Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اس ته ره س

کن یو بیلیو می اگه ک بگم الآن بریده بریده دارم اینا رو تایپ می کنم و مطمئن نیستم قلبم بقیه شو می کشه یا نه؟

من از طرفای تیر به بعد که منتظر نتیجه ی کمیسیون دانشگاهم بودم، دیگه همچین استرسی رو محتمل نشده بودم. 

یه ربعه چمباتمه زدم کنار شوفاژ، هی به خودم می گم: "هیش، هیش. کیلگ آروووم. چیزی نیس. دیگه تموم شده. تموم شد آقا تموم شد. پَر. کات. بکَن دیگه. کنده شو. پاشو جمع کن خودتو. تمومه."

و هی نمی شه. چون که... مغزم خر تر از اونیه ک بفهمه.


فلج شدم رسما. :))) این هورمون های کوفتی مم نمی دونم چرا عمل نمی کنن سریع تر که راحت شم. 

وای... خداوندگار... قلبم. امروز واقعا ده تا از جونام کم شد.