Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اپیزود اخر، اویی که می خواست خون رگش را کادو بدهد

روی پاکت کارت پستالی که برایش پر کرده بودم، نوشتم:

تقدیم عزیزترین ...،

و با خودم فکر کردم این بار مجبور نیستم نگران دروغ گویی و پتیارگی کلمات باشم،

با خودم فکر کردم، معدود باری ست که می نویسم ترین ولی نگران احساس متناقضم نیستم. چون واقعی ست. کم پیش می آید.

فهمیدم خطی از قصه است که می گویی "ترین" و واقعا خودش است! "ترین" ی است که می دانی تا اخر عمر مشابهش را یافت نمی کنی.

کاش ترین هامان را به زبان بیاوریم و یادشان بیندازیم که ترین اند. کاش یادمان باشد ترین را فقط به یک نفر می توان اهدا کرد و باید لایقش باشد. کاش چپ و راست برای هر ننه قمری که جلویمان سبز شد ننویسیم زیباترین، قشنگ ترین، رفیق ترین، دوست ترین، مهربان ترین، عزیز ترین و ... کاش حواسمان باشد کلمات را بی ابرو نکنیم. این ها را خودت یادم دادی.


پ.ن. و کیف شد. جواب کیفه!