Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

صندلی بازی

نمی دونم چی شد، امروز در حالی که به پله برقی خیره شده بودم و با خودم فکر می کردم یه چیزی یادم اومد.

یادم اومد، مهد کودک که می رفتم،

سلطان صندلی بازی بودم بین بچه ها،

محال بود مسابقه ی صندلی بازی باشه و من اول نشم.

چقد خوب بود. اون قدر دور صندلی ها می چرخیدم که جونم در بره. 

اینو اصلا یادم نبود! سال ها بود فراموشش کرده بودم. 


جالبه با فکر کردن بهش، کاملا حس کردم اینا مال یه زندگی دیگه ست و اگه هم مال این دنیاست، لابد خاطرات یکی دیگه ست. 


پ.ن. کاش می اومدید بازم مثل مهد کودک دور هم صندلی بازی کنیم. کاش هیچ کدومتون اینقدر آدم بزرگ نمی شدید. به قول بابام، بد مزه س راستش. بد مزه ایم/ اید   ما/شما آدم بزرگ ها.