Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مادر بزرگ می گه عکسشو داری حالا؟

برم بگردم عکسشو پیدا کنم

یادش به خیر.

یه گونی عکس دارم ازش

و اون قدری ترسو بودم که نکردم خودم زنگ بزنم خونشون

دادم مامانم که احتراماتو به جا بیاره

راستی مامان باباش الآن پا می شن می رن اونجا

یا می خوان وایسن ببینن نیروی امدادی چی می کنه

می گه با دایی ش که حرف زدم

اول خیلی اکی و خوب بود

همین که گفتم مامان کیلگم یکی از دوستاش

زد زیر گریه

می گم چی گفتی بهش

می گه هیچی منم زدم زیر گریه


می گه بهم التماس کرده گفته تو رو خدا دعا کنید جون هر کی دوست دارید دعا کنید

اگه لاشه ش رو از تو کوها پیدا نکنن

واسش می شه قبر ساخت یا نه؟

امیدواری هاتون از ابعاد تو حلقم

که هر کی می رسه می گه هنوز قطعی نیست

چی خوشتون می آد زرت زرت ادعای امیدواری کنید وقتی یه حکمی تموم شده س

بیا من مهرشو می کوبم

تمومه 

مُرده مُرده مُرده


سنجد.

سنجدو دیدین؟

اون عروسکه که با نگار استخر برنامه داشت شبکه دو وقتی بچه بودیم


به خودشم می گفتم همیشه:

"شبیه سنجد می خندی"

اون زمان چه خوشال بود یاسوج قبول شده پیش فامیلاش

احمق من

نمی دونس سند مرگشه

کاش مثلا من الآن پرت می شدم به دو سال پیش

می رفتم خودم و خودشو  پاره  می کردم نمی ذاشتم

کاش هیچ وقت لاشه ش رو پیدا نکنن

کاش تا ابد همین شکلی بارون و برف بباره صعب العبور باشه اون قسمتا

هیچ وقت لاشه ی هواپیما پیدا نشه

حداقل می تونم فرض کنم مثل جریان مثلث برمودا شده رفته تو فضا یا یه بعد زمانی و مکانی دیگه

دارم می پرسم این الآن مجلس ترحیمش چه جور می شه

قبل اینکه لاشه رو پیدا کنن مجلس می گیریم

یا بعدش؟


بهم می گه یکم امید داشته باش

بش می گم تو بفهم تموم شده مُرده

مادر می گه

نکن اینجور خلبان شون وارد بوده

لاشه هم پیدا نکردن هنوز

شاید تونسته یه جا فرودش بیاره

مادربزرگم می گه

اینقد خود خوری نکن

شاید اصلا هواپیما ربایی باشه

رفتن یه کشور دیگه واسه خودشون دارن کیف می کنن الآن

بدش می اومد بهش بگم "این"

می گفت این به درخت می گن

سر همین خیلی باهام تلخی می کرد

نازک نارنجی ترین بود

بار ها با همه قهر کرد شیفت دیلیت کرد

من پا درمیونی می کردم آشتی شون می دادم

یه روز جزوه هاشو ازش کش رفتم

خیلی خرخون بود

خرخون کلاسمون بود

جزوه نویس ینی

تا یه ماه باهام تندی می کرد

دارم به دستخطش فکر می کنم

دست خطش یونیک بود

بین همه ی دست خطا مال اینو تشخیص می دادم 

یه طور خاصی می نوشت

گشاد گشاد

هی بهم بگو 

تو الآن روحی چیزی شدی؟

الآن داری منو می بینی یا چی؟

الآن می تونی پرواز کنی؟

می تونی سیر مکان کنی؟

می تونی در یه لحظه تو دو جا باشی؟

می تونی از لا دیوار رد شی؟

چرا من اینجوریم؟

چرا تنها مشکلم با زندگی مرگه

و دقیقا همینه که چپ و راست می کوبونه تو صورتم

چرا سه هفته قبل کنکورم عموم مرد

سه هفته به علوم پایه دوستم؟

یک ماه قبلش مینام؟


تو یه هواپیمای شصت نفره!

از نظر احتمالاتی ما هفتاد و پنج میلیون نفریم.

احتمال انتخاب پنجاه نفر از بین این همه چیزی نزدیک صفره!

می فهمی اینو؟

الآن همه ی کتابای احتمالات رو می کنم تو حلقوم ریاضی دانا

من از یه احتمال صفرم باید بکشم؟