Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه ی ISI کردن آموخت

امشب شب قدره و فردا روز معلم و استاده!

روزی که من توش از روز تولد خودم هم شادمان ترم. (این قیاس، قیاس باحالی نیست، چون روز شاد آن شکلی ای نیست تولد ها برای من، پس بگذار بگیم از چهارشنبه سوری ها هم شادمان ترم.)

و من دارم برنامه می چینم که فردا یه مسیر همیلتونی پیدا کنم که هنگام چرخ خوردن در بیمارستان حداکثر استاد ممکن رو بر سر راهم درو کنم. انگار که مسئله ی نظریه گراف باشه. :)))))

عزیزانم، چقده شما استادا ماهید، رو تخم چشم من جا دارید و عشق می کنم که سجده تون کنم.

من به یک سری از استادام این قدر عشق و محبت می ورزم، که همین الان اگر جلوم باشند و اجازه بدهند، دستشون رو بوسه باران می کنم. کاری که حس می کنم شاید حتی در مقابل پدر مادرم عجیب غریب باشه. ولی در مقابل استاد، خیر.

خودم رو بدجور مدیون و مفتون می بینم.

نیاد روزی که من بدون استاد باشم....

نظرات 4 + ارسال نظر
شایان یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 06:45

کیلگ دارم میرم واکسن بزنم

گوشت رو بیار جلو:
"من ترسیدم، نزدم نوبتم رد شد."
امیر کبیر هم در قبر بندری زد با این حرکتم.

ژنرال یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 ساعت 08:15

اپل پالیشر خخخخخخ

بلی. خودمم. اتفاقا خیلی هم کیف می دهد..
حال سلام بر ژنرال استاد اعظم شماره یک!
حال و احوال؟
من منتظرم بخش سختم تمام بشه بیام ببینم چه طور مطوری کم پیدایی؟

شایان دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 18:44

من زدم و زنده م هنوز

هورااااااا خرسندم سلامت باشی
تو زنده نباشی کی باشه.... :)))
عمو اسپوتنیک گیرت آمد؟

شایان سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1400 ساعت 14:27

نه داداش آسترانزکا زدم

پناه به خدا از دوز دوم استرازنکا. زنده بمووووون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد