Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مناظره

   خیلی ساده، بنده به عنوان یک جوان کاملا بیست ساله ی امروزی ایران، به عنوان کسی که نفسش از جای گرم بلند نمی شود، حاضرم در انتخابات پیش رو کوچک ترین نقشی نداشته باشم و در عوض سن رای دادن حداقل پنج شش سال دیگر اضافه شود تا به سرنوشت مملکت کمتر گند بخورد. حاضرم همان اندک تعداد افرادی که شاید از میان هم سن و سالانم به درک لازم رسیده اند تا برای سرنوشتشان تصمیم بگیرند (که اصلا شاید خودم هم جزو آن ها نباشم!) به پای بقیه بسوزند ولی شاهد شوخی شوخی جدی شدن یک سری مسائل نباشم. هزار ماشااللّه کم هم که نیستیم، یک دهه ی هفتاد است و یک گولاخ آدم جمعیت. کما اینکه شاید پنج شش سال دیگر هم به عنوان یک جوان بیست و پنج ساله درخواست کنونی ام را تمدید بنمایم.

   می گویید نه، بروید چند تا هش تگ انتخاباتی کاملا ساده و تک کلمه ای مثل #مناظره و #انتخابات و #کاندیدا را در شبکه های اجتماعی چک بنمایید و با جفت چشم های از حدقه بیرون زده تان ببینید شیرین کاری های نسل ما را که  از کوچک ترین سوتی ها دریغ نکردیم و چگونه با ترول ها و خوش مزه بازی هایمان زمین و زمان را به انتخابات دوختیم و افکار خانواده هامان را ده بار در کامنت هامان نشخوار کردیم و فکر کردیم شاخ ترینیم  و حاشیه ساختیم و پرداختیم و جوک گفتیم و نگفتیم و نقد کردیم و نکردیم و از خاتمی ای حرف زدیم که زمان روی کار بودنش هنوزبا ماشین ها و عروسک هایمان ور می رفتیم و طرف موسوی بخت برگشته ای را گرفتیم که از تمام عقایدش به خوش رنگی دست بند های سبز رنگش اعتقاد داشتیم و چون چادر می پوشیدیم و ته ریش و یقه ی آخوندی و انگشتر عقیق بدجور بهمان می آمد طرف اصول گرا ها پرچم بالا بردیم و شعار دادیم و چون اسم چه گوارا در آهنگ شاهین نجفی به گوشمان خورده بود رفتیم قاطی جریان های اصلاح طلب و تهش مثل خروس های لاری سینه را جلو داده و فکر کردیم کریم خان زندی چیزی هستیم چون نا سلامتی عدد سنّمان بزرگ تر مساوی هجده شده و فکر کردیم تمام دنیا و سیاست لعنتی اش در کافه رفتن ها و دور دور های نصف شبی مان (و یا به قول شاعری عزیز شکم و زیر شکم مان) خلاصه می شود.

ما کوچک ترین بویی از سیاست که زیاد است... ما حتّی توانایی کوچک ترین ادّعای تو خالی ای داشتن از سیاست را هم به ارث نبرده ایم.

سیاست را ولش کنید برای همان هایی که انقلاب کردند. خوب کردند یا بد کردند به ما چه؟ تو بستنی ت رو بخور عامو! نوش جوووون.


   گرچه فکر می کنم از یک جایی به بعد باید به جای فیلتر سن، فیلتر های بهتری چپاند برای غربال گری رای دهندگان. بعضی سفاهت ها با بالا رفتن سن محو که نمی شوند هیچ، بدتر ریشه می دوانند.

کافی ست جامعه های کوچک را کمی زیر نظر گرفت. دانشگاه، بانک، مردم داخل اتوبوس، اصلا خود خانواده... به تعداد انگشتان دست هم نمی شود یک نفر را پیدا کرد که حس کنی رای این یک نفر می تواند بوی قورمه سبزی ندهد و خیالت تخت باشد که رایش سازنده است. همه مشتی مستبد و خودخواه خودپرست که نمی توانند حداقل جامعه های کوچکی که به آن ها مربوط است را درست اداره کنند و آن وقت فکر می کنند لابد باید حق رای هم بهشان داد.


پ.ن: ولی انصافا مناظره دیدن کیف داد. جَو غریب باحالی دارد. جَو زدگانیم.