Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

تیتراژ هم اکنون به یاد امده، کواک

یه کارتون بود، کارتون تولید وطن،

قبلا می دیدیم. البته کارتون زمان ما نبود، من فکر کنم دیگه نوجوان بودم، نگاهش نمی کردم،

خیلی یهو الان تیتراژش شروع کرد به پخش شدن داخل مخم.

ولی صرفا اهنگش رو حفظ هستم. فکر کنم داستان دو تا خواهر و برادر با حیوان اردکشون بود. اقا اگه یادتون اومد یکم از کارتونه بهم بگید. خودم فقط در حد تیتراژ یادمه!


الان می خوام واستون شعرشو بخوانم، ریتم زیبایی داشت:


" اینجا کجاست؟

خونه ی ماست...

خونه ی مهربونی هاست.


خونه ی مهربونی مون،

همین جا نزدیک شماست.


مهربونیم با هم دیگه

مثل گلا و شاپرک،

کواک کواک کواک کوااااااک!

کواک کوک کواک کوااااک


حرفای گفتی دارن،

مانی و ترمه و کواک

کواک کواک کواک کواااااک،

کواک کواک کواک کوااااک."


این کواک ها رو، باید رو ریتم بخونید تا خوشگل بشه!

بذار ببینم پیداش می کنم؟


پ.ن. اقا پیداش کردم. اولا که مانی نبود. سامی بود!

دوما که ترمه و کواک عروسک های سامی بودند.

خواستید تیتراژش رو بشنفید، سرچ بدهید سامی و دوستان!

تا اینجا که لود کردم، خیلی هم کارتون لوس و حوصله سر بری بود احتمالا لابد وسط مگامن و نینجا پخش می شد حال ما رو می گرفت. من فقط می شمردم زود تر تموم شه!

ولی اهنگش خوبه ها.

مذاکرات هسته ای 1+1 سری پنجم

اعصابم فوق العاده خورده!

و مشکل اینجاست که درست نمی دونم سر چی...!

یادم میاد تو عید که داشتم درس می خوندم یه چیزی که الان یادم نیست تو دستم بود!

بعد این چیزی که تو دستم بود، در مقابل نور از خودش یه رفتار خیلی عجیبی نشون می داد که درست یادم نیست!

مثلا رفتار عجیبش تو این مایه ها بود که سطح مقطع گرد داشت ولی وقتی می بردیش بالا نزدیک نور لامپ، شکلی مثل گل روی کاغذ تشکیل می شد که بازم یادم نیست درست چه شکلی بود!

مثل این که شما یه دایره رو ببرین جلوی نور و سایه ش مثلثی شکل باشه!

بعد از کلی تفکر پدر و مادر و برادر و این حرفا رو درگیر کردیم.

مادر که فرمود خودت رو درگیر نکن. حتما یه چیزی می شه دیگه چه اهمیتی داره؟ درست رو بخون!

پدر کمی فکر کرد و تهش مغزش سوت کشید و درجات تعجب خود را ابراز نمود.

فینقیل کوچولو هم هاج و واج تر از من شی ء مذکور رو مقابل نور جلو و عقب می برد و فریاد تعجب سر می داد!

و این سه تا الان هیچ کدومشون یادشون نیست که اون شی ء کوفتی چی بود.

ولی من برای این که این پدیده رو در آینده بررسی کنم ازش عکس گرفتم! و کلی فیلم پر کردم و توضیح دادم توش که مشکل چیه و اینا! ولی الان هر چی می گردم فیلمه نیست! شایدم یادم نیست کجا سیوش کردم...

و این فراموشی داره من رو می کشه. اصلا نمی دونم چی شد که یهو یاد چنین چیز مزخرفی افتادم.

لعنت.

می خواستم باهاش نوبل بگیرم.

یا حداقل با معلم فیزیکمون  سرش بحث کنم...!

اینو نوشتم که دیگه بیشتر از این یادم نره.

اون عکس و فیلم باید پیدا شن.

باید بعد کنکور پیداشون کنم!!!

باید!

باید!