Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

هعی روزگار

   این زندگی که نشد، ولی یکی از دنیا های موازی هست که توش من عین این آقای توی خندوانه، نی به لب گرفتم و غریزی دارم توی یه چمن زار خیلی سبز برای گوسفندام با نی، زار می زنم تنها تنها. هیشکی نیست. خودم و گلّه م هستیم فقط. هر وقتم دلم می گیره به تقلید از روون، می رم دستم رو حلقه می کنم دور پشمالوترین گوسپند گلّه م، کلّه م رو فرو می کنم لای پشماش و البتّه نهایتا بوی گوسفند می گیرم که مهم نیست واقعا. :)))

ازین کلاه شاخا هم دارم راستی رو سرم.


ولی انصافا چرا مهمون های امشب خندوانه (ایل بختیاری) اینقد لباس هاشون چشم نوازه؟ چرا ما اینقدر #لباس_محلّی_ندیده ایم؟ چرا هیشکی ازین خوشگلا تو خیابون نمی پوشه؟ چرا همه چی همیشه اینقدر سیاه و خاکستری و سفیده؟ چرا رنگ ها فقط تو اینجور ایل ها جا موندن؟ چرا فکر می کنن رنگی بودن از شان و شخصیت آدم کم می کنه؟

افسرده ایم، حوصله ی شرح قصّه نیست.

نظرات 2 + ارسال نظر
سالادفصل دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 00:23

لباسای اینا زیاد قشنگ نیست..بگذریم از این که لچک و میناشون رو خ مسخره و اسلامی بسته ن://

همه مدلیش قشنگه به نظرم. لچک و مینا به چی می گین؟ به هر حال صدا و سیماس دیگه. :))) کلا لباس محلّی رنگی رنگی خیلی عشقه. شایدم ازین لحاظ که زیاد از نزدیک ندیدم.

سالادفصل دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 00:47

من تو توضیح دادن مسایل خ بدم:(
لچک به اون کلاه کوچیکا که سکه و پولک دوخته شده بود روش میگن..البته کلاه نیستاا،ی نیم دایره اس که پایینش با سکه تزیین شده و روش با پولک و منجق..
مِی نا هم اون شال بلندایی که بسته بودن ه

خب من که به شخصه کاملا فهمیدم چی شد. :))) همیشه به همین بدی توضیح بدی به همه حلّه قضیه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد