Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چرا هیچ موجودی مسئولیت تصویر های ذهنی منو بر عهده نمی گیره؟

دو سه روزه، حس می کنم یکی پیچ گوشتی ور داشته، با حرص، زاویه دار فرو کرده تو رون پای چپم و یه پنج شیش دور قشنگ تو گوشت بدنم چرخوندتش.

به اندازه ی یک دایره و فقط یک دایره از ران پام این احساس رو دارم. فیلم ترسناک هم ندیدم اخیرا. :-" ای کاش کبود می شد لا اقل. ای کاش ازش یکم خون فواره می زد بیرون که ببینمش و بتونم درکش کنم. ای کاش وقتی فشارش می دادم تیر می کشید. این طوری خیلی ترس ناک تره خب. هی  چک می کنی سالمه و هیچی نیست حتّی یه التهاب، ولی احساسش رو داری و نمی دونی از کجا...

مثل متوهّم ها دنبال علایمی بگردی که حسّت رو توجیه کنه ولی هیچ که هیچ.

دایره ای نا مرئی به وسعت نوک یک پیچ گوشتی جعبه ابزار...