Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مثلا الآن اگه دیروز بود

زنگ می زدم بهش می گفتم هی گور پدر علوم پایه

بیا فردا برنامه کنیم بریم بیرون

سوار اون هواپیما هم نمی شی

چون اگه بهش می گفتم من از آینده خبر دارم تو فردا خواهی مرد، باور نمی کرد فکر می کرد خل شدم 


که تهش اینقد این اصفهانی ها خسیس اند،

به خدا بازم سوارش می شد

می گفت برو بابا بلیت رزرو کردم

کشف

خب الآن یادم افتاد

تو همون ماهی که به دنیا اومد،

مُرد.

شرط می بندم تاریخ تولدشو دیگه هیچ کدومتون نمی دونستین

اگه هم می دونستین هیچ کدومتون بهش تبریک نگفتین امسال

گفتین؟

آفرین حالا بازم عکسشو بفرستین هی اینور اونور


چرا ما نمی میریم؟

چرا واقعا ما نمی میریم؟

می گه رد موبایل دو تاشونو گرفتن،

فرض کن یکیش سیگنال  من بوده باشه که داشتم خودمو پاره می کردم بهش زنگ بزنم

هدف:

یه روز کوهنورد می شم،

عین بز کوهی می رم رو قلّه ی اون دنای کوفتی!

فریاد می زنم:

تو از من گرفتیش لعنتی.

هوار می زنم

اینقدر که تار های صوتی م پاره شن

و اگه من تا یه مدت طولانی واسه انتخاب عدد رندوم از هر نوع ترکیب ۳ و ۷ و ۰ و ۴ استفاده کردم،

اگه گذاشتم رو رمز اکانتام،

علّتشو تو امروزم پیدا کنید.

تو بیست و هشتم بهمن.


ATR 72- 212
Register ep-ats
شماره پرواز ۳۷۰۴

بابا این حجت اللّه فولادو می شناسین؟

خلبانشون.

خیلی خفنه ایول.


آذر نود و دو، دقیقا یه هواپیمای دیگه ی تهران-یاسوج رو دقیقا با همین حدودا سرنشین از مرگ کشیده بیرون.


خلبان؟

می شه این بارم یه هیروی تمام عیار بوده باشی؟


ازم بپرسی می گم این خود فینال دیستینیشنه. قسمت هفتم.

نه ولی واقعا خیلی کسخل بودی

امروز پا شدی رفتی چی کار؟

اسکل مگه فردا تعطیل نیست؟

رفتی چه گهی بخوری؟


بخونید اون شاه قدمی رو

نه خب اون شاه قدمی رو که خوندم الآن کاملا امیدوارم که شاید زنده باشن

حالا علی الحساب هی زرت زرت تسلیت نگید

کاش من کوهنورد بودم الآن!


خیلی حالم خوبه

باید اشکای مامانمو جمع کنم

دوست منه!

می فهمی اینو آقا؟

وای دیگه نا موسا بسه

عکسا چی میگه؟

می خواید جون منو بکنید بندازین جلو سگ؟


و اذان مغرب

از نظر مذهب و دین و اینا...

الآن سر یه روح یه جسم مرده چه بلایی می آد؟


شاه قدمی دوم نمی شه کسی؟ جون هرکی دوس دارید...

ماجرای ساخت مجسمه میدان دربند چیست؟

یادبود کوهنوردان مفقود شده

مجسمه‌ی «کوهنورد ایرانی» میدان دربند، این روزها شاهد رفت و آمد کسانی است که با آغاز روزهای سرد سال، برای انجام ورزش‌های زمستانی و کوه‌نوردی به ارتفاعات تهران می‌روند؛ اما شاید کمتر کسی از ماجرای ساخت این مجسمه خبر داشته باشد.

به گزارش خبرنگار بخش تجسمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، حدود 50 سال است که مجسمه‌ی سه متری نصب شده در دربند، نماد کوهنوردان ایرانی است. مجسمه‌ای که بسیاری از کوهنوردان خاطرات‌شان از ورزش را با او به یاد می‌آورند و سال‌هاست که استوار، به تماشای رهگذران ایستاده است.

سابقه ساخت این مجسمه به سال 1337 برمی‌گردد. در این سال کوهنوردان باسابقه‌ی کشور پیشنهادی را مبنی بر ساخت و نصب یک مجسمه با موضوع کوهنوردان ایرانی به فدراسیون کوهنوردی دادند. سرهنگ بیات که در آن سال‌ها رییس فدراسیون کوهنوردی بود با این پیشنهاد موافقت کرد و با همکاری و حمایت مالی شهرداری تهران کار ساخت مجسمه آغاز شد.

سرهنگ بیات، امیر شاه‌قدمی را به عنوان مدل به استاد رضا لعل‌ریاحی، مجسمه‌ساز و استاد دانشکده هنرهای زیبا معرفی کرد. شاه‌قدمی حدود هشت ماه و روزی هفت ساعت نزد ریاحی می‌رفت و به شکلی که گفته شده بود، ژست می‌گرفت تا پیکر مجسمه تراشیده شود.

میدان دربند

اولین بار در سال 1338 مدل گچی این مجسمه در میدان نصب شد، اما زمستان همان سال به دلیل بارندگی و یخ‌زدگی، بخش‌هایی از مجسمه آسیب دید. در سال 1341 مدل سیمانی مجسمه ساخته و جایگزین مجسمه قبلی شد. بعدها به مجسمه رنگ مسی زده شد و سال‌هاست که در میدان دربند پابرجا و نماد کوهنوردان ایرانی است.

چند سال پس از نصب مجسمه در میدان دربند، در آبان ماه سال 1350 به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام این میدان به میدان «کوهنوردان» تغییر کرد.

در مرداد ماه امسال و در پی مفقود شدن سه کوهنورد ایرانی در کوه‌های «برودپیک‌»، جمعی از مردم و سینماگران در میدان دربند و کنار یادمان کوهنوردان ایرانی جمع شدند و یاد آن‌ها را گرامی داشتند. آن‌ها با آوردن عکس‌هایی از آیدین بزرگی‌، مجتبی جراحی‌ و پویا کیوان و گذاشتن شمع و گل در کنار این مجسمه، تاثر خود از این اتفاق را نشان دادند.

امیر شاه‌قدمی (معروف به شاه‌بابا) در سال 1309 در قوچان متولد شد. او سال‌ها مربی کوهنوردی، چتربازی و اسکی بود. شاه‌قدمی در 17 سالگی وارد ارتش شد. هنگامی که سرباز بود با درجه «گروهبانی» به دانشگاه نظامی مرکز آموزشگاه کوهستانی پیوست و ورزش کوهنوردی را از آنجا آغاز کرد. وقتی در ارتش خدمت می‌کرد و در دانشگاه نظامی بود، کوهنوردی را فرا گرفت و حدود 15سال بعد هم چتربازی و اسکی را فراگرفت.

او در طول فعالیت ورزشی خود، افتخارات بسیاری را با فتح قله‌های مختلف کسب کرد، اما آنچه که نام این کوهنورد ایرانی را سر زبان‌ها انداخت همکاری او در عملیات نجات یک فروند هواپیمای آمریکایی سقوط کرده در قله زردکوه بود. این اتفاق در سال 1340 و در ارتفاع 3870 متری افتاد که نتیجه آن نجات افراد درون هواپیما بود.

میدان دربند

شاه‌قدمی حادثه زردکوه را این‌گونه شرح داده است:«هواپیمای آمریکایی به دلیل مه آلوده بودن هوا به قله زردکوه برخورد کرده و بدون آنکه آتش بگیرد واژگون می‌شود. این اتفاق در زمستان رخ داد و پیش از اینکه به ما مأموریتی داده شود، چتربازی از آلمان را برای نجات سرنشینان این هواپیما فرستادند. اما خود امدادگر آلمانی هم زمانیکه می‌خواهد فرود بیاید، چترش به صخره گیر می‌کند و آویزان در هوا می‌ماند. سرانجام ارتش ایران به من و آقای نورایی دستور نجات آن‌ها را داد.

ماموریت حدود یک هفته طول کشید. هنگام مأموریت در رسانه‌ها شایعه شد که شاه‌قدمی فوت کرده است. پس از آنکه شاه متوجه شد زنده هستیم، ما را به کاخش دعوت کرد و از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا (کندی) مدال لیاقت به ما اهدا شد. البته به جای اینکه از ما به صورت مالی تشکر کنند، فقط با یک مدال حلبی سروته قضیه را هم آوردند.»

این کوهنورد ایرانی در اردیبهشت ماه سال 1391 به دلیل کهولت سن درگذشت.

می گه این اگه اون فلانی ه که دوست توعه و من دیدمش

اینقد جون سخت و بادمجون بمه که الآن زنده س اون وسط داره به ریش همه مون می خنده

کتاب گرفته دستش خرشو می زنه

صرفا داره حذف رقیبت می کنه علوم پایه نخونی 

می شه اگه زنده ای هنوز،

یخ نزنی امشبو

تا اینا کون بجمبونن؟

مادربزرگ می گه خب الآن اگه یکی اون جا زنده مونده باشه که یخ می زنه امشب با سرعت پیشروی اینا

می گم اپسیلون درصد اگه امکان زنده بودن داشت اینجور اعلام تسلیت نمی کردن همه جا

نه واقعا می خوام بدونم

شما لاشه ای دیدین که الآن تا فیها خالدون منو پر کردین از پیام تسلیت؟

۲۱۰ میلیون بیمه!

اپیزود این قسمت چند می گیری سوار هواپیما شی؟

ولی می گما،

مشهور شدی لامصب.

جا منم مشهور شدی حتّی.

یادته می خواستیم بریم فیزیک بخونیم مشهور شیم؟

خب نیاز نیس دیگه.

زنده می موندی فک نکنم اسمت این قدرا گل می کرد.

خیال بافی بود اونا،

ما مشهور نمی شدیم

مقاله هم می دادیم هیچ خری نمی شدیم

ولی تو الآن تو اون نقطه ای

تو اوج شهرت

و این واقعیه.


فکر کنم بین منو تو، 

تو مشهور تر مردی.

با وجودی که هنوز زنده ام می تونم واس شهرتم تلاش کنم ازت بزنم جلو

ولی ته دلم می دونم

تو مشهور تر مردی