Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هی ژیگیلی ژیگیلی ژیگیلی ژیگیلی

   خدایا.... چه خبره؟ آخر الزّمان شده؟ به من بگو خداوندگار طاقتش رو دارم. مامانم داره امیر تتلو گوش می ده. 


پ.ن: و به خاطر صدای منحوس تتلو هم که شده من  جیگیلی وارانه اخمامو باز کردم الآن. چون خیلی سرزده اومدن دم در خونه مون یه بسته باقلوا تقدیم کردن رفتن. باقلوا. باقلوا. باقلوا. از تک تک  سلول های بدنم شادی داره تراوش می شه الآن. من... خیلی... بیش از حدّی که بتونم توصیفش کنم... باقلوا... دوست دارم. و الآن... تک تک... سلول های ترشّح کننده ی بزاقی م... پایکوبی و جشن راه انداختن دور هم....ای کاش می شد... با نیاز های حیوان گونه... اینقدر خودمون رو خفه کنیم... که بترکیم. عقل و شعوره اضافه س. به جدّم که اضافه س. کیلگ در سرزمین باقلوایی.