Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اپیزود اخر، اویی که می خواست خون رگش را کادو بدهد

روی پاکت کارت پستالی که برایش پر کرده بودم، نوشتم:

تقدیم عزیزترین ...،

و با خودم فکر کردم این بار مجبور نیستم نگران دروغ گویی و پتیارگی کلمات باشم،

با خودم فکر کردم، معدود باری ست که می نویسم ترین ولی نگران احساس متناقضم نیستم. چون واقعی ست. کم پیش می آید.

فهمیدم خطی از قصه است که می گویی "ترین" و واقعا خودش است! "ترین" ی است که می دانی تا اخر عمر مشابهش را یافت نمی کنی.

کاش ترین هامان را به زبان بیاوریم و یادشان بیندازیم که ترین اند. کاش یادمان باشد ترین را فقط به یک نفر می توان اهدا کرد و باید لایقش باشد. کاش چپ و راست برای هر ننه قمری که جلویمان سبز شد ننویسیم زیباترین، قشنگ ترین، رفیق ترین، دوست ترین، مهربان ترین، عزیز ترین و ... کاش حواسمان باشد کلمات را بی ابرو نکنیم. این ها را خودت یادم دادی.


پ.ن. و کیف شد. جواب کیفه!


بِشاش دوش بگیریم؛ تُف کن شنا کنیم

این اصطلاح رو تازه همین امروز یادگرفتم، و نمی دونم حس شما چیه بهش، شاید خیلی غیر رسمی باشه واسه تون و خوشتون نیاد،

منتها همون "چاکریم/مخلصیم" خودمونه، با لحن متفاوت.


و من چون دیگه از واژه های روتین همیشگی خیلی خسته شدم، می خوام سعی کنم من بعد ازش استفاده کنم.

شدیدا دوست دارم لحن کلامم متفاوت بشه. هر چه سریع تر.


دوست دارم برای هر فرد واژه ی توصیفی مخصوص خودش رو داشته باشم تو ذهنم. 

یعنی به همه که نمی شه بگی "عزیزم"، "فدات شم" "چاکریم"، "قلب" و اینا. این واژه ها تو این دنیای ما خیلی وقته سوختن. سوزوندیمشون. 

همون طور که ایموجی ها. ایموجی ها هم برای من یکی تقریبا سوختن. مفهوم و معناشون پوچ شده. می تونم با قطعیت بگم دیگه به هیچ ایموجی ای کمترین احساسی ندارم و تو دو سال (دو ماه؟!) اخیر به غیر از ":)))))" هیچ ایموجی دیگه ای رو اصلا دلم نخواسته استفاده کنم. 


از کی سوختن؟ نمی دونم. از همون وقتی که همه گیر شد و منم مجبور شدم برای اینکه عقب نمونم برای هر کسی قلب بفرستم و از عبارت های سوپرلتیو و صفت های افضلی "تر" و "ترین" دار استفاده کنم در صورتی که باطنا اعتقادم نبود. خودم نمی خواستم، ولی اقتضای جامعه همین بود. مجبور بودم برای ارتباط موثر برقرار کردن، همرنگ بقیه ی جماعت شم، هر چه قدرم که مخالف باشم. 

تو دنیایی که معیار رفاقت و دوستی و مهر و محبت و احساس بر حسب تعداد قلب ها و فدات بشم هایی ه که توی تکست می فرستی، من یا باید خودمو تغییر می دادم، یا هیچی دیگه سرم رو می ذاشتم، با خیال راحت، فارغ از اجتماع، در گوشه ای عنکبوت گرفته، توی تابوتم می مردم. (بعد از اینکه خودم گل ها رو سفارش دادم، چون طبیعتا کسی گل یادبود هم سفارش نمی داد برام.)


ولی اگه بدونید از وقتی با خودم کنار اومدم و قلب فرستادم واسه ملت، چه قدر محبوب شدم. مثل معجزه می مونه. همه جا. خانواده. فامیل. دوست. آشنا. جامعه. یعنی همه مثل خر فقط منتظر بودن براشون قلب بفرستی و قربون صدقه بری. متاسفانه من روش گول زدن مردم رو یاد گرفتم. یاد گرفتم احساس نداشته باشم ولی همه رو خر کنم و براشون چرت و پرت بنویسم تا کار خودم راه بیفته. دست به نوشتنم هم که ماشاالله در حد مااااچ، بیسته اگه بخوام! و حالا دیگه خسته کننده شده این روند.با وجودی که خیلی وقت هم نیست قدم گذاشتم تو این راه.


برای همین آقا معنا آفرینی می کنیم. واژه رو که ازمون نگرفتن. خلاقیت رو که نگرفتن. سی و دو حرف الفبا رو که ممنوع نکردن. واژه های مخصوص خودمون رو پیدا می کنیم. و بهشون می فهمونیم وقتی دارم بهت می گم "بِشاش دوش بگیریم، تُف کن شنا کنیم،" یعنی همون قلب. ولی به روش خودم. مخصوص خودت. چیزی که به بقیه نمی گم. به بقیه همون قلب رو می گم که خر بشن، به تو یک نفر اینو می گم فقط، چون لیاقتت از قلب بیشتره. یعنی آن قدر مخلصیم که حاضریم با ادرار شما حمام کنیم و در آب دهن حضرت عالی آبتنی نماییم.


به شخصه خیلی از حجم مرام و معرفت توی این اصطلاح خوشم اومده. :دییی

وقتی خوندمش، احساسات عمیقم قلقلک داده شد. 

آخخخخ.


فعلا که در حال تمرینم،

ولی بریم بگردیم یکی رو پیدا کنیم به عنوان اولین نفر این عبارت رو براش به کار ببریم.

کی طعمه می شه؟ 

کی می شاشه؟ 

کی تف می کنه؟ 


پ.ن. فکر نکنید فقط واژه های مثبت مقصودمه. فحش ها حتی. اونا هم بی معنی شدند این قدر که استعمال می شه همه جا. حالا ما نمی نویسیم و بروز نمی دیم، دلیل نمی شه گفتن و شنیدنش تکراری نشده باشه. به نظرم فحش حتّی تکراری تر شده نسبت به کلمه های مثبت. بی مزه تر. خسته کننده تر.


پ.ن. پدر و مادرم من رو گردن می زنند با این اصطلاحاتی که سعی می کنم استعمال کنم تو دنیای مقرراتی و ایده آل و اتوکشیده شون. مطمئنّم. 

نو که اومد به بازار کهنه می شه دل آزار

اینایی که دلشون واسه دوستاشون قنج می ره؛

اینایی که تو استاتوس اف بی  شون نوشته هنرشون پیدا کردن بهترین و خاص ترین دوستاس؛

همینایی که هر دقیقه دو تا عکس با رفیقاشون آپ می کنن تو اینستا؛

دقیقا همونایی رو می گم که چپ و راست هش تگ می زنن از #بهترین_رفیق_دنیا و #رفاقت_هیشکی_مثل_ما_نمی شه؛

همون قشر به اصطلاح عارفی که به گند کشیدن شعر ها رو بس که برا این و اون می نویسنش؛

کامنت هاشون شامل تعریف و تمجید و قربون صدقه ی این و اونه؛


آقا اینا رو سال اول دانشگاه در یابید؛ ترجیحا هفته ی اول.

با چنان سرعتی کانتکت لیست موبایلشون از این رو به اون رو می شه که گویی گوشی رو فرمت کردن؛

و دقیقا لقب #بهترین_رفیق_دنیا رو از رو رفیق قبلیشون بر می دارن و اهداش می کنن به اولین کسی که کنارشون رو صندلی دانشگاه بشینه.

از اون نقطه ی زمانی به بعد دنیاشون می شه دوست جدیدشون. دوست قبلیشون؟ مگه وجود داشته اصن؟ مُرد؟ خب بمیره، مگه مهمه؟!


خیلی دوست دارم این هفته برای خیلی از آشنا ها کامنت بدم: تا هفته ی پیش که خفن ترین آدم روی جهان اون یکی دوستت بود آقا جان.

این می شه به گند کشیدن سوپرلتیو ها! مگه چند تا "ترین" می شه پیدا کرد تو دنیا؟ چرا واژه ها رو روانی می کنین؟

شاید دقیقا اگه همین نژاد بشر با این نوع خاص تصوراتش، از روی زمین پاک بشه، من تازه بتونم به آدم هایی برسم که یه درک مینیممی از واژه ی "رفاقت" دارن.

شاید در اون صورت تازه شاید من هم می تونستم ازین استاتوس  خفن طور ها بذارم که فلانی رفیق منه؛ باش در بیفتی خط خطی ت می کنم.

می دونی بحثم چیه کیلگ؟

زور داره هفت سال تمام اینور اونور دو نفر رفیق فابریکای هم باشن و در عرض هفت روز کل این هفت سال رو فراموش کنن. نژاد خودخواه بشر؛ همیشه بی معرفت.

این من رو دیوونه می کنه؛ چرا نمی تونن اونقدری ثبات داشته باشن که حداقل رو گفته ی هفت ساله ی خودشون پا فشاری کنن؟

چرا اینقدر شُل و پخمه و بی ثبات؟