Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

خداحافظی با مو قشنگ

فهمیدید؟

مروان فلینی رسما از تیم ملی بلژیک و بازی های ملی، خداحافظی کرد.


ما هم داریم گولوی لوستر تمیز می کنیم، مقبول بیفته!

به خود مادرم هم گفتم، یکی از احمقانه ترین کار های روی زمین می تونه باشه،

و خب حالا شاید بهش برخورده باشه، قبلش بهش آلارم دادم که می خوام نظرم رو بگم و طاقتش رو داشته باش.به هر حال من نظرم رو گفتم. چه بسا کار های من از نظر بقیه حماقت داشته توش و بهم گوشزد کردن و منم تا حد توانم اصلاح کردم.

من خودم با کارهای ظریف و کوچک ابدا مشکلی ندارم. با کارهایی که به چشم نمی آد. ولی این دیگه واقعا احمقانه ست و ظلمه. کم ترین فایده ای درش نمی بینم. تلف کردن وقته! انگار که وقت تلف نکرده ی قرض داشته باشی.

سه ساعت بری روی صندلی، از کت و کول بیفتی که گولوی لوستر تمیز بشه.

خب می خواهم صد سال سیاه تمیز نشه.

لحظه های زندگی انسان خیلی ارزش مند تر از اونه که صرف تمیز کاری و مرتب کردن و چینش های مخصوص بشه. مثلا تو فردا بخوای بمیری ترجیح می دی بگی من داشتم گولوهای احمقانه ی لوستر تمیز می کردم یا اینکه نشستم مثلا یک بار بیشتر غروب آفتاب رو دیدم کیف کردم؟

اصلا مگر فروردین با اسفند چه فرقی می کنه که حتما توش باید گولوهای لوستر تمیز باشه؟ مگر غیر از این نیست که فروردین و اسفند صرفا یک اسم قراردادی هستند؟ این چه بازی مسخره ی بی مزه ای هست که با اسم ماه ها در می آریم ما انسان ها؟

چه اهمیتی داره گولوی لوستر تمیز باشه یا خاک داشته باشه؟ اونم هزار ماشاالله این لوستر مسخره ی ما، کل هیئتش گولو هست! هر چه قدر تمیز می کنی باز هست.

بعد باید حواست باشه این ها از بالا نیفتند زمین، چون می شکنه. و قلب من مثل گنجشک می زنه وقتی اون بالا هستم از ترس اینکه یکی از این گولو ها بیفته پایین! چه بسا یکیش افتاد و عزرائیل بود که بر سر من نازل شد و خوشبختانه سالم بود و عزرائیل دلش سوخت رفت!


می گم خب این لوستر رو باز کنیم بیاریم پایین، بشوریم دوباره ببریم بالا، می فرمایند پس کمک کردن تو چی می شه.

یعنی انگار آیه ی قرآن نازل شده یک نصف روز که ما سرمون خلوت هم نه صرفا شلوغ نیست، باید بریم مثل مرغ یک پا بایستیم گولوی لوستر تمیز کنیم و اگر نکنیم می شیم آدم بده ی داستان که هیچ اهمیتی به مادرش نمی ده و خودخواهه!

والا خوشبختانه ما اصلا به خونه تکونی اعتقاد نداشتیم و هیچ سالی هم انجام نمی دیم. من فقط بفهمم امسال این ایده ی تمیز کردن گولوی لوستر رو کی انداخت به سر مادر ما!

این روزها آدم به آدم ش اهمیت نمی ده. حالا گولوی لوستر چی هست که من بهش اهمیت بدم؟

یعنی مثلا کسی پیدا می شه بخواد دقت کنه گولوی لوستر تمیزه یا خاک گرفته؟

والا من یک سال و نیم پیش زدم بخشی از تنه ی میزی که تو اتاق مادرم هست رو کلا شکوندم، بدین صورت که چوبش خورد شد. و یک سال و نیم هست منتظرم بفهمه ولی هنوز نفهمیده! 

خب تو وقتی میزی که ۲۴ ساعت جلوی چشمت هست رو یک سال و نیمه متوجه نشدی، 

کدوم خر بیکاری این وسط می آد سقف رو نگاه کنه دنبال گولوی لوستر که آیا تمیز است یا خیر؟ 


تا زبون کوچک منم می گیرند دستمال می کشند، اسفند رو زهر مار خودشون می کنند، تمام مدت به خودشون استرس تزریق می کنند وای وقت نداریم وقت نداریم، بعد می شینند کنار می گند آخییییییش خونه مون تمیز شد چه قدر خوشحالیم به زحمتش می ارزید! خُلی چیزی هستید؟



مو قشنگ همه را حذف می کند

واااااااااای

دیدید چی شد؟

مو قشنننننننگ بالاااااا اومد

بزنیییید قدش

# مو قشنگ مو قشنگ حمایتت می کنیم

ایران/ پرتقال یا پرتغال

چقد بد که علی رغم کیسه ی انرژی مثبت بودن و چرت گفتن ها و امید های فرازمینی دادن ها، تو این یه مورد امیدوار نیستم.

دوست دارم باشما، ولی ته دلم نیست دیگه. نچ دیگه، چی کنم دست خودم نیست. اون قدر بزرگه که نمی تونم تصورش کنم.

شاید به خاطر اینه که اون سپر ذهنی م واقعا نمی شکنه و این حس رو مداوم دارم که اصلا حرفش رو نزن بچه شدی امکان نداره راه نداره نمی شه ما بدبختیم ما زیریم ما نمی تونیم. تو روانشناسی به این حالت می گن خود درماندگی آموخته شده... که واقعا مبحث قشنگیه حتما یه روز ازش باید بنویسم و تحقیق کنم اینجا بذارم. آره بگذریم، خلاصه این قدر خفنه این اتفاق از نظرم، اگه بشه صعود کنیم. این قدر شاخه که نمی تونم تصورش کنم بهش برسیم.


من که می گم یک هیچ می شه به نفع پرتغال. (تازه دیگه خیلی ذهنیتم رو تغییر دادم و به خودباوری رسیدم که می گم یک هیچ) خیلی دفاعی می شه و باز مفتکی  یه گل مسخره اون وسط می خوریم ک انرژی ها رو می گیره. و بعدش اگه ذهنتیشون به هم بریزه و ناراحت شن، دو هیچ. سه هیچ، چهار هیچ.

اینا الآن ازشون تعریف شده و امیدوارم مغرور نشده باشن. دقیقا مثل بازی بوسنی چهار سال پیش با اون نتیجه!

و کاش اخراج نشه کسی. و خسته هم نباشن.


ولی پرچم و بوق آماده کردم که اگه شد، بریزیم تو خیابون پوشش بدم قشنگ. :-" اگه سکته نکردم قبلش البته. وییییی.


راستی چون تیم ملّی مصر حذف شد، و دیگه نمی بینیمش، به عنوان حسن ختام بگم موهای این بازیکن رو هم خیلی دوست می داشتم اگه که روی سر خودم می بود:

محمد النینی


چقد موی آفریقایی طوری دوست دارم. چقد موی آفریقایی طوری دوست دارم. چقد دووووست دارم.


+ فقط پرتقال پوست کندنتون مثل دو هزار و شیش نباشه لطفا! اون زمان من که هشت سالم بود، بهتر از شما با چاقو پرتقال پوست می کندم. قشنگ بازی رو یادمه. و پرتقالی که من هشت ساله پای بازی به سختی پوست کندم ولی شما نکندید. 

جدی این خاطره ها رو از کجام می آرم نمی دونم، اصلا تو تابستون باید بوده باشه اون بازی... چرا من واقعا حس می کنم یه روز سرد زمستونی بود. اینم از خاطره تعریف کردنمون.


.:. آخ من حواسم پرت شد ندیدم، می گه عادل همین الآن گفت که قضیه ی پویول به خاطر موهاش نبوده. من گفته بودم باور نمی کنم اگه بگه، و الآن هم دقیقا باور نمی کنم. کردنش تو گونی! طبق معمول.