Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

رسید مژده که آمد ریدمانی جدید

حاجی دیگه واقعا پشمام با این تبلیغات بلاگ اسکای

ذره ذره می کنه فرو جا باز کنه


مطالب پیشنهادی:

اطلاعات و مشخصات فنی هیوندا آزرای جدید

جذابترین روش خانگی برای از بین بردن چین وچروک صورت

این اپ رو نصب کن، تماس تصویری سریع و رایگان با دوستات بگیر!

روشی محبوب و خانگی برای رفع سریع چین و چروک صورت

تو این اپ ثبت نام کن،مانتو تابستانه را درتهران ارزان‌تر از همه جا بخر!

پول نداری مو بکاری؟ اینجا ثبت‌نام کن قسطی موهاتو بکار!!


قالبی که پنج ساله عوضش نکردم، با افتخار بهش پایبند موندم تا خرخره  تمام تار و پود وبلاگم بود، با تمام وجودم می خواستمش باهاش عشق می کردم رو ازم گرفتی،

تبلیغاتم می ذاری؟ با کادر اندازه بیلبورد های همت؟ وسط نوشته هام؟ بین هشتگ هام؟ 

وات دا فاک حاجی وات دا فاک آروم یواش تر درد داره 

مخصوصا واسه من هایی که تغییرات رو هیچ بر نمی تابند...

ببین منو، می دونستی  من شب آخر هر بخش می شینم بغض و گریه می کنم که لعنت تف بهش چرا داره تمام می شه من عادت کردم نمی تونم دوباره شروع کنم؟

بعد تو اینجوری سیخم می کنی؟

من اینجوری بودم که پناه آوردم به وبلاگ 

چون تو دنیای آدم های خو گیرنده با تغییرات جایی واسه منی که هنوز پونز اول دبستان عبدی رو یادگاری نگه داشتم وجود نداشت

من این جنس آدمی بودم

اون وخ تو اینجوری باهام تا می کنی بی مرام 

این رسمش نیست حاجی

رسمش نیست



چه کسی تخم های دایناسور را رنگ می کند؟

امروز فاکینگ فهمیدم که کی تمام این مدت تخم های دایناسوری شهر آفتاب رو رنگ می کرده!!!

حس یوزر فور اندی رو داشتم که بعد مدت ها پرده ی جلوش افتاده و بک اند رو دیده.

جمع خفنی داشتند این هنرمند ها! به شخصه بهاری شدم.

اصلا شبیه ایران نبود. یک نقطه ای بود، پر از شور و شوق و امید.

اگه بدونید چه صحنه ها که ندیدم، 

مغز خودم هنوز هنگه.

همه لباس نقاشی پوشیده بودند، 

دختر و پسر،

پیر و جوان،

بزرگ و کوچک،

همه جا پر از سطل های رنگ بود،

پر از پالت، قلم مو، سطل آب، دستمال،

دست در دست هم تخم دایناسور رنگ می کردند برای خوشامد گویی به بهار!

یکی خوابیده بود رو زمین و زیرش رو رنگ می زد،

یکی رفته بود سر چهارپایه توکش رو رنگ می کرد،

یکی مادر پیرش رو آورده بود با هم رنگ کنند،

یکی بچه ش بود،

یک سری ها همسر بودند،

یکی اون وسط تخم دایناسور طناب پیچی می کرد،

یکی پارچه می چسبوند،

واقعا جوی بود که پسندیده شد.


و قرار شد سال بعد من هم سعی کنم و شرکت کنم.

چند تا دوست باحال پیدا کردم. از من می پرسیدند مگر رشته ت هنره؟ طراحی یا نقاشی خوندی؟

گفتم نه، ولی به هنرمند ها ارادت مخصوصی دارم. :)))


و با هم فکر می کردیم بعد این دو ماه، شهرداری تخم های دایناسور رو کجا انبار می کنه؟

و من گفتم که شونه تخم مرغ های غول آسا!

و همه خندیدند.


ولی متاسفانه، وقتی مردم درد دارند، نمی شه این قدر خوشحال  و بی خیال باشند.

خب، اینایی که دیدم، تا حد خوبی بی خیال های جامعه بودند.

و اول و آخرش آدم می مونه که آبراهام مازلو مخش تا چه حد کشش داشته موقع در کردن نظریه.


چرا هر روز باید بیشتر از قبل حس کنم که خیلی نادان بودم؟!

آه. جدا نمی تونم نگم آه. فقط آه توصیفش می کنه! یه آه عمیق از سر جهالت!!!

باورم نمی شه که یکی از تفکرات دوران کودکیم تا به همین امروز بعد ازظهر به طرز کاملا غلطی تو ذهن من نقش بسته بود و اینجانب کیلگ چند ساعتی ست که با یکی از به قول پدرم خنده دار ترین تفکرات احمقانه ی کودکی ام وداع نموده ام!


جدا شماها همه می دونستین که مرغ ها بدون وجود خروس هم تخم می ذارن؟!


اینم می دونستین که تمام یا حداقل اکثر رو به تمام تخم مرغ هایی که تا به حال خوردیم هم این گونه بوده اند؟!


یعنی ما هیچ وقت جوجه جنین های بیچاره را نمی خورده ایم؟!


و این فقط من بودم که از شدّت علاقه ام به جوجه ها در کودکی هر کی ازم می پرسید: رنگ مورد علاقه؟ بی درنگ می گفتم زرد...

و دقیقا یادمه که دو سال تمام از ابتدایی به زور در حلقوم این جانب تخم مرغ را فرو می کرده اند چون تصمیم داشتم فرصت زندگی را از جوجه های درون تخم مرغ نگیرم؟!

چون دلم نمی آمد جوجه ها را بخورم؟!

و این رو حتی به بزرگ تر ها انتقال نمی دادم تا زود تر راحتم کنن؟!

که بفهمم گناه نمی کنم!!!!

چون اصلا جوجه ای وجود نداشته داخل اون تخم مرغ ها...


حیف اون همه زجری که تا الان موقع خوردن نیم رو ها، خاگینه ها، املت ها، تخم مرغ آب پز ها و امثالهم کشیدم و دائما از جوجه مذکور خواستار عفو شدم در آن دنیا...


پ.ن: حتی یادم می آد که در اثنای دوم دبستان که برادرم به دنیا اومده بود تصمیم گرفتم یه جوجه رو به دنیا بیارم و اونقدر تخم مرغ بد بخت رو پشت بخاری گذاشتم که گندید. چرا اون موقع که بوی گند کل خونه رو برداشت کسی به من نمی گفت که جوجه ای اون تو وجود نداشته؟ فقط بهم می گفتن باید مرغ روش بخوابه. :|