Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کاف کاف

مخفف کیلگ کچل.

به عنوان خود مختارانه ترین حرکت بیست سالگی م و برای بیرون اومدن از اون فاز پوچ گرانه ای که خودم به خودم القا کرده بودم، رفتم کلّه ی مبارک رو تراشیدم. اسکافیلدی. هیچ وقت تو عمرم موهام دیگه تا این حد کوتاه نبوده. حس جدیدیه. ایده ش از زمانی که تو اسفند فرار از زندان دیدم افتاد تو کلّه م. فقط منتظر بودم دانشگاه تموم شه که خیلی تو چشم نباشه هی متلک بخوام بشنوم.


باهاتون حاضرم شرط ببندم هفتاد و پنج درصد این غم و غصّه ها تو موهای آدم ذخیره می شه. باید بتراشی بره، باید بریزیش دور. کمک می کنه اون فکرای اسیدی ت رو با قوای هرچی بیشتر بفرستی در اون شکنج پنهانی از مغزت که خودت هم نمی دونی دقیقا کجاست و سال ها درش رو ببندی ترشی بندازی ازش. سرباز ها باید خوشحال ترین آدمای جهان باشن طبق این فرضیه م. تازه می تونی با سرطانی ها هم ذات پنداری کنی. خفن ترین حالتش اینه که می تونی به خودت القا کنی زندگی من مثل اسکافیلد جالب و جذّاب و خفن و هیجان انگیزه.

اصلا اون ماشین سلمونی ها از بچّگی به وجدم می آورده همیشه. 


الآن این قدر احساس خوبی دارم، این قدر جوون شدم، اینقدر انرژی مثبت دارم که خودم هم باورم نمی شه. یا حداقل دارم سعی می کنم ادای اینایی رو که گفتم دربیارم.

و اینا همه ش در فاصله ی یه روزه. قضیه ی همون سکه هه که از صبح تا شب هزار تا چرخ می خوره.


فقط مشکلش اینه که کسی جرئت نمی کنه نگام کنه دیگه، می گن رفتی ریدی به قیافه ت. هی من می گم این مدل اسکافیلدیه، تو کتشون نمی ره. هار هار هار. شغلم کم بود، این اجازه رو می دن که درباره قیافه م هم نظر بدن. به کفشم. 


# راستی همین چند لحظه پیش یکی از آخرین به روز شده های بلاگ اسکای، تیترش این بود: ترسناک ترین موجود دریا را ببینید. گفتم برم ببینم یکم آدرنالین خونم بره بالا. رفتم مواجه شدم با یه ماهی خیلی اکورپکوری که واقعا آدم دلش می خواد بخره بندازه تو آکواریوم نداشته ی خونه ش هر روز صبح بیدار شه بهش سلام کنه. آخه کی دلش می آد به این نازنین موجود بگه ترسناک؟ خودتون قضاوت کنین من الآن شرایط آپلود کردن عکس رو ندارم. تو گوگل ایمیج سرچ بدین wolf fish یا گرگ ماهی.