Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

افق های جدیدی از خودکامگی

   چند لحظه پیش یکی به خودش اجازه داد به من بگه حق نداری با آهنگ خندوانه دست بزنی.

دیوونه ان، چی ان اینا؟ :/

دستای شمان؟ یا کالریش رو شما می خواین بسوزونید؟

می خوام یه آگهی با مضمون" اعلام پناهندگی به دیگر خانواده ها - فوری - یک فروند بیست ساله" تو نیازمندی های همشهری چاپ بزنم.

بهانه: ایزوفاگوس نمی تونه بخوابه. فردا باید بره مدرسه.

بله، قبلش تیزهوشان داشتند کلا نمی گذاشتند ناخن به سمت کنترل تلویزیون ببریم، حالا مدرسه ی تابستانی دارند!

هیچ درک نمی کنم.


من با این طرز تفکّر مشکلی نداشتم اگر در شب هایی نه چندان دور که داشت جانم بالا می آمد در حالی که چهل و هشت ساعت بود نخوابیده بودم و سر تا پای وجودم پر بود از عجز و کم آوردن،  هم کسی پیدا می شد بگوید: کمی رعایت کنید. یک نفر دارد می سپارد جان توی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید...

اگر خرده می گرفتیم، پرت می کردند توی صورتمان که: لوس نکن خودت رو... تو که تو هر محیطی می تونی درس بخونی!


هیچ وقت حتّی اگر آدم مقاومی هستید رویش نکنید برای اطرافیانتان. ادای ضعیف ها را در بیاورید همیشه. انتظارات را از خودتان بالا نبرید. از زندگی برای خود جهنّم نسازید. در غیر این صورت آماده باشید که  به سان یابو علفی از شما سواری بگیرند. چون شما یک مقاوم هستید. باید سواری بدهید. این وظیفه ی مسلّم مقاوم هاست.


بله در خانواده ی اینجانب فقط نصف ضرب المثل معروفمان مصداق دارد. فقط جمله ی اوّلش:  یکی برای همه... یکی برای همه... یکی برای همه... یکی برای همه تا به ابد.

همه برای خودشان. یکی برود به درک. و البتّه هم چنان در درک هم یکی برای همه... یکی برای همه!