Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ولی من دیگه تا اون قدری پول دار نشم که هواپیما شخصی بخرم دیگه با هواپیما هیچ گوری نمی رم تو ایران

وای شت تازه آسمان و ایران ایر و تابان جزو خوباشون بود



عه پولم می خوان بدن بهشون ؟

بابت کشتن جوون بیست و یک ساله شون؟

چقد؟

دویستا؟

بیمه می ده کی میده پولو؟

خب خانواده ش یکم وضع مالی شون داغون بود.

شده خرج اون دو تای دیگه کنن  نذارن قلم پاشونو از تهران بذارن بیرون 

ولی روزی ک من مُردم

شده مجبور شدین برین بالا کوها کاسه آب بگیرین دستتون تا بخار شه و ابر ها سنگین تر شن 

برین

ولی یه کاری کنین مثل امروز بارون بباره


نه نظرم عوض شد

برف بیشتر دوس دارم

یه اسپری برف شادی بخرین بزنین رو سرتون

هرکس یکی واسه خودش

تنها وصیتی ه که می کنم در حال حاضر

همینه

برف شادی ها آماده!

آتش.

ایزوفاگوس اومد

گفت مامان راننده سرویس گفت یه هواپیما سقوط کرده

مامانم گفت عه؟ دیگه چه  خبر؟ دیگه چیا گفت؟


بعد  اومد نشست کنار من.

مادر منتظر بود من در حد یه جمله دیگه اضافه کنم که نچ نکردم

عمرا

آخر خودش گفت ایزوفاگوس مثکه یکی از دوستای کیلگم احتمالا تو هواپیما بوده

خندیدم

اومد نشست کنارم گفت ناراحتی کیلگ

گفتم نه

گفت کدوم دوستت

فامیلشو گفتم... 

گفتم می شناسی ش فلانی رو؟ یادته؟

گفت عههههه

فلان فلانی رو می گی؟ 

که ینی اسم کوچیکشو تحویلم داد.


تهش گفت بهش تسلیت بگو.


گفتم به کی ایزوفاگوس؟

گفت بهش دیگه. به همون فلان فلانی.


گفتم ایزوفاگوسم مثکه نفهمیدی.

یکم مرده تر از اونیه که بتونم بهش تسلیت بگم الآن.


بیست و اندی سال بچه بزرگ کنی،

بسپاریش دست هواپیمایی آسمان.

:))))))

وای این چه دیدگاهیه؟

داره می گه الحمد لله دو تا دیگه جاش هست،

اونا زودی بزرگ می شن جا اینو می گیرن


می گه مامان باباش فراموش می کنن

و می دونم تخمیه

ولی راسته

فراموش می کنند

می کنم

می کنید

به مرور...


می ره تو گوش مادر بزرگم می گه

ولی خوب شد ما امروز اینجا بودیما

وگرنه این بچه م تلف می شد امروز


آقاجون. عاشقتم. 

ولی  این بچه ت تلف شده،

نفهمیدین هنوز ولی.



مادر می  گه 

کاش مستقیم خورده باشن تو کوه در جا مرده باشن سقوط خیلی وحشت ناکه


پدر بزرگ می گه نه

کاش آتش نگرفته باشن

آتش خیلی بده

خشک می کنه

می افته تو جون آدم


مادر پا فشاری می کنه:

ولی یه لحظه س

مجبور نیستی وحشت بکشی


خب به من بگو!

کدوماش؟

خشک شدی

یا وحشت کشیدی؟

تا حالا اس ام اس های یه مُرده رو خوندین تا بفهمین آخرین بار کجا دیدینش؟

چون من خوندم.


تندیس زجر آور ترین پارک و سینما ی تهرانم تقدیم می کنم به ترکیب ساعی - آزادی.


ازین به بعد دیگه هیچ وقت هیشکی به من نگه بیا بریم سینما آزادی.

و وقتی هم گفت و من جواب دادم نه،

هیچ وقت هیشکی ازم نپرسه که چرا.

مرسی

فدا مدای همه.

بهم می گه آخرین بار کی دیدیش؟


فکر می کنم...

و یادم نمی آد...

تابستون بود؟

مهر؟

آبان؟

چرا یادم نمی آد؟


پدر بزرگ می گه اینا پدر سوخته ها می خوان همه رو آواره کنن

دلشون می خواد مردم روزی هفتاد هشتاد تا ازشون بمیرن


مادر بزرگه می گه قسمته 

حضرت عزراییل وقتی بیاد چنان کارشو انجام می ده که کسی چیزی نفهمه

همینه که می گن عمر دست خداست

خدا داده،

خدا دوستش داشته حالا برده پیش خودش


مادرم می گه 

چه احمقی بوده

چرا الآن خواسته بره؟ 

چرا نموند این تعطیلی رو تهران؟

بهش می گم از بس خرخون بود بدبخت.

جیغ چی؟

جیغ و هوار و اینا کشیدی وقتی داشتی می افتادی زمین؟

ترسناک بود؟

صندلی بغلیت کی نشسته بود؟

آخرین لحظه های زندگیتو کنار کی سر کردی؟

بی مادر... بی پدر... بی خواهر و برادر...

کدوم یکی تون زود تر وا داد؟

کدومتون اونی بود که به اون یکی امید می داد موقع سقوط می گفت نترس چیزی نیست؟


اینجوری ام بود که می گن  کل زندگیت فیلم می شه جلو چشات؟

اوه چقد پزشک و استاد و متخصص و دانشجو های دیگه بوده توشون

از تو اینا دیگه آشنا در نیاد صلوات 

ولی اگه می خواید بگیدا

فکر کنم یکی دو تا سه تا دیگه  فرقی نمی کنه الآن برام

مزیت سیستم صفر و یکی همینه

الآن تو حالت صفریم کل اون شصت نفرم آشنا در بیان بازم تو صفر می مونیم

از وبلاگ بنیامین فهمیدم

من که تله ندارم خبرا سریع برسه دستم

اتفاقی و ریز ریز می آد همه چی

خسته شده بودم از فیزیو گفتم یکم وب گردی کنم

دیدم نوشته سانحه هوایی

به خودم گفتم اکی بابا چیز جدیدی نیس که هزار بار دیگه هم دیدیمش بی چاره ها


ولی دوست داشتم بدونم کدوم هواپیما

سرچ زدم سانحه ی هوایی

آورد حادثه ی هوایی مونیخ

زدم سرچ تولز روی

Past 24 hours


آورد یاسوج- تهران هواپیمای آسمان


به خودم گفتم عه یاسوج. شهر فلانی. خخخ. فرض محال کن تو این هواپیما بوده باشه چه خنده دار می شه


یه سایت دیدم فهرست ده بیست تا اسم انگلیسی لیست پرواز

نگاه کردم نبود

گفتم هه بفرما دیدی نبود کلا مرض داری تو


باز رفتم چند تا سایت،

اسامی فارسی.

بازم نبود



یه سایت دیگه هم اسامی رو زده بود

گفتم بذار اینم ببینم حله دیگه

رفتم

و بود

سه دقیقه پیش اپلود کرده بودن اسما رو

اینقد تلقین کردم که تو سایت آخری اسمش بود


و اینجوری بود که فهمیدم دوستم مرده


کلا همیشه فرض های محال میل قوی ای دارن به بر آورده شدن


به آخرین نفری که زنگ زد

با لحن کاملا عادی و عاری از احساس گفتم:

هنوز لاشه ی هواپیما پیدا نشده دعا کن.


اینقد بهم گفتید ک دیگه رفت تو مخم

والا نه به معجزه اعتقاد دارم نه دعا نه به لاشه ی پیدا نشده ی هواپیما نه کوه دنا نه هیچی

ولی بهش گفتم 

که اونم جواب داد ولی آخه می گن همه شون مرده ن

که گفتم وقتی پیدا نشده از کجا گفتن؟


وای باحال تر از همه این پیام تسلیت هایی ه که من می گیرم الآن

چی آخه من خر کی ام این وسط الآن

به من تسلیت می گید؟ خخخ

من خر کی ام این وسط واقعا؟

ولی خوبه قبلش اعتراف کنید اینا واسه ارضای حس فضولی تونه

حداقل آدم می فهمه با خودش چند چنده


تبریک می گم

اشکم درومد بالاخره

رفتم آرشیو عکسامو نگاه کردم

یکی ش رو ور داشتم ریختم رو تبلت

یه عکسه

پارک ملت 

مرداد

همون زمانی بود که ورودی پارک پر از ریسه های نورانی بود



تو عکس دو تا مترسکن

با دو تا لبخند

هر دوتاشون عینکی ان

ولی یکی شون قبل اینکه عکسو بگیرن، عینکشو برداشته بود و به اون یکی گفته بود 

"می دونی که. بدم می آد عکس با عینک داشته باشم."


اون روز دو نفر هم دیگه رو بستنی مهمون کردن...

یکی شون شیرینی گواهی نامه داد به اون یکی،

اون یکی شیرینی قبولی دانشگاشو داد به این یکی در حالی که گواهی نامه شو یه سال قبل گرفته بود.


ولی تهش پول بستنی ها رو بی عینکه حساب کرد و گفت:

: " نه خب. حالا حالا ها وقت هست... دفعه ی بعدی می ریم رستوران... کلّش با توعه!"


دفعه ی بعدی

دفعه ی

بعدی

دفعه ی بعدی...

گائیدین مغزمو

آره به خدا بود

اون تو بود

بسه دیگه جمع کنید

زنگ نزنید

تکست ندین