Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

به سراغ من اگر می آیید...

پشت پسوردستانم.

در یک دوم موارد دارم می زنم تو سرم پسورد اکانت های خودم، داداشم، مامانم، بابام و گاهی دوستام رو به یاد بیارم.

پرینت اسکرین شاهکار جدیدم رو در چند سطر پایین تر مشاهده می فرمایید. به گوگل می گم پسورد ایمیل ایزوفاگوس رو  یادم رفته. می گه پسوردی که به ذهنت می آد رو  وارد کن تا ببینیم چی می شه. شانسی یکی از پسوردایی که وقتی خودم جوون تر بودم می ذاشتم رو اکانتام رو می زنم، بهم می گه عمو ما رو گرفتی؟ تو که حافظه ت سالمه، پسوردت همین الآنشم همینیه که می گی!


بحث اینه که نمی دونم واقعا فراموش کارم از از فراموش کردن فوبیا دارم. حالت دوم زجر کُشنده تره ولی. حافظه ت درست باشه ولی همه ش حس کاذب فراموشی داشته باشی.




جالبه مثلا می بینی شب خوابیدم دستم رو گذاشتم زیر سرم تو تاریکی به سقف زل زدم که یهو با خودم فکر می کنم آره مثلا اون سایته بود ده سال پیش روش کد می زدیم من هندلم چی بود روش؟ بعد که هندل رو یادم می آد می گم حالا پسوردش رو چی گذاشته بودم؟ ترکیب کدوم دو تا رمزم بود؟ دیوونه کننده س.

بهتون گفته بودم تو تشخیص دو دویی ها از هم مشکل دارم. دو دسته ای ها در واقع. و خب از اون جایی که هر سایت یه یورز داره یه پسورد و این منو بازم  به عدد مسخره ی دو می رسونه،  این سیستم باید عوض شه. راهشو نمی دونم! من که نرفتم کامپیوتر بخونم، وظیفه ی شما کامپیوتری های به درد نخوره.