Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

پیچش مو

دو هفته س، هر کی تو این خونه می ره پای کامپیوتر، اوّل یه نق به جون من می زنه، 


"هنوز درست نکردی اینو؟"

"چرا اینجوری شده؟"

"تقصیر توئه، فقط تویی ک سرت مدام تو کامپیوتره، هر کاریش کردی بیا گندت رو جمع کن."

"ببین آب از دستت واسه بقیه می چکه؟"

"مگه نگفتم درستش کنی؟"

"فقط به فکر خودتی."

"خودخواهی!!!"

"گفتم یه نگاه بنداز ک اگه ماوسش خرابه برم یکی بخرم. همینم بلد نیستی."

"حالا اگه کار خودش بود اوّلین نفر می دوید می رفت سلام می کرد به کامپیوتر!"

"تو فقط ادّعات می شه که من بلدم من بلدم، هیچ کاری نمی کنی."

"باشه یادم می مونه نیومدی برام کلیپ فوتبال رو درستش کنی..."


ک خب من همه رو با استفاده از این حقیقت مهم ک  امتحان دارم وقت نیست، دور سرم چرخوندم تا الآن. اصلا این ها سر مسخره ترین موضوع ها خیلی دوست می دارند ک سه نفری سیخ را بکنند تو جون من. خیلی مسخره س این وضع و این نوع طرز دیدگاهشون ک انگار تو بدهکارشون هستی یا هرچی،


ولی الآن که بالاخره اومدم پای کامپیوترم تا بفهمم چه مرگشه، اومدم بگم ک:

"یعنی هیچ کدومتون حتّی قدر این مویی که گیر کرده بود لای ال ای دی ماوس خلاقیت ندارین! همه تون خشکیدید."


پ.ن. اون بچّه ی خر رو هم دیگه من مسئولش نیستم، شیش ترمه بشه اصن. عقب بیفته. بهتر.

به قول استاد پارادوکس توی انیمیشن بن تن، تا همین جاش هم  بیشتر از اختیاراتم در دستکاری کردن سیر  چرخش کیهانی شرکت کردم. 

به من چه دیگه. اصلا یک سری از وحشت ناک ترین تو دهنی های این چند سال اخیر رو از همین خود گشادش خوردم. 

بیشتر از این ارزشش رو نداره! ولی دیدی کیلگ من بهت گفتم از هفته ی پیش ورژنم عوض شده  که عوضی شدم و لاشخور بازی در می آرم. این نمونه ش. 

کار هایی ک می تونم برای بقیه انجام بدم رو نمی دم دیگه، چون به خودم می آم می بینم نچ نه ارزشش رو نداره این همون آدمیه ک فلان تاریخ فلان بلا رو به سر من آورد. من به شدّت آدم کینه ای ای هستم. کی چی؟ اصلا حال می کنم باش. تمام.

واقعا حقیقتا دیگه برام مهم نیس و تلاشی نمی کنم. من مسئول  شُل مغزی اطرافیانم نیستم. چشمای کورش رو باز کنه! از ده طرف دارن اعلامیه می کنن بچّه های سال پایینی حتّی. والّا ک یه فرآیند انتخاب طبیعی ساده س. 

حالا اینکه خودش مثل انسان های بدوی سعی می کنه با آب کش، آب برداره از تو رود خونه انتخاب خودشه. تهشم هلاک می شه. به من چه. گفتم طبق اون نظریه بازی باید یه مقلّد تمام عیار باشی واسه زنده موندن و موفّق شدن تو این دنیا. ؛)


پ.ن بعدی. من حتّی اون قدری به کفش طرف نیستم ک وقتی بهش می گم به کمکت نیاز دارم، یه نخود وقت بذاره بره سیستمش رو به خاطر کمک من باز کنه! خب همینه دیگه. اینم از قوانین جهان هستی تون. ولی شما علی الحساب با درس گرفتن از این اتّفاق که تو پشت صحنه ش هستید، روی شیار های مغزی تون حک کنید ک خیلی وقت ها اسمشه ک داری به طرف مقابل کمک می کنی ولی در باطن داری به خودت کمک می کنی صرفا! وظیفه ای نبینید این پیچ و خم های ریز زندگی رو. فکر نکنید دارید منّت می ذارید به سر بقیه وقتی یه کاری رو انجام می دید براشون. شاید صرفا یکی هست که در محترمانه ترین حالت نمی خواد بذاره به گ... سگ برین. همین. 

کاف کاف

مخفف کیلگ کچل.

به عنوان خود مختارانه ترین حرکت بیست سالگی م و برای بیرون اومدن از اون فاز پوچ گرانه ای که خودم به خودم القا کرده بودم، رفتم کلّه ی مبارک رو تراشیدم. اسکافیلدی. هیچ وقت تو عمرم موهام دیگه تا این حد کوتاه نبوده. حس جدیدیه. ایده ش از زمانی که تو اسفند فرار از زندان دیدم افتاد تو کلّه م. فقط منتظر بودم دانشگاه تموم شه که خیلی تو چشم نباشه هی متلک بخوام بشنوم.


باهاتون حاضرم شرط ببندم هفتاد و پنج درصد این غم و غصّه ها تو موهای آدم ذخیره می شه. باید بتراشی بره، باید بریزیش دور. کمک می کنه اون فکرای اسیدی ت رو با قوای هرچی بیشتر بفرستی در اون شکنج پنهانی از مغزت که خودت هم نمی دونی دقیقا کجاست و سال ها درش رو ببندی ترشی بندازی ازش. سرباز ها باید خوشحال ترین آدمای جهان باشن طبق این فرضیه م. تازه می تونی با سرطانی ها هم ذات پنداری کنی. خفن ترین حالتش اینه که می تونی به خودت القا کنی زندگی من مثل اسکافیلد جالب و جذّاب و خفن و هیجان انگیزه.

اصلا اون ماشین سلمونی ها از بچّگی به وجدم می آورده همیشه. 


الآن این قدر احساس خوبی دارم، این قدر جوون شدم، اینقدر انرژی مثبت دارم که خودم هم باورم نمی شه. یا حداقل دارم سعی می کنم ادای اینایی رو که گفتم دربیارم.

و اینا همه ش در فاصله ی یه روزه. قضیه ی همون سکه هه که از صبح تا شب هزار تا چرخ می خوره.


فقط مشکلش اینه که کسی جرئت نمی کنه نگام کنه دیگه، می گن رفتی ریدی به قیافه ت. هی من می گم این مدل اسکافیلدیه، تو کتشون نمی ره. هار هار هار. شغلم کم بود، این اجازه رو می دن که درباره قیافه م هم نظر بدن. به کفشم. 


# راستی همین چند لحظه پیش یکی از آخرین به روز شده های بلاگ اسکای، تیترش این بود: ترسناک ترین موجود دریا را ببینید. گفتم برم ببینم یکم آدرنالین خونم بره بالا. رفتم مواجه شدم با یه ماهی خیلی اکورپکوری که واقعا آدم دلش می خواد بخره بندازه تو آکواریوم نداشته ی خونه ش هر روز صبح بیدار شه بهش سلام کنه. آخه کی دلش می آد به این نازنین موجود بگه ترسناک؟ خودتون قضاوت کنین من الآن شرایط آپلود کردن عکس رو ندارم. تو گوگل ایمیج سرچ بدین wolf fish یا گرگ ماهی.