com/1395/05/18/post-257/%D9%82%D9%84%D9%85%DA%86%DB%8C-%D8%AE%D8%B1-%D8%B9%D9%88%D8%B6%DB%8C-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B2%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%87-%DB%8C-

من هیچ وقت دروغ نگفتم. تا جایی که می تونستم از زیرش در رفتم. ولی یکی نفهمه خوب؟ تو هرچی برمیگردی بهش میگی هی یارو! من هیچ دلیلی نمی بینم که درباره ی این موضوع باهات حرف بزنم. باز اصرار می کنه. از راه های مختلف همون سوال رو دوباره و دوباره می پرسه. همون سوال هربار به یک شکل. این آدم خودش دلش می خواد دروغ بشنوه و منم چیزی که می خواستن رو تحویلشون دادم. به همین سادگی به همین خوش مزگی...
من هیچ وقت نگفتم سهمیه ی عادی ام. خب کسی هم نپرسید که آیا تو سهمیه ی عادی هستی یا نه!!! همه بای دیفالت خودشون فکر کردن من سهمیه ی عادی ام با توجه به شناخت قبلی ای که از رتبه ها و خرخونی هام داشتن. هاه. دروغ گفتن نیست. من بهش می گم رو نکردن حقیقت.
ولی فقط یک نفر بود که بله. به اون یک نفر دروغ گفتم. تازه اون یک نفر حتی قبل از پرسیدنش هم می دونست من دروغ خواهم گفت. از همه چی خبر داشت... هدفش این بود که تو روی خودم بگه و خوردم کنه. همین.
این رو یکی نکن با عوضی بازی هایی که روز و شب دارم دور و برم می بینم و حالم از تک تک شون به هم می خوره. طرف یه روده ی راست تو شکمش نیست. می تونه راست رو بگه ولی چون دروغ قشنگه تره اون رو تحویل می ده. اصلا واسش مهم نیست... اینا یکی نیستن. اصلا و ابدا. طرف تمام افتخاراتش دروغینه. به چیزایی می نازه که وجود خارجی ندارن. باهاشون پز می آد حتی. می زنه می رینه به شخصیت بقیه با دروغاش. اینا کثیفه. و حال به هم زننده س. و من نمی تونم هیچ جوره تحملش کنم. و اینکه امیدوارم روز مرگم باشه روزی که اینجوری بشم.
+ببین ببخشید که شاید یکم جوابش آفنسیو ه و پرخاشگرانه. مشکلش اینه که خب، منی که اون همه خط بالا رو تایپ کردم بازم وجدانم بهم می گه که کامنتت راست می گه و نمی تونم خودم رو راحت کنم. همین. برم گم شم دیگه. :{

نارنجی یکشنبه 31 مرداد 1395 ساعت 00:11

من اصلا قصدم ناراحت کردن یا تیکه انداختن نبود
شاید چون خودمم یه وقتایی مجبور میشم دروغ بگم یا حقیقت رو اونجوری که هست نگم با اون عده ای که داری مچ شونو میگیری همزاد پنداری کردم و خواستم بگم هر کس دلیلی داره واسه پنهان کاری هاش
مثل خودت که دلیل داشتی و برای نشنیدن مزخرفات دیگران ترجیح دادی اینجوری خودتو راحت کنی
من فقط یه لحظه فکر کردم که جای اونام و یجورایی خواستم خودم رو تبرئه کنم
بازم ببخشید واقعا قصد نداشتم ناراحتت کنم

ناراحت نیستم. حتّی الآن که سیزده شهریور نود و شیشه و دارم تاییدش می کنم هیچ ایده ای ندارم قضیه چی بوده. :)))))
اسم تو نارنجی ه، من ادای نازک نارنجی ها رو در بیارم؟ هه. عمرا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد