Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

The perks of folan

آخه نیست ک من تمام زندگی مو بر پایه ی کتاب های فانتزی بناگذاری کردم و با همون پیش فرضا می رم جلو تا بالاخره یه روز تموم شه،

باید بقیه خونده باشن اینا رو تا بتونم عمق کلام رو برسونم که چی داره می گذره. چون فقط با همینا می تونم زندگی مو شبیه سازی کنم...

آره منم یه بار چارلی شدم، 

این بار نه تو قسمت های لوزر بودن داستان (که البتّه اونو همیشه چارلی بودم حتّی صد درجه لوزر تر)،

امشبم حول اون تیکّه ای بود که هدیه ی کریسمس کت شلوار واسش می خرن می گن بپوش، بعد که می آد تو صحنه همه کف شون می بُره بهش می گن عح پسر خود خودشی. 

خود خودشم!!! والا.

بعد جالبش اینه که هیچ وقت فکر نمی کردم تو اون یه تیکه ی داستان گنجونده بشم، 

ولی شدم. 

خود خودش بود ها!! لامصّب. 

خلاصه اینکه، اعتماد به نفس قرض می دم الآن! چون به هر حال باکم سر ریز شده و جا ندارم. کی می خواد؟ دست کی بالا؟


اس ام اس روز معلّم هم نفرستادم، اینم یه خرق عادت دیگه.دارم زنجیره هایی رو می شکونم امسال که هیچ وقت فکرشو نمی کردم. کاملا کاملا یه توله. رو سطح سطح.