Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Cole pfeiffer

شت من باز یه اپیزود فرار از زندان دیدم، زد به مغزم.

حس می کنم دنیا و دغدغه های خودمون چقد بی معنی و بی ارزش و بی هوده س و زیر خط فقره.

من واقعا نمی فهمم اینا فیلمه، ابزار مغزی لازم برای تمییز دادن واقعیت از فیلم رو ندارم. پس خل می شم وقتی می بینم.

اصلا دیگه لزوم یک جا نشستن و به زندگی الآنم ادامه دادن رو نمی فهمم. این قدر دنیام دچار دگرگونی می شه.

حس می کنم باید هرچی سریع تر سبک زندگی به مدل فراری های فاکس ریور رو شروع کنم. ماجراجویی. فرار. هیجان. آدرنالین. کشتار. درد.


یه اپیزود هست، تی بگ بر می گرده می گه کاش من واقعا کُل فایفر بودم و هیچ وقت تی بگ نمی شدم. (کُل فایفر یه بازاریاب پولدار، موفق، ساده و سیمپله که تی بگ هویتشو می دزده.)

حالا من از یه موقعیت اردینری خیلی مشابه کل فایفر، امشب داشتم فکر می کردم واقعا ای کاش تی بگ بودم.

اون حجم از روانی بودنشو می خوام.

دنیا برعکسه. 

چای لپتون عزیزم، بیا جا عوضی.