Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سبزوار

مادامی ک کنار اکیپ بچّه های سبزواری مون هستم، دلم می خواد بهشون بگم ببین من صرفا خفه خون می گیرم می شینم کنارت، 

تو فقط یه ضرب حرف بزن. هرچی ک دل تنگت می خواد...

تو فقط حرف بزن و من تا ابد غرق بشم تو لهجه ت، تو اون تیکه صدایی که آخر همه ی جمله هات از تار های صوتی ت تولید می کنی...

تا آخر دنیا...!


لعنتی ها، چه لهجه ی زیبایی دارید... 

چه قدر آرامش بخشه. چه قدر خفنه. 

خیلی زیبا. خیلی گوش نواز. دلم می خواد بمیرم وقتی می شنومش. دلم می خواد از زیبایی اون کلامتون خودمو ریز ریز کنم.

دلم می خواد! 

دلم می خواد وقتی مردم، یکی بیاد سر قبرم با لهجه ی سبزواری ها حرف بزنه ک روحم در آرامش باشه. البتّه نچ نه، به روح و اینا اعتقاد ندارم ک.

 

+ بهم می گفت من فلان سوال رو خاطر ندارم. یعنی ک بلد نیستم و یادم نیست!  ای خداااا. واقعا خودمو نگه داشتم ک واکنش غیر عادی نشون ندم.


اینجا سبزواری نیست واسه من ویس بفرسته من بمیرم با لهجه ش؟