Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

The perks of folan

آخه نیست ک من تمام زندگی مو بر پایه ی کتاب های فانتزی بناگذاری کردم و با همون پیش فرضا می رم جلو تا بالاخره یه روز تموم شه،

باید بقیه خونده باشن اینا رو تا بتونم عمق کلام رو برسونم که چی داره می گذره. چون فقط با همینا می تونم زندگی مو شبیه سازی کنم...

آره منم یه بار چارلی شدم، 

این بار نه تو قسمت های لوزر بودن داستان (که البتّه اونو همیشه چارلی بودم حتّی صد درجه لوزر تر)،

امشبم حول اون تیکّه ای بود که هدیه ی کریسمس کت شلوار واسش می خرن می گن بپوش، بعد که می آد تو صحنه همه کف شون می بُره بهش می گن عح پسر خود خودشی. 

خود خودشم!!! والا.

بعد جالبش اینه که هیچ وقت فکر نمی کردم تو اون یه تیکه ی داستان گنجونده بشم، 

ولی شدم. 

خود خودش بود ها!! لامصّب. 

خلاصه اینکه، اعتماد به نفس قرض می دم الآن! چون به هر حال باکم سر ریز شده و جا ندارم. کی می خواد؟ دست کی بالا؟


اس ام اس روز معلّم هم نفرستادم، اینم یه خرق عادت دیگه.دارم زنجیره هایی رو می شکونم امسال که هیچ وقت فکرشو نمی کردم. کاملا کاملا یه توله. رو سطح سطح.

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 03:20

میگم میخواهی یه لیست از همین کتابی فانتزی ای که میگی درست کن و با عنوان قبل از خوندن این بلاگ اینا رو بخوانید بذار تو توضیحات بلاگت :/

دقیقا آی قربان آدم چیز فهم.
فقط مسئله ای که هست اینه ک این کارو کنم، دیگه هیشکی نمی خونه خود وبلاگو. یکم زیادی زیادن.

شهرزاد پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 08:57

من در عوض تو داغون‌ترین وضعیت اعتماد به نفسی قرار دارم. حالا کاش میشد قرض داد واقعاً!
نچ نچ روز معلم مهمه آقا. من واسه استادم تو همه جا یه چیزی فرستادم! از خودمم مینوشتم، چیزای مختلف‌. اونم همه جا به اشکال مختلف هیجان‌زده شد. :))))

فوت کردم بهت اعتماد به نفسا رو.
ببین به این نتیجه رسیدم که فایده نداره. یه جور عشق عجیب غریبی نسبت به یک سری از معلّم های دبیرستان دارم که واقعا سال به سال تبریک فرستادن، مثل یه جور فحش می مونه واسه ابراز این احساس.

فلور پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 10:58 http://florentino.blogsky.com

دست راستت رو سر من.. سریال مسافران رامبد جوان یادته؟
شصت و یه و شصت و پنج مبادله اطلاعات میکردن...میشستن کنار هم انگشت اشاره هاشون میگرفتن سمت هم کانکت میشدن بعد مبادله میکردن. الان بیا بشین کنارم بفرست اضافه ت را...

وای آره آره یادمه،
بیا بیا. شاخکمو دراز کردم سمتت.

شن های ساحل پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 11:03

مزایای داشتن یک نقاشی گل گلی روی دیوار :)...می دونم چی میگی منم دقیقا یه بار دقیقا خود خودش بودم ولی یه بخش دیگه اون قسمتی که سرشو با دستش گرفته میگه تقصیر منه ولی می دونی چیه بعدا خوب شدم کم کم بهتر شدم زمان خیلی تاثیر داره خیلی.فقط فرسوده شدی همین

نقّاشی گل گلی روی دیوار آاااالی بود. :)))
حالا می شه گفت مزایای یک دوست دارنده ی دیوار ها.
یعنی من wall's lover شنیده بودم زمانی که هنوز نرفته بودم سمتش. :))))
بابا اون بقیه ی لوزر بازی هاش که قشنگ خود خودشم. :))) به خودم می گم گاها بسّه دیگه جمش کن، داری صرفا اداشو در میاری کیلگ. بعد بهش فکر می کنم کاش هیچ وقت نمی خوندم که اینجوری دچار تناقض نشم. نمی فهمم خودشم، اداشه، عمدیه، نا خودآگاهه شباهت... چیه...

یاقوت پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 12:04

کتابای هری پاتر و دارن شان رو نخوندم دلیل شو نمی دونم یعنی حس خوندنشونو ندارم .. پس نمی تونم اشاره هاتو بفهم:(((( .. با وجود اینکه یکی از ژانرهای مورد علاقه م ف انتزیه....
راستش این چن روزه دارم کتاب یاقوت کبود و می خونم سه گانه ست فک کنم.. جلد اولش و خوندم خوشم اومده هر چند اکثر این فانتزیا تین ایجری هستن یعنی همون مسائل دختر پسری و اینا توشه که نقطه ضعفشه ولی خوبه .. نمی دونم خوندیشون یا نه ولی من از زمریس خیلی خوشم اومده ینی دوس داشتم یه زمریس داشتم ....

سلام یاقوت، عجب کتابی داری می خونی بلا، هم نام خودته. :)))) خوب بود بهم بگو بخونم.
حس خوندنشو داشته باش، چون به من بگن ادبیات فانتزی واقعا دو تا گزینه ی اوّلم همینان. ببین من خودمم بعد یه مدّت موتورم خاموش شده، فعلا با همونایی که قدیم خوندم دارم زندگی می کنم هنوز.
ولی این طور که بوش می آد، اصلا شبیه هم نخوندیم. و نمی دونم شاید تعریفت با فانتزی فرق می کنه با من؟
کتابی که محوریتش روی روابط دختر و پسر بچرخه رو من نمی گم فانتزی. مثلا یه توالایتری بیاد خودشو پاره کنه اینجا که عاقا جان توالایت فانتزیه من با تمام احترامی که واسه اقشار مختلف جامعه قائلم بهش می گم برو دوغتو بنوش عزیز دلم.
برات درجا ده تا کتاب می تونم نام ببرم که بهشون می گم فانتزی و اصلا این حس رو به آدم نمی ده که از عشق و رابطه و فلان به عنوان یه دستمایه برای جذاب کردن کتاباشون استفاده کنن.
حتما دارن شان رو اگه شد بخون. حتما ها. حتما.
اون زمریسم به من بگو چیه...

یاقوت پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 13:54

وای وای ..اون کتاب که گفتی چن جلدشو خوندم .. آقا روم به دیوار اصن خاک بر سرم جا داره غرق شرم شر شر از جبینم بچکه ... راست می گی .. هورمونهای نویسنده در حد بالایی ترشح می شده اصن در حد انفجار.... راستش اکثر رمانایی که قهرمان یا شخصیت اول داستانشون یه دختره نمی دونم چرا می رن رو این مسائل .. هر وقت می خونم چقد موضوع قشنگیه ولی حیف باز با سر می رن تو دره....
ااینم موضوعش سفر تو زمانه ولی باز خزشو درآورده...

زمریس یه گارگویله .. یه جن کوچیک با شاخ و دمی که فلش داره ....

زمانی که ارباب حلقه ها اکران شد هفت هشت بار دیدمش (حالا چیز زیادی ازش یادم نمونده :((..).... می دونم فیلم یا داستانی تاپه که دوس داشته باشی دوباره ببینیش نه اینکه مثل یه فیلم یا داستان معمولی فقط چون حالا اولشو دیدی بخوای فقط ببینی آخرش چه میشه یا حتی بگی عهه کاش اینجور می شد موضوع خوبیه ولی حیف خرابش کرد ...
این کتاب م موضوع جالبی داره سفر به زمان های مختلف... ذهن و درگیر می کنه اگه این امکان وجود داشت دوس داشتم تو چه ادوار تاریخی ایران یا حتی جهان سفر کنم دیدن وقایع تاریخی بصورت واقعی و زنده و اینکه می دونی نتیجه ش چی شده چطوریه.... اون زمریسه هم باهات باشه البته ... (به حدی از تنزل رسیده که کتاب فربه تر از ایدئولوژی را کنار گذاشته و به جای ان رمانهای مورد علاقه ی دخترای سیزده ساله در حال بلوغ را می خواند.. )....

توآلایت رو می شه از توش فانتزی در آری ها... اگه این صحنه هایی که بلّا تو بغل ادوارده و تو کار همند رو ازش فاکتور بگیریم، چیزی که ازش می مونه در حد سیصد و اندی صفحه ست که اون رو من می تونم با ارفاق بهش بگم فانتزی. ولی دیگه کلّشو نه آقا! :)))
آدم شاید باید بذاره وقتی هورمونای خودش قاطی پاتی شد بخونه ک بهش بچسبه. :)))))
و اینکه نه برو اینجوری نگو درمورد کتاب فانتزی! با خیال و وژدان راحت بخون... ادبیات گمانه زن این حرفا رو نداره که بگی واسه بچه ی سیزده ساله س. اصن یه شاخه ی جدا کردن براش. نذار دیدگاهتو خراب کنن. خودشون تخیل هاشون تو دیواره بقیه رم سرد می کنند...

عرض شود که دو تا مجموعه رو هیچ وقت کامل نخوندم داغش به دلم مونده. الف ارباب حلقه ها :(((( ب نارنیا :(((((((

ولی هانگر گیمز خوبه ها. نقش اوّلش دختره عشق و عاشقی زیادی هم نداره.
چیزم همین دارن شان سری نبرد با شیاطین، دو تا کتابش راوی ش بکه که دختره و اونم به هیچ وجه حول همچین مسائلی نمی چرخه. بسته به نویسنده شه به نظرم.
حالا ایشالّا نویسنده های جدید این ضعفی که گفتی رو بیان و برطرف کنند.

شن های ساحل پنج‌شنبه 13 اردیبهشت 1397 ساعت 14:55

و اون احساس خودت نیست فقط نویسنده ذهنت گول میزن سعی می کنه از احساساتی که بین گروهی از مردم مشترکه استفاده کن و با جهت دهی بهت نشونش بده تا تو همزاد پنداری کنی و فروش بیشتری داشته باشه وگرنه نه تو اون نیستی انسان انقدر تک بعدی نیست ذهنمون هم انقدر محدود نیست تازه خاصیت انعطاف پذیری و تغییر فرم داره: )خدارو شکر که مقاوم تر و منعطف تر از اونی که فکر می کنیم هستیم
فقط زمان بلوغ تغییرات هورمونی ورشد اجتماعی و استرسش یه مقداری برای مغز سنگینه هنوز کامل شکل نگرفته رشدش ناقصه و این بلوغ واقعا دو یا سه سال نیست برای بعضی افراد ده سال طول میکشه تا به یه رشد نسبی برسن چقدر حرف زدم:))))فانتزی خوب پیدا کردی تک خوری نکن معرفی کن منم بخونم:)
باز من تعطیلی گیر آوردم مسافرتم سوغاتی خواستی بگو

http://uupload.ir/files/97ei_20180503_144725.jpg

شایدم تو راست می گی. ولی می دونی واسه یه سری از درد ها نباید هم درد پیدا کنی... چون همین هم درد پیدا کردنه کمکت می کنه که بیشتر تو اون فاز بمونی و تحمّلت رو می بره بالا و تغییر برات سخت و سخت تر می شه هر لحظه چوونکه فکر می کنی یه لشگر داری حالا که باید مقاومت نشون بدی و سنگر رو خالی نکنی.
کاش واسه یه سری مسائلم هیچ وقت هم درد پیدا نمی کردم. مثلا ببین از زمانی که رادش و مدیری اون برنامه رو گذاشتن و اعتراف کردن گند می زنن تو آدرس به طرز غریبی دیگه واسم مهم نیست که مسیریابی م تو دیواره و همون یه ذره تلاشی که می کردم هم نمی کنم چون حالا فکر می کنم ما زیادیم و کسی حق نداره مسخره مون کنه...
بعد آخه یه بحث دیگه ای هم که هست ببین آدمای مثلا شکل همین چارلی رو بگم واقعا زیاد نیستن. مگه چند تا دیوونه وجود دارن؟ بیشتر حس دلسوزی ه که داره واسشون خواننده می خره. یعنی می خوام بگم احساس مشترک نیست، مردم این شکلی نیستن. حس شفقت و دلسوزیه صرفا!
مردم اگه همین قدر که این فیلما و کتاب ها رو حمایت می کنن با آدمایی مثل منم اینجور برخورد می کردن، الآن وضعم این نبود!!! مشکل اینه که همه چی از دور قشنگه... نه؟ از تو فیلم چارلی رو دیدن قشنگه. از تو کتاب بدبختی های چارلی رو خوندن قشنگه... تو دنیای واقعی کسی حسی نداره واسه اینا! از دور فقط... از نزدیک برو پیف پیف بوش می آد.

فانتزی خوبم معرفی می کنم اگه وقت بود. می بینی من چه قدر وسواسی ام احتکار می کنم همه چی رو تا زمانی که مزه ش بپره. ولی می گم کلا حس می کنم تموم شده فانتزیای دنیا ... حس می کنم مال همون دوره بود. و هی همونا رو تکرار می کنم.
آخ وایسا. یه کتاب زبان اصلی معرفی کنم؟ تو ایرانم نیست. من فیلمشو دیدم. کتابش باید خیلی خفن باشه که ندیدم تو ایران. :)))
چیزه هانگر گیمزم خوب باید باشه کتابش... ولی خدا تومن اینم پولشه آقا من نخریدم حدسیاته صرفا.
یه سه گانه هم درومده. انتشارات تندیس. به نام سه گانه ی گذرگاه... خیلی خیلی تعریف اینو شنیدم از فانتزی خوانان. ولی گران است و فلان است و اینا.

مسافرت خوش بگذره، جک جونور دیدی عکس بگیر بفرست. ؛)

kilgh شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 00:57

# گارگویل: در جهان فانتزی معمولا موجودات پلیدی هستند که به نیروهای تاریکی تعلق دارند. گارگویل‌ها به صورت موجودات انسان‌نمایی با بال و دم و شاخ تصویر می‌شوند که می‌توانند در تاریکی پنهان شوند.

# گارگوئیل(یسم): گارگویلیسم یا سندرم هورلر، از راه ارث و کروموزوم های معمولی انتقال می یابد. علت آن نارسایی یا فقدان آنزیمی است که مواد پلی ساکارید را سوزانده و به مصرف می رساند.

من امروز اینترنت نداشتم و هرکاری کردم این دوتا تو ذهنم قیمه ماستش قاطی شده بود. پستش می کنم اینجا که یادم بمونه. اعصابم به هم ریخته بود ها یعنی...

یاقوت شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 13:40

آهنگر گیمزو فیلمشو دیدم قسمت اولش عالی بود ولی قسمت دوم باز ماجرای عشقی یه کم پر رنگ شد ... نه که از رمانتیک خوشم نیاد ولی ماجرا فانتزی کمرنگ میشه .. این کتاب یاقوت سرخ و یاقوت کبود هم راستش اتفاقی دان کردم تو یه کانال ترجمه و نمی دونستم اصلا تو چه ژانریه و چیه...اسمش بیشتر وسوسه م کرد ....
تعریف دونده هزار تو خیلی شنیدم .. اگه یه روزی موتور فانتزی خونیت روشن شد بخونش .....

همون maze runner رو می گی؟
والّا چیزه اگه اینو می گی فیلم زبان اصلی شو پیش دانشگاهی بودم نصفه دیدم، سال یک دانشگاه بودم نصف دیگه شو دیدم، سال دومی شدم نصف وسطشو دیدم. خیلی هم نفهمیدم داستان چیه چی کار می کنن اون تو ولی خوش می گذشت همه ش در حال دویدن و فراریدن بودن. هربارم مامانم اومد سیخ کرد تو جونم که خاموش کن این بچبه می ترسه فلان می شه که واقعا هم هیچی نداشتا ولی خب.

همون هانگرگیمزم فقط قسمت اوّل رو کامل دیدم پنج سال پیش تازه ولی خیلی باحال بود واسم تو ذهنم مونده کاملا شفاف. قسمت دو رو نصف اوّلشو دیدم، سه رو نصف آخرشو دیدم. :-"
ولی کلا جالبه من به خودمم حال نمی ده عشقی فانتزی درهم. خوبه هم دردی نهانی که حس می کنم تو کامنتات موج می زنه.

یعنی خوب دیدگاهم اینه ک بخوام عشقی بخونم طبیعتا من پس از تو من پیش از تو من کوفت من فلان جوجه مَویز رو اوّل می خونم. حالا فعلا مخم عشق و اینا رو پس می زنه شدیییید.

موتورمم می خوام روشن کنم باز. ینی روشن شده خودش اصلا دیگه‌. دیگه نمی خوام یه کتاب رو بخونم و صد سال رو شخصیت هاش فکر کنم و بذارم خیس بخوره و هی با شخصیت ها زندگی کنم. خودمم اصن خسته ام ازین اطوار های خودم.
همه رو می خونم بره تموم شه. بر می گردم به همون راهنمایی که تو فرجه ی امتحانام دوازده جلدی تموم می کردم پس می دادم به ساقی م. چوونکه اصلا هم درس نداریم و خودمم حسابی دیگه زدم جادّه خاکی با طعم لیمو شیرین به چش تلخ نشه.

یاقوت شنبه 15 اردیبهشت 1397 ساعت 13:42

هانگر گیمز .. تو تایپ شده آهنگر گیمز :)....

فدا سرت،
حساب کار فانتزی خونا جداست. :دی

یاقوت یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 00:29

اره همونه ... اونم دیدی !!!...تازه نخونده پیشنهادشم می دم...اقا اون کامنت که نوشتم ژانر مورد علاقه م فانتزیه رو حذف کن ....
اینجوری که می بینم باید بگم من خواننده ی سیصد و پنجاه جلد چگونه پسران خوشتیپ جنتلمن همکلاسیمان (که همشون اون لالوها حالا اونم یه شب که ماه کامل میشه تبدیل به وزغی گرگی چیزی میشن یا دندونای نیششون بلند میشه)عاشقمان شوند..هستم .... .

نه اتفاقا به نظر خودم اصلا نخوندم و ندیدم. واضح نیست خیلی به زور دارم دست و پا می زنم اطّلاعات می کشم بیرون از تو خاطرات خاک گرفته ی نصفه نیمه ی مغزم تا باهات هم کلام شم؟ مرسی که همه ی اینا رو جمع کردی واسم یه جا. ذره ذره خواهم بلعید... خواهم نوشید... خواهم خورد...
اونم خودش هنریه البتّه. هر کسی چنین صبری نداره. اگه بگی مودب پورا رو هم خوندی ایمان می آرم تو این زمینه بهت.
ولی حالا به نظرم جدای از اینایی که می گی، کلا احاطه ی نسبی قابل قبولی داری رو فانتزی ها، فقط اگه شد هری پاترو حتما بخون تو را به فر های دمب این اژدهای پیر. بعد از خوندن اون حجّت بر تو تمام خواهد شد و هورا می شوی و به تو یک فن دو آتیشه خواهند گفت.
منم اون زمریسو برم بگردم ببینم چیه. ارباب حلقه ها که بودجه م نمی رسه هم چنان. (سیگار) (سیگار)

یاقوت یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 01:14

زمریس اسمشه ..نمی خواد بگردی.. یه گارگویل بامزه است که قبلا جز فواره های کلیسا بوده .... احتمالا تو فانتزیا دیدی که مجسمه ن .. چندتا ازشون کنار هم حلقه زدن و از دهنشون اب فواره می کنه و بعد شبا جون می گیرن و پرواز می کنن و خبیث هستن ولی این زمریسه خبیث نیست .. ببخش توضیح دادنم افتضاح....

خب مگه اسم کتاب نبود زمریس که گفتی؟
می خواستم برم نویسنده ناشر اینا پیدا کنم از تو اینترنت که اگه خوشم اومد بخرمش.
+ نمی بخشم. :-"

یاقوت یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 13:47

آخ آخ عذاب وجدان گرفتم.. فقط اگه کلمه شخصیت و جلو زمریس مینوشتم این بچه اذیت نمی شد :((...

اگه خدا یاری کنه ماه رمضان اون هری پاترو می خونم.... به تخیل شدیدا نیاز دارم....

حالا مگه چی شده. عذاب وجدان؟ این روزا همه عذاب وجدان دارن شما چه طور؟ :))
اسم کتاب رو بگو بهم اگه زحمت نیست فقط. چون سرچ دادم خبری نبود. این الآن کدوم مجموعه ست که تو اینقد دوستش داری؟

یاقوت یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 18:19

زمریس یه شخصیت تو رمان یاقوت سرخ بود ... گفتم که سفر زمانه حالا در حد دکتر هو نیست (چند قسمتشو اونم البته ناقص تو بی بی سی دیدم ).... ولی اگه مثل من تو یه جا برا چهار ساعت گیر افتادی که عملا نه اینترنتی نه هیچ چیز دیگه ای نیست فقط می گردی تو گوشیت ببینی چی داری خیلی به درد می خوره... ژن سفر به زمان رو دآرن ولی فقط به گذشته میتونن سفر می کنن ولی به آینده و گذشته ی خودشون نمی تونن ترابرد کنن.....

مرسی واقعا دیگه جالب شد،چون قوانین فیزیک می گه فقط به آینده می شه سفر کرد نه به گذشته.
نمایشگاه هم نخریدم اینو. بهش می خوره ازیناس که باید اینترنتی دانلودش کنی. اگه شبیه دکتر هوئه ک بابا ایول آلونسی!

یاقوت یکشنبه 16 اردیبهشت 1397 ساعت 19:54

لازم بود بگم به نظر من از توالایت خیلی بهتره ؛)....
اونم سه گانه ست فک کنم یاقوت سرخ .. یاقوت کبود و زمرد سبز....

چه اسمای باحالی.
_یاد دلتورا افتادم._

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد