Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کاف کاف - ۱

خب معرفی:

کاف کاف معادل دو نقطه دو نقطه :: kilgh's qoutes

"کوتیشن های کیلگ."

(البتّه قدیم تر ها یه قسمتی هم داشتیم با همین نام کاف کاف که معادل کیلک کچل بود. عنوان این  قسمت و اون قسمت با هم دیگه همپوشانی کامل دارن و هر بار خودتون باید تشخیص بدید کدام یک، مقصود و هدف نگارنده س.)


این دقیقا همون بخشی از وبلاگه،

که وقتی مُردم، 

با دارایی نداشته م، کتابچه می کنید۱ و 

می ذارید تو ویترین کتاب فروشی ها و 

مردم می خرن و 

تو تلگرام و اینستاگرام و توئیتر جمله هامو می نویسن و

 زیرش می نویسن منسوب به اژدهای باستانی، کیلگارای کبیر. بر وزن گوته. بر وزن نیچه. بر وزن آنتونی رابینز.

خلاصه اون تیکه ی توئیت نویس وجودمو دارم رو نمایی می کنم این روز ها... ولی چون ساقی فیلتر شکنم، مغازه ش رو جمع کرده رفته۲، مجبوریم هم چنان در این فضا در خدمتتون باشیم. نکنه خدای نکرده زبانم لال لذّت نمی برید از توئیت نوشتن در وبلاگ؟ خب ببرید دیگه. سنگ  و گنجیشک و مفتکی و اینا...

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-



# کوتیشین اوّل:

" کسی که تنش می خاره رو، باس خاروند."


..............................

پا نویس:

۱. صفحات کتابچه لطف می کنید کاهی باشه؛ ارزون تر،  سبک تر، خوش رنگ تر، خوشبو تر...

۲. آره، امروز یه ربع جلوی مغازه ی خالی از کامپیوترش وایستاده بودم و دست می کردم تو موهام که چه بد شد دلم واسه شون تنگ می شه، نامردا بدون خداحافظی رفتن!! 

این شعت نداره؟ به پیر به پیغمبر این وضعیت روان من، شعت داره. شعتم نه، شععععععت! من دلم واسه یاروی مغازه کامپیوتری هم تنگ می شه. 

طرف مهندس شیمی بود و یه بار که داشت ویندوزم رو عوض می کرد، بین حرفاش گفت کار کو واسه رشته ی خودم؟ 

مغازه ش که همیشه پر از پرینتر و کیس و سیم و اینجور چیزا بود، امروز سفید شده بود، و خالی.

خالی بودنش، یا بهتر بگم... خالی دیدنش... خالی دیدن کف مغازه ش که با یه غبار سفیدی از گچ پوشیده شده بود، امروز اذیتم کرد. مثل این بود که حس کنم تمام خاطره هایی که ازون مغازه داشتم، الآن سفید شده. انگار که از اوّل وجود نداشته. سعی می کردم به خودم ثابت کنم که من از این مغازه خاطره دارم. در صورتی که نداشتم. خاطره هام پوچ شده بودن. به همون سرعت. من دیگه مدرکی نداشتم...

نظرات 5 + ارسال نظر
Shayan جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 02:14 http://florentino.blogsky.com

کیلگ ساقی فیلتر شکن که شن ها بود :|

من هنوز دارم از فیلتر شکنهای اون سری که معرفی کرد بهره میبرم!

جمله قشنگ و ایهام داری بود..سعی میکنیم قدر بدونیم

شن های ساحل ساقی فیلتر شکن مامان، بابا، و ایزوفاگوسمونه.
من واسطه ام.
نقش من این وسط، مثل دراگ دیلریه قشنگ! :))))

ولی خودم ازینا دوست ندارم نصب کنم.
فکر کردی واسه چی توئیتر ندارم و زیر پستات ناله می زنم فیلتر فیلتر؟

نارنجی جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 04:14

اگه نذاره ما بخارونیم و مقاومت کنه چی؟


واسه فیلتر شکن تا مغازه میری لابد پولم بابتش میدی؟
بابا تو دیگه خیلی لاکچری ای
ما میریم همون گوگل پلی از ته مونده هاش یه چی ور میداریم می‌زنیم به زخم زندگی مون

خاروندن رو به حلقوم مبارکش فرو کنید. اجبیاریه!

و عرض شود این فیلتر شکن واسه موبایل و اینا نیست، آپشن دانلود از گوگل پلی رو که ندارم. مثلا می شه به جاش فری گیت دانلود کنم، چه بسا قدیما هم می کردم ولی الآن نه دیگه! واسه کامپیوتر ثابتمه و خیلی برام مهمه که درز اطلاعات نداشته باشه. فیلتر شکن نیست یعنی، وی پی انه و اکانت می خرم. حالا نه اینکه اصلا درز اطلاعات نداره، ولی خب امن تره نسبتا وقتی پول می دی.

لیمو جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 13:47

اگه حال نداشتیم بخارونیم چی؟ :))

آخه کسی که حال نداره کتاب منو باز می کنه؟

میم ساده شنبه 6 مرداد 1397 ساعت 01:23

اقا من دیشب خواب میدیدم پزشکی قبول شدم،
جلسه اول تو بیمارستان بودیم، لیدری ک بخشای مختلفو معرفی میکرد بهمون کی بود؟ جناب کلیگارا!
بعد من تو دلم میگفتم اه این پسر نچسبه س که( دقیقا نمیدونم چرا حس میکردم اه این پسر نچسبه)
بعد یکم ک گذشت دیدم عه این نچسب نیست!
بعد تو خواب خندم گرفته بود:دی
(وی تحت فشار روانی انتظار اعلام نتایج ب سر میبرد:| )
الان ینی منم دانشگاه تهران قبول میشم( پنبه دانه)
یعنی سطح امید ب زندگیم یجوری بالاس ک از هر چی یه روزنه امید پیدا میکنم!
پ.ن: اه چقد حرف زدم ، از خودم بدم اومد:/

امیدوارم روزی که کارنامه ی کنکورت رو باز می کنی، هرچی ته ته دلت می خواد با چشمات ببینی. اینو واسه هر کنکوری ای امیدوارم هر چند برآورده شدنش واسه همه ناممکنه و این ناراحتم می کنه که چرا باید شرایط اینجور باشه،

ولی حالا کلا،،،
بدجور تو خواب اشتباه گرفتی،
من در حدش نیستم اصلا.
دقیقا همون که گفتی واسه ی این رشته تا همون حد نچسب و خُنُکم.
اینایی که تو بیمارستان هستن واسه راهنمایی و آشنایی،
معمولا رزیدنت خفنن یا حتی خود اتند!
من کجا، اتند کجا.
مور کجا، سلیمان کجا.

منو بذارن روز اول این حجم تنفرم از پزشکی رو جوری ناخواسته به همه تون تزریق می کنم که متنفر می شید و می دوید و پشت سرتون هم نگاه نمی کنید. :دی
یه آدم خیلی با حوصله و عشق پزشکی رو باس بذارن. ازینایی که از بچگی آرزوی پزشک شدن داشتن و واسش تلاش کردن و الآن اوج شکوفایی شونه، من که پخ خاصی نیستم.

میم ساده یکشنبه 7 مرداد 1397 ساعت 00:16

عه من کلی نوشتم، همه ش پرید:|
مرسی بابت اروزی قبولیم:)
امیدوارم ارزوهای شمام و براورده شدنشون در جهت عاقبت ب خیریتون باشه:)

یکی دیگه از دوستان هم گفته بود مشکل کامنتا رو!
اگه دونستید مشکل از چیه به منم بگه یه نفر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد