Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ارشمیدس وار

یافتمش، یافتمش...

اینو می گم. :))))

بعد از سه ماه و اندی تلاش شبانه روزی، امروز لا به لای یه کپه کاغذ سفید که به عنوان چرک نویس دوران کنکور استفاده شون می کردم، به صورت کاملا جاسازی شده و خیلی شیک و تمیز، سر رسید رو پیداش کردم. جالب اینه که دیگه یادم نمی آد اون موقع چی چی رو می خواستم از توش بخونم!

تازه تازه! :)))))) کلییییییی هم عیدی پیدا کردم از لاش و بهم ثابت شد چه قدر هنوز ارزش پول رو نمی دونم و تو باغ نیستم و همین جور به امان خدا یه همچین مبلغی رو ول دادم لای چرک نویس هایی که شاید اگه خودم نبودم تا الآن به راحتی  شوت شده بودن توی سطل آشغال.

پول چرک کف دسته. مثل من با پول هاتون برخورد کنین. :{

جوی

هه! راستی جوی پیدا شد.

خیلی ساده.

امروز بعد امتحان کلاس داشتیم. و من طبق معمول به عنوان نفر آخری که همیشه وقت کم میاره برگه امتحانم رو تحویل دادم. آخرین امتحان  شیمی دوران دبیرستانم و دوران دانش آموزیم.

بعدش کلاس رفع اشکال داشتیم.

توی همون کلاسی که جوی توش گم شده بود.

و وقتی رفتم همه ی نیمکت ها پر بود به علت فس فس کاری و آخرین نفر بودن من.

فقط یه نیمکت در اول اول کلاس خالی بود. تو حلق استاد کبیر.

رفتم به سمتش و وقتی بهش رسیدم دیدم جوی روی میز منتظر من وایساده تا بیام و برش دارم و بریم بازم با هم کنکور بخونیم.

و من از این حرص می خورم که کلیییی کلاس مزبور رو گشتم و جوی پیدا نشده بود. و حالا خیلی راحت اینجا انتظارم رو می کشید. دقیقا روی تنها جایی که برام باقی مونده بود.




+جالب میشه چند روز دیگه بیام بگم:

هه! راستی عموم هم زنده شد.