Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

تولّدی دیگر

و 

زندگی شاید

پر و خالی کردن ناگزیر ریه ها باشد در فاصله ی رخوتناک دو وعده ی کتلت.

من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در کنج اتاقی سکنی دارد،
و دماغ نحیفش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد: آرام... آرام...
پری کوچک غمگینی
که شبانگاه از بوی کتلت می میرد؛
و سحرگاه از بوی کتلت به دنیا خواهد آمد...

شاعر:
اژدهای کتلت زاد
فروغ اژدها زاد
کتلت فرخزاد
هرچی...


پ.ن. و پری کوچک غمگین رو می خواستم بنویسم پری کوچک کسخل، چون مدرن تر هم هس، که یه خودسوزی ای هم کرده باشم تهش جیگرم حال بیاد، ولی گفتم الآن فروغ دوستاش می آن پاره م می کنن اون زیر. 

فحش دونم پر شده الآن، یه جا باید خالی ش کنم دیگه به هر حال، نیس؟